جو گاردنر (با صدای جیمی فاکس) یک معلم موسیقی در یک مدرسه معمولی است و با اینکه از کارش راضی به نظر میرسد اما رویای بزرگتری در سر دارد: اینکه بتواند روزی در یک گروه موسیقی خوب بنوازد و شبها را با آنها به سر کند. این مرد میانسال مجرد اما تا به امروز بخت و شانسی همراهش نداشته و مادرش نیز اصرار دارد که یک کار با حقوق ثابت و بیمه برای خودش دست و پا کند تا زندگیاش به درستی پیش برود.
اوضاع زمانی دگرگون میشود که بالاخره به واسطه یکی از دانش آموزان قدیمی جو، او میتواند با یک گروه کوچک همراه شود و تصمیم گرفته میشود تا در همان شب، اولین اجرایشان روی صحنه برود. جو در پوست خود نمیگنجد و در خیابانهای شلوغ نیویورک میدود و در نهایت با افتادن در یک چاه عمیق، میمیرد؛ یا به بیانی دقیقتر به کما میرود.
دنیایی فارغ از هر مذهب و آیین و باور
داستان Soul از این بخش به بعد به چند قسمت تقسیم میشود، وقایع دنیای برزخ مانند انیمیشن (که از آن با عبارت Great Before یاد میشود) و سرک کشیدن به مناطق مختلف این سرزمین جادویی و بازگشت به زمین و… جو گاردنر که ناگهانی مرده قصد دارد هرجور شده به زندگی برگردد و در این راه باید با روح متولد نشدهای به اسم ۲۲ (با صدای تینا فی) همکاری کند تا بلکه بتواند دوباره پا به کره خاکی بگذارد.
اولین اقدام تحسین برانگیزی که سازندگان Soul انجام دادند اینست که در طراحی و نمایش و روایت دنیای پس از مرگ خود، کاملا پا را فراتر از آیینها و مذاهب گوناگون دنیا گذاشتند. آنها کاری کردند که هر کس با هر عقیدهای ولو اینکه بیخدا باشد، بتواند با صحبتهای مطرح شده در انیمیشن همذات پنداری کند. هوشمندی سازندگان تا جایی پیش رفته که حتی برای خلق فرشتگان! (در انیمیشن معلمین هستند) به هیچ یک از تعاریفی که در کتب مذهبی شده ارجاعی ندادهاند و مسئولین برزخ را شبیه به نقاشیهای پیکاسو درآوردند. آنها جنسی شبیه به «هواژل» دارند و معلوم نیست که دقیقا دو بعدی هستند یا سه بعدی و یا حتی جامد هستند یا گاز.
• در قسمت Great After که جهان پسابرزخی است نیز برای آغوش گرفتن مرگ، یک نور بزرگ در تاریکی طراحی شده که پله برقی به سمت آن میرود. این طرح و شمایل از مردن نیز مستقیما به دین و مذهب خاصی اشاره ندارد و باوری است که در میان اکثر مردم وجود دارد: نوری در تاریکی و به کام مرگ فرو رفتن. پیکسار این بخش را کمی ترسناک خلق کرده و مانند Inside Out خیلی صریح به این مسائل میپردازد و نمیخواهد الکی دروغ بگوید. قسمتی که ارواح به سمت مرگ پیش میروند برای عدهای ترسناک است و برای عدهای نیست، درواقع تاکید میشود که مرگ برای عدهای وحشتناک است و ترسیدن از آن اشکالی ندارد. همانطور که در Inside Out گفته شد که گریه کردن اشکالی ندارد.
از این قبیل بیان حقیقتها در Soul به کرات دیده میشود. کل انیمیشن بر پایه یک پیام اصلی استوار است و آنهم اینست که باید Sparkle خود را پیدا کنید. مفهوم Sparkle (به معنی براق و درخشان) در اینجا یعنی همان استعداد. همان هدف. چیزی که باعث میشود زندگی برای شما مفهوم پیدا کند.
افراد زیادی هستند که دقیقا نمیدانند میخواهند با زندگی چه کنند. کسانی که از هیچ شغل و حرفهای خوششان نمیآید و از همه چیز بیزار هستند. آنها دنیا را حوصلهسربر میدانند و میخواهند پول گندهای به صورت مفت به دستشان بیاید و زندگیشان را انجام دهند و یا برخی از آنها این انتظار را هم ندارند و میخواهند فقط روزمرگیهایشان بگذرد و تمام شود. از این قبیل افراد (بخصوص بخش اول) در ایران کم نیستند و Soul دقیقا میخواهد تلنگری به آنها بزند.