تاثیرات کار کردن
دو ماه پیش تشخیص داده شد که همسرم سرطان مغز دارد. لحظه ای را که از بیمارستان به من زنگ زد و گفت تومور دارد را همیشه به یاد دارم.
بعد از آن موضوع یک احساس عجیبی در ذهن من ایجاد شد. وقتی به تومور همسرم، هزینه های عمل او و زندگی و فرزندانی که داشتیم فکر میکردم به مرز دیوانگی میرسیدم.
از لحاظ فکری خیلی پریشان و آشفته بودم، ولی امیدوار بودم که امروزه سرطان قابل درمان است، و ما میتوانیم بر آن غلبه کنیم، و اگر بتوانم حمایت کافی ارائه کنم، او خوب خواهد شد. با شروع به شکل گیری طرح اولیه یک طرح، قطره های امید در اطراف چشمک زد.
اما ناگهان،خطرات برای من مشخص شد و ذهنم به شکل خیلی بدی درگیر شد. و من مجبور شدم فقط روی صحبتی که داشتم تمرکز کنم.
همزمان که این را مینویسم، همسرم در حال بهبودی پس از یک عمل جراحی موفقیتآمیز است و او اکنون آماده است که ترکیبی از شیمیدرمانی و پرتودرمانی را پشت سر بگذارد.
اما آن لحظه حساس در زندگی من همچنان جلب توجه می کند و جهان بینی هنوز در حال دود شدن و در حال تکامل من را آگاه می کند.
مدت زیادی معتقد بودم که برخی از محلهای کار آنقدر در بهرهوری پیچیده شدهاند، به نظر می رسد که این کیفیت و ماده که اغلب توسط نیاز شدید به معیارها تقویت می شود، کاملاً از فعالیت تجاری حذف شده است.
در واقع، گاهی اوقات تولید یک چیز بی فایده بهتر از صرف زمان بیشتر برای فکر کردن به مسائل به نظر می رسد.
نتیجه اغلب محیط های کاری دارای اختلال عصبی است ، که در آن مردم در تولید چیزهای بیهوده گیر کرده اند و مدیران ضعیف بیشتر به تولید یک چیز مزخرف پاداش می دهند، زیرا دلیلی بر این است که چرا کارمند مربوطه مستحق دریافت حقوق است، تا اینکه شایستگی این ایده را داشته باشد که فکر خوب به زمان نیاز دارد.
برای کارمند، چیزهای بیهوده به آنها کمک می کند زمان خود را پر کنند تا زمانی که بتوانند بررسی کنند.
این قسمت از زندگی کاری به نشان دادن این نکته کمک میکند که افراد معمولاً بر به حداکثر رساندن دستاوردهای کوتاهمدت به عنوان نشان دادن ارزش خود تمرکز دارند و نشان میدهند که میتوانند در لحظات حساس چند کار را انجام دهند تا در محل کار خود، خود را نشان دهند که چرا آنها شایسته پیشرفت در کار هستند.
برای رکورد، من مخالف این نیستم – کار باید انجام شود – اما این رفتار در درازمدت به نفع شخص یا شرکتی نیست.
پس از تأمل، پاسخ من به شنیدن این خبر وحشتناک از همسرم این احساس را در من ایجاد کرد که بسیاری از متخصصان احساس می کنند در واقع یک مکانیسم بقا است.
ذهن من ناامیدانه سعی کرد نقشه ای را به عنوان وسیله ای برای کارآمد ماندن من جمع آوری کند و مانع از تحت الشعاع قرار گرفتن من در عواطفم شود. در مواجهه با مسائل یا بدتر از آن، بحران، هیچ چیز بدتر از حالت سکون و آرامش نیست.
نشستن در خانه در حالی که اطراف شما می سوزد احساس راحتی نیست. بنابراین شاید دلیل اینکه بسیاری از ما برای خاموش کردن برنامهریزی بیوقفه خود تلاش میکنیم، واقعاً تلاش ما برای زنده ماندن از هجوم تهاجمات درک شده علیه رفاه خود است.
فهمیدن این موضوع برای من مثل یک بحران واقعی است.
برای مطالعه در رابطه با کار برای نوجوانان کلیک کنید.
اما چگونه کار می تواند به رفاه شما ضربه بزند؟ کار رفاه، ثبات مالی و سلامت شما را فراهم می کند. بنابراین، هر گونه ناامنی در کار باعث می شود احساس کنید که آن چیزها در خطر هستند. چرا افراد در محل کار احساس ناامنی می کنند؟ چون آنها در تلاش برای زنده ماندن هستند.
مکانیسمهای بقا فقط در زمینه مناسب مؤثر هستند – یعنی به طور خلاصه در یک لحظه خطر برای ارتقای بقا تجربه میشوند. فرکانس بالا از این مکانیسم ها در شرایطی که باید آرام و بی ضرر باشد، به سرعت شروع به یک اختلال اضطراب یا استرس می کند.
ناگفته نماند که محل کار نباید تصورات روان رنجور بهره وری را تقویت کند، اما هر زمان که در آن حالت ذهنی حساس قرار گرفتید، ناامید شدید، بنشینید و مسائل را بررسی کنید.
اگر همه مسائل همیشه از اهمیت بالایی برخوردار هستند، احتمالاً در حال سوختن و قفل شدن در حالت بقا هستید. اگر محل کار شما هیچ تمایزی بین مسائل روزمره و بحران قائل نیست، پس آنها هیچ لطفی به کارمندان خود نمی کنند.
فقط به یاد داشته باشید که شما بر نحوه تجربه آن مشکلات نیز کنترل دارید.