نماد سایت مجله روانشناسی رابینیا

معرفی رشته روانشناسی خود (Psychology of self)

روانشناسی خود
  • معرفی رشته روانشناسی خود (Psychology of self)

    «روان‌شناسی خود» نظرگاه و رویکردی است که توسط هاینس کوهات در اواخر دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بروز و گسترش پیدا کرد. بذرهای اولیه رشد نظریه کوهات و روانشناسی خود با ارائه مقاله‌ی «درون‌نگری، همدلی و روان تحلیلی» در سمیناری در سال ۱۹۵۹ پاشیده شد.

    کوهات بر این باور بود که در چهارچوب یک موقعیت روان‌کاوانه، «خود» را به‌گونه‌ای متفاوت می‌توان کشف کرد، «خود» ی نزدیک‌تر به تجربه، زیرا روش مشاهده در این چهارچوب استغراق همدلانه در زندگی درونیِ شخص است.

    او بر درون‌نگری و همدلی همچون روشی برای اخذ داده‌های مختلف از جانب روان‌کاو تأکید داشت. نظریه او نشان می‌دهد که چگونه «خود» بدوی و رشدنیافته به‌واسطه ارتباط با افراد دیگر به «خود» ی منسجم بدل می‌شود.

    برای اطلاع از رویکرد روانکاوی کلیک کنید.

    زندگی‌نامه کوهات

    هاینس کوهات در ۱۹۱۳ در وین زاده و در ۱۹۳۸ در رشته پزشکی از دانشگاه وین فارغ‌‌التحصیل شد. او به ایالات‌متحده مهاجرت کرد و بخش اعظم زندگی خود را در موسسه روان‌کاوی شیکاگو در مقام استاد و مدرس روان‌کاوی سپری کرد. در سال ۱۹۶۴ به مدت یک سال سمت ریاست انجمن روا‌ن‌کاوی آمریکا را بر عهده داشت.

    کوهات در آثار خود همسو با نظریه‌پردازان روابط موضوعی و همچون فیربرن، وینی‌کات و مالر، بیش‌تر بر روابط موضوعی تأکید داشت و از مدل سائق محور فرویدی روی‌گردان بود.

    روی‌گردانی از مدل سائق محور و اندیشه‌های او درباره مفهوم «خود»، اعتراض روان‌کاوان سنتی را برانگیخت.

    کوهات با معرفی «روان‌شناسی خود» در حیطه‌های نظری و بالینی طرحی نو درانداخت که از دیدگاه‌های روابط موضوعی متمایز می‌نمود و روان‌کاوی را در مسیری نوین قرار ‌داد.

    اندیشه‌های کوهات و روانشناسی خود، طی مدتی طولانی بسط و پرورش یافتند و مکرراً مورد جرح‌وتعدیل واقع شدند. همان‌طور که بیان شد او از ۱۹۷۷ به‌این سو دیگر از لیبیدو سخنی به میان نیاورد و به‌ندرت در آثارش به ایگو و سوپر ایگو اشاره می‌کرد.

    باوجود عدم توافق با جنبه‌های بسیاری از نظریه سنتی روان‌کاوی، کوهات این نظریه را یکسره کنار نگذاشت و در مقابل، سودای به‌کارگیری آن در حیطه‌های کاملاً تعریف‌شده و روشنی همچون تعارض‌های نوروتیک شخصیت‌های سالم را در سر داشت.

    او بر این گمان بود که به سبب سبک‌های متغیر تعاملات خانوادگی، مسائلی جدید مطرح‌شده‌اند که در مدل سنتی پاسخی برای آن‌ها موجود نیست و بسیاری از حیطه‌های روان آدمی در این مدل توضیح نمی‌یابند.

    کوهات، همچون اتو کرنبرگ، با کاربرد مفاهیم روان‌کاوی در حیطه‌های فراتر از نِوروز، مرزهای آن را گسترش داد و نقشی برجسته در بررسی و مطالعه نارسیسیزم ایفا کرد.

     

     

    مفاهیم اصلی در نظریه کوهات و روان‌شناسی خود

    1. خود

    کوهات تنها در تعریف محدود از «خود» به سنت روان‌کاوی پایبند بود. در این تعریف، «خود» همچون ساختار معینی از ذهن یا شخصیت و گونه‌ای بازنمایی در ایگو، معرفی می‌شد؛ اما کوهات غالباً «خود» را در معنای گسترده آن به کار می‌برد، به معنای «محور جهان روان‌شناختی فرد».

    باوجود آن‌که نمی‌توان ماهیت خود را شناخت، با درون‌نگری و از طریق مشاهده همدلانه تجلیات روان‌شناختی در اشخاص دیگر می‌توان به شناختی از آن رسید.

    «خود» در نظر کوهات صرفاً یک مفهوم نبود، بلکه او «خود» را به معنایی گسترده و در قالب آگاهی و تجربه فردی تعریف می‌کرد؛ «خود» واحدی است که انسجام مکانی و تداوم زمانی داشته و مصدر ابتکار و گیرنده تأثرات است.

    بدین ترتیب «خود» جایگاه روابط فرد و عامل فعالی است که کارکردهای روانی و رفتاری متعددی بر عهده دارد که در سنت روان‌کاوی به ایگو منسوب بودند.

    2. موضوع خود

    در نظر کوهات موضوع خود عبارت است از افراد یا اشیائی که همچون بخشی از «خود» تجربه می‌شوند و یا برای اجرای کارکردی در خدمت «خود» قرار می‌گیرند.

    «خود» بدوی کودک با موضوع خود (عمدتاً مادر) درمی‌آمیزد و در تجارب نظم یافته آن مشارکت می‌ورزد و نیازهای خود را از طریق کارکردهای آن برآورده می‌کند.

    واژه موضوع خود صرفاً در ذهن شخص تجربه‌گر معنا می‌یابد و به شخصی عینی یا موضوعی حقیقی و یا کلی دلالت نمی‌کند.

    3. نارسیسیزم

    بزرگ‌نمایی خود و آرمانی‌سازی دو مشخصه عمده لیبیدو نارسیستیک است. از ۱۹۷۷ به ‌بعد، کوهات دیگر از لیبیدو سخنی به میان نیاورد و درزمینهٔ نارسیسیزم رهیافت نظری نوینی را جایگزین نظریه سنتی مبتنی بر غرایز کرد.

    به گفته کوهات کسی که لیبیدوی نارسیستیک خود را بر دیگران سرمایه‌گذاری می‌کند، آنان را به شیوه‌ای نارسیستیک، یعنی در مقام موضوع‌های خود تجربه می‌کند.

    از نگاه فرد نارسیستیک، موضوعِ خود، فرد یا شیئی است که به ارضای نیازهای «خود» یاری می‌رساند و از خود شخص قابل‌تفکیک نیست.

    افراد نارسیستیک در خیال خود چنان بر دیگران تسلط دارند که بزرگ‌سالی بر بدن خویش.

    درحالی‌که روان‌کاوی سنتی نارسیسیزم را نوعی اختلال می‌دانست، کوهات مفهوم نارسیسیزم را چنان صورت‌بندی کرد که بتواند نقش آن را در سلامت روانی توصیف کند.

    از دید او، نارسیسیزم مسیر رشد منحصربه‌فردی دارد، به‌گونه‌ای که هیچ شخصی درنهایت از موضوع‌های خود بی‌نیاز نخواهد بود.

    همه انسان‌ها در سراسر زندگی خود به محیطی سرشار از موضوع‌های خود نیازمندند؛ موضوع‌هایی که به‌گونه‌ای همدلانه پاسخ می‌دهند و افراد تنها از این طریق می‌توانند کارکردی بهنجار داشته باشند.

    مدل رشد نگر کوهات بر نارسیسیزم بهنجار و نه بر غرایز تأکید دارد. نیرو گذاری روانی با لیبیدو نارسیستیک – و نه لیبیدویِ موضوعی- بر یک موضوع بدین معناست که موضوع از جانب فرد همچون موضوعی مرتبط با «خود»، همچون بخشی از «خود» یا در خدمت «خود» ادراک و یا تجربه می‌شود و بر این اساس همچون یک موضوعِ خود عمل می‌کند.

    خود بدوی شامل یک موضوع (انگاره آرمانی والدین) و یک شخص (خود بزرگ‌پندار) است. خودِ بزرگ‌پندار به‌تدریج در فرایند رشد به شخصیتی بهنجار و منسجم تبدیل می‌شود.

    «خود» رشدنیافته کودک به او اجازه می‌دهد موضوع آرمانی شده را موضوعی جدا و منفک از خود در نظر آورد و انگاره آرمانی والدین را به‌صورت سوپرایگو درون‌فکنی کند.

    4. درونی سازی دگرگون ساز

    از طریق این فرایند، جنبه‌هایی از موضوع خود به درون «خود» کودک جذب می‌شوند. والدین بهنجار گاهی از ارضای نیازهای کودک خودداری می‌کنند یا آن را به‌تاخیر می‌اندازند، اما این ناکامی برای کودک قابل‌تحمل است و آسیب‌زا نیست؛ همچنین کم‌تر پیش می‌آید که والدین بهنجار در ارضای نیازهای کودک افراط کنند.

    این میزان ناکامی بهینه کودک را ناگزیر می‌سازد جنبه‌های مختلف موضوعِ خود را به‌صورت کارکردهای معین، در خود جذب کند. کودک برخی از انتظارات نامعقول و نارسیستیک خود را نسبت به موضوع خود کنار می‌گذارد و سایر جنبه‌ها را به‌صورت اجزا تقویت‌کننده ساختارهای درونی خود اخذ می‌کند.

    سپس این ساختار درونی، برخی از کارکردهایی را که پیش از این موضوع خود برای کودک انجام می‌داده (مثل آرامش‌بخشی، انعکاس یابی، مهار تنش و مانند آن‌ها) بر عهده می‌گیرد. واژه دگرگون ساز، ناظر است بر فرایند تشخص زدایی از شخصیت موضوع (فرد) که کارکردی را اجرا می‌کند و جایگزین ساختن آن با خودِ کارکرد.

     

     

    نظریه شخصیت

    وهات و روانشناسی خود رشد را برحسب مفهوم «خود» و رابطه آن با موضوع‌های خود و نه بر اساس توالی پیش‌رونده مراحل توصیف می‌کنند.

    از دید کوهات، در فرایند رشد، «خود» نه در تنهایی و انزوا و به‌واسطه سائق‌ها، بلکه در یک رابطه شکل می‌گیرد. نوزاد در محیطی انسانی متولد می‌شود.

    در این وضعیت کودک فاقد «خود» است اما والدین به‌گونه‌ای با او رفتار می‌کنند و به او پاسخ‌ می‌دهند که گویی «خود» ی دارد. «خود» کودک درنتیجه ارتباط با سایرین شکل می‌گیرد؛ به‌بیان‌دیگر، به‌واسطه تأثیر و کنش متقابل میان توانایی‌های ذاتی کودک و پاسخ‌های خودهای بزرگ‌سال یا موضوع‌های خود.

    فرایندی که بی‌شباهت به جذب پروتئین‌های خارجی برای ساخت پروتئین‌های خود نیست. بر این اساس است که خود هسته‌ای یا مرکزی به‌واسطه پاسخ‌های موضوع خود شکل می‌گیرد.

    خود هسته‌ای دو مؤلفه اصلی دارد:

    1. خود بزرگ‌پندار-نمایشگر: که در ارتباط با موضوع خودی که همدلانه به کودک پاسخ‌ می‌دهد و خودِ بزرگ‌پندار او را تائید و منعکس می‌کند استقرار می‌یابد.
    2. انگاره عاطفی آرمانی شده والدین کودک: این تصویر در ارتباط با موضوع خودی که همدلانه با روا داشتن و لذت‌بخش ساختن آرمانی‌سازی والدین به کودک پاسخ می‌دهد، شکل می‌گیرد.

    هر دو این مؤلفه‌ها متضمن یکی شدن جذبه آمیز با موضوع خود است.

    خودِ بزرگ‌پندار به دیدگاه خودمحور کودک و احساس لذتی که از کسب توجه و تائید در او ایجاد می‌شود اشاره دارد. این تجربه را می‌توان در این عبارت خلاصه کرد: «من عالی و بی‌نظیرم، نگاهم کن!» در مقابل، انگاره آرمانی والدین متضاد و مغایر با خودِ بزرگ‌پندار کودک است، زیرا از کمال و توانایی دیگری حکایت دارد، اما کودک به لحاظ رشد یافتگی شناختی در سطحی نیست که این نکته را دریابد و یکی شدن با آن موضوع آرمانی را نیز تجربه می‌کند. تجربه انگاره آرمانی را می‌توان در قالب این عبارت خلاصه کرد: «تو کامل و بی‌نظیری اما من جزئی از تو هستم!»

    انتظارات محیط –از طریق والدین- «خودِ» در حال پیدایش کودک را در مسیرهای ویژه رشد هدایت می‌کند. موضوع خود، به‌دفعات بی‌شمار و با همدلی به نیاز کودک به انعکاس یابی و آرمانی‌سازی پاسخ می‌دهد.

    به‌عبارت‌دیگر، موضوع خود به جنبه‌هایی از خودِ بزرگ‌پندار کودک و به جنبه‌هایی از انگاره آرمانی والدینِ موردستایش و تحسین کودک، همدلانه پاسخ می‌دهد. بر این اساس، خودِ بزرگ‌پندارِ کودک به احساس پذیرش و لذتی که موضوع خود انعکاس گر یا والدین فراهم می‌آورند، پاسخ می‌دهد.

    نظریه آسیب‌شناسی روانی کوهات

    کوهات علاقه‌مند بود با تجارب ذهنی بیماران ارتباطی نزدیک داشته باشد و مدل پیشنهادی او نیز سعی در تبیین آشکار تجارب نارسیستیک داشت. ادراک نارسیستیک واقعیت، مستلزم وجود موضوع خودی کامل و دارای توانایی مطلق و همچنین «خود» ی بدوی است که دارای دانش، شکوه و قدرتی نامحدود باشد.

    در دنیای نارسیستیک هر چیز و هرکسی به‌نوعی ادامه «خود» محسوب می‌شود و یا صرفاً برای خدمت به «خود» وجود دارد. هرگونه مشکل و مانع در این راه در جهان شخص نارسیستیک نقصی نابخشودنی جلوه می‌کند. این نقص یا جراحت نارسیستیک، خشمی جنون‌آمیز را موجب می‌شود که قادر به تفکیک فرد خطاکار به‌منزله موضوعی مجزا از «خود» نیست.

    موضوع مشکل‌آفرین و خاطی (دشمن) همچون بخشی از «خودِ» بسط یافته شخص نارسیستیک تجربه می‌شود که به گمان وی می‌بایست کاملاً تحت کنترل و در خدمت او باشد. بدین ترتیب خشم نارسیستیک متوجه فرد یا شئ ­ای می‌شود که با انتظارات غیرواقع‌بینانه فرد نارسیستیک مطابق و هم‌سنگ نبوده است.

    اگر پندار کنترل مطلق با خللی مواجه شود، فرد نارسیستیک به شرمی عمیق و خشمی شدید دچار می‌شود. عزت‌نفس این افراد به دسترسی نامشروط به موضوع خودی انعکاس گر یا موضوعی آرمانی که امکان یکی شدن را برای فرد فراهم می‌آورد وابسته است.

    ارسیسیزم مرحله‌ای از رشد است و ناآرامی‌های نارسیستیک نوزاد با مرحله‌ای از رشد که در آن قرار دارد همخوان است؛ اما اگر شخص این مرحله را رها نکند و «خود» انعکاس نیابد و یا سایر بخش‌های خودِ در حال رشد یکپارچه نشوند، برخی تجارب و رفتارها، نامناسب و بیمار گون می‌شوند.اختلال شخصیت نارسیستیک نتیجه نقص در ساختار «خود» است؛ یعنی «خود» ی انعکاس نایافته که در جستجوی موضوعی آرمانی است.

    نقص در ساختار «خود»، از نقصان‌ها و کمبودهای دوران کودکی ناشی می‌شود. در کودکی برای جبران یا پوشش نهادن بر این نقایص، ساختارهای ثانوی ایجاد می‌شوند.اختلال نارسیسیزم از فقدان پاسخ‌دهی همدلانه والدین به نیازهای انعکاس گری و ناکامی دریافتن موضوعی برای آرمانی‌سازی ناشی می‌شود.

    علت اصلی مشکلات، نه خطاهای گاه‌وبیگاه والدین (موضوع‌های خود)، بلکه ناتوانی مزمن در پاسخ‌دهی مناسب است. این ناتوانی مزمن غالباً از آسیب‌دیدگی «خود» در والدین ناشی می‌شود.

    کوهات از تأکید بسیار بر نقش رویدادهای آسیب‌زا پرهیز دارد. در محیطی سالم و بهنجار، کودک از پس رویدادهای آسیب‌زای گاه‌به‌گاه برخواهدآمد.وضعیت مرضی مشخصاً بدان سبب رخ می‌دهد که در مرحله‌ای از رشد و پیش از شکل‌گیری نهایی «خود»، فرایند درآمیختگی «خود» با موضوع خود، با مشکل مواجه ‌می‌شود.

    اختلال، زمانی رخ می‌دهد که پاسخ همدلانه موضوع خود به کودک متوقف یا به‌شدت تضعیف شود و یا فقط به شکلی انتخابی تجارب کودک را دریابد.

     

     

    نظریه درمان

    «روان‌شناسی خودِ» کوهات بر حساسیت و پذیرندگی همدلانه نسبت به تجربه ذهنی بیمار، خصوصاً تجربه بیمار از درمانگر تأکید دارد. در روان‌شناسی خود تمرکز اصلی بر بیمارانی است که از نقصان‌های اولیه در سازمان‌دهی «خود» رنج می‌برند.

    درمان (کوهات غالباً واژه روان‌کاوی را به کار می‌برد) مستلزم آن است که جزء هوشیار شخصیت بیمار با درمانگر همکاری و در فرایند درمان شرکت کند. فرایند درمان روان‌کاوانه مستلزم کوششی مستمر است؛ بدین معنا که ایگو باید مکرراً با تلاش‌های سرکوب‌شده شخصیت و پاسخ‌های دفاعی به این تلاش‌های دوران کودکی تماس برقرار کند.

    درمانگر بیمار را در دستیابی به الگویی واقع‌گرا هدایت می‌کند و او را در شکیبایی در برابر تأخیر و اضطراب یاری می‌دهد. همچنان که بیمار صفات یا کیفیات درمانگر را درونی سازی می‌کند، ایگوی واقع‌گرای او به‌تدریج برکشمکش‌های دوران کودکی خود تسلط می‌یابد.

    درمانگر شرایطی ایجاد می‌کند که در آن فرد به فعال‌سازی مجدد تمایلات و گرایش‌های اصلی و اولیه رشد ترغیب شود.

    در شخصیت‌های نارسیستیک، این تکالیف و وظایف ناتمام رشد در قالب انتقال‌های نارسیستیک نمود می‌یابند و بر تشخیص درمانگر صحه می‌گذارند. هدف رشد به‌طور مشخص تأمین نیاز خودِ انعکاس نایافته به پاسخ‌دهی و کسب تائید از جانب موضوع خودی آرمانی است.

    بر این اساس، انتقال انعکاس گری، خودِ بزرگ‌پندار فرد را که در پی کسب توجه و تائید موضوع خود است، تحریک می‌کند و از سوی دیگر انتقال آرمانی‌سازی نیز «خود» را به تلاش برای درآمیختگی با موضوعی آرمانی و دارای توانایی مطلق وامی‌دارد.

    برای بیمار نارسیستیک، تکلیف درمانی عبارت است از مواجهه با انتقال انعکاس گری و آرمانی‌سازی که بیمار در وهله نخست از آن ناآگاه است. البته بیمار، خود، خواستار انعکاس نیست، اما صرفا زمانی عملکرد مناسب خواهد داشت که انعکاس‌گری صورت پذیرد.

    نتقال‌های یادشده در قالب نیاز بیمار به توجه، تحسین و ستایش و طیف متنوعی از پاسخ‌‌های انعکاس‌دهنده و تأییدکننده به خودِ بزرگ‌پندارِ تحریک‌شده او، برای درمانگر قابل شناخت است.

    ایگوی ناظر بیمار با کمک درمانگر باید با نیازهای خودِ بزرگ‌پندار و آرمانی‌سازی درمانگر مواجه شود و آن‌ها را بشناسد. به‌تدریج، بیمار با درونی‌سازیِ وجوهی از درمانگر و تشکیل ساختارهای درونی جدید، بر فرایند درمان تسلط می‌یابد.

    درونی‌سازی با ایجاد ناکامی کنترل‌شده در برابر نیازهای بیمار به حضورِ شخصی درمانگر و عملکرد بی‌عیب و نقص او تقویت می‌شود؛ این فرایند تقریباً شبیه فرایند تشکیل ساختارهای درونی کودک از طریق درونی‌سازی دگرگون ساز است.

    سرانجام، بیمار قادر می‌شود نیازهای ابتدایی و رشدنیافته خود را مهار و از آن‌ها چشم‌پوشی کند. درمان موفقیت‌آمیز، به ایجاد و استقرار «خود» باثبات، باز پرورده و دارای کارکرد بهنجار، خواهد انجامید.

    معمولاً ایگوی بهنجار و سالم منابع هیجانی لازم را در درون خود می‌یابد؛ زیرا بسی پیش‌تر، جنبه‌های بزرگ‌پندارانه «خود» را در کلیت ساختار روانی خویش تلفیق و یکپارچه کرده است.

    تکنیک‌ها

    کوهات در پیشرفت و توسعه فنون درمانگری نقشی نوآورانه و سودمند داشته است. وی درمانگران را به آرمانی‌سازی شدید خود (خود بزرگ‌پنداری) و درمانگر (انتقال آرمانی‌سازی) نزد بیماران، متوجه ساخت و آن‌ها را به اتخاذ موضعی خنثی در برابر این دلیل‌تراشی‌ها و توجیهات عقلانی ترغیب می‌کرد؛ به باور کوهات دفاع‌هایی ازاین‌دست، نه مانعی در جهت درمان که ابزار و موضوعی برای تحلیل‌اند.

    اتخاذ موضع خنثی غالباً موجب می‌شود بیمار خیال‌پردازی‌های بزرگ‌پندارانه و آرمانی خود را به شیوه‌ای متناسب با فرایند درمانی بیان کند. هم‌چنین تأکید بر درون‌نگری برای بینش نسبت به خود و تأکید بر همدلی و قرار دادن خود به‌جای دیگری برای درک دنیای او از دیگر نکات مهم نظریه او است.

    سخن پایانی

    هاینز کوهات در سال ۱۹۸۱ از دنیا رفت. آخرین کتاب او تحت عنوان «How Dose Analysis Cure» در سال ۱۹۸۴ منتشر شد. پس از او بالین‌گران بسیاری راه روان‌شناسیِ­خود را ادامه دادند. این نظریه در جریان‌های عمیقی دچار دگرگونی‌هایی شد که شرح آن از گنجایش این متن خارج است.

    روابط از مهم‌ترین شاخص‌های مؤثر در کیفیت و وضعیت روانی افراد است همان‌طور که بالعکس این مورد هم می‌تواند صادق باشد؛ یعنی همان‌طور که روابط در وضعیت روان‌شناختی انسان مؤثر است، وضعیت روان‌شناختی انسان هم در کیفیت روابط او تأثیرگذار خواهد بود.

    پرسش اینجاست که چه چیزهایی وضعیت روانی و انتخاب‌های انسان در زمینه روابط را شکل می‌دهد؟

    در پاسخ به این سؤال، سال‌هاست که اندیشمندان مختلف با توجه به رویکردها و دیدگاه‌های خاص خودشان نظریات متعددی را مطرح کرده‌اند و به حیطه آزمون و بررسی گذاشته‌اند.

    در ادامه ذکر این نکته خارج از فایده نیست که تجارب زیسته هر اندیشمند به میزان قابل‌توجهی در شکل‌دهی به رویکرد و نگاه او به زندگی مؤثر است؛ بنابراین سؤال دومی که مطرح می‌شود این است که چطور می‌توان تأثیر تجارب زیسته انسان را در دید او به زندگی تبیین کرد؟

    در میان این نظریات، سلسله بحث‌های روان‌کاوی جایگاه پایه‌ای و مطرحی داشته و دارد و یکی از نظریات مهم در این حوزه، «روابط موضوعی و روان‌شناسی خود» است.

    کوهات به‌عنوان نظریه‌پرداز «روان‌شناسی خود» از این منظر به این پرسش‌های اساسی نگاه می‌کند که روابط اولیه ما است که روابط آینده‌مان را شکل می‌دهد و همه این‌ها در کنار هم وضعیت روانی و حال ما را می‌سازد.

    اگرچه عوامل متعدد و مهم دیگری هم در این فرایند نقش دارند اما شناخت و بینش نسبت به روند شکل‌گیری «خود»، آسیب‌هایی که دیده و موضوع‌هایی که داشته و دارد، ممکن است وضعیت روانی ما و یا نگرشمان نسبت به این وضعیت را تغییر دهد.

    بنابراین یکی از رویکردهای به نسبت جامع در پاسخ به دو پرسش مطرح‌شده را می‌‌‌توان از طریق مطالعه و اندیشه در آرای کوهات و دیگر اندیشمندان این حوزه شناخت.

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای
    خروج از نسخه موبایل