نماد سایت مجله روانشناسی رابینیا

زندگینامه کارل راجرز

کارل راجرز
  • زندگینامه کارل راجرز

    کارل راجرز یکی از مشهورترین روانشناسان بود که در حوزه روانشناسی انسان گرایانه و درمان فردمدار تاثیر زیادی بر افراد و علم روانشناسی گذاشته است.

    کارل رانسوم راجرز (8 ژانویه 1902- 4 فوریه 1987) روانشناس آمریکایی و از بنیانگذاران رویکرد انسان گرایی (و رویکرد فرد مداری) در روانشناسی بود. کارل راجرز که به عنوان یکی از بنیانگذاران تحقیقات روان درمانی شناخته می شود، در سال 1956 به دلیل تحقیقات پیشگام خود، جایزه علمی برجسته انجمن روانشناسی آمریکا (APA) را دریافت کرد.

    رویکرد فرد محور، رویکرد منحصر به فرد راجرز در درک شخصیت و روابط انسانی، کاربرد گسترده ای در زمینه های مختلف پیدا کرده است مانند: روان درمانی و مشاوره (درمان فرد مدار)، آموزش (یادگیری دانشجو محور)، سازمان ها و … وی به دلیل کار حرفه ای خود، در سال 1972 از APA جایزه کمک های برجسته حرفه ای به روانشناسی را دریافت کرد.

    در مطالعه ای که توسط استیون جی هاگلوم و همکارانش با استفاده از شش معیار مانند استناد و شناسایی انجام شد، مشخص شد که کارل راجرز ششمین روانشناس برجسته از قرن بیستم و دوم، در میان روانشناسان است.

    زندگینامه کودکی کارل راجرز

    کارل راجرز در 8 ژانویه 1902 در اوک پارک، ایلینوی، در حومه شیکاگو متولد شد. پدرش، والتر A. راجرز، یک مهندس عمران بود. مادر او، جولیا ام. کوشینگ، یک خانه دار بود. کارل چهارمین فرزند از شش فرزند آنها بود.

    راجرز باهوش بود و قبل از مهد کودک می توانست خوب بخواند. وی پس از آموزش در یک محیط کاملاً مذهبی و اخلاقی فردی نسبتاً منزوی، مستقل و با نظم شد.

    زندگینامه تحصیلی و شغلی کارل راجرز

    اولین انتخاب شغلی وی کشاورزی در دانشگاه ویسکانسین-مدیسون بود، جایی که او عضوی از اخوان آلفا کاپا لامبدا بود و سپس تاریخ و سپس دین را دنبال کرد. در سن 20 سالگی، پس از مسافرت به پکن چین در سال 1922، برای شرکت در یک کنفرانس بین المللی مسیحی، راجرز در اعتقادات مذهبی خود شک کرد.

    او برای کمک به او در انتخاب شغل خود در سمیناری با عنوان “چرا من به وزارت می روم؟” شرکت کرد. پس از آن، او تصمیم گرفت که شغل خود را تغییر دهد. در سال 1924 وی از دانشگاه ویسکانسین فارغ التحصیل شد و در حوزه علمیه اتحادیه (نیویورک) ثبت نام کرد.

    مدتی بعد او ملحد (بی دین) شد. کارل راجرز علی رغم اینکه در اوایل کار خود را ملحد می نامید، به عنوان یک اگنوسیست توصیف می شود. با این حال گفته می شود در سال های آخر زندگی وی از معنویت صحبت کرده است.

    تورن، که راجرز را می شناخت و طی یک دهه گذشته چندین بار با او کار کرده است، می نویسد: “در سال های بعد، تجربه او را مجبور به تشخیص وجود ابعادی کرد که صفت هایی از جمله عرفانی، معنوی و متعالی به آن پیوست.

    کارل راجرز به این نتیجه رسید که یک رشته “فراتر” از روانشناسی علمی وجود دارد که وی آن را “معنوی وصف ناپذیر” می داند. پس از دو سال او سمینار را ترک کرد و در سال 1928 کالج معلمان در دانشگاه کلمبیا شرکت کرد.

    در سال 1931 موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد و دکترا شد. بعد از فارغ‌التحصیلی، راجرز با دوست دوران کودکی خود، هلن الیوت ازدواج کرد، هر چند که والدینش با این کار بسیار مخالف بودند.

    آن‌ها دو فرزند به دنیا آوردند (دیوید، ۱۹۲۶، و ناتالی، ۱۹۲۸). جالب این است که وقتی دیوید به دنیا آمد، راجرز می‌خواست او را طبق اصول رفتارگرایی واتسونی بزرگ کند.

     

     

    در دوره دكتری شروع به مطالعه كودكان كرد.در سال 1930 کارل راجرز مدیر انجمن جلوگیری از ظلم به کودکان در روچستر، نیویورک بود. وی از سال 1935 تا 1940 در دانشگاه روچستر به تدریس پرداخت و درمان بالینی کودکان مشکل (1939) را بر اساس تجربه کار با کودکان مشکل نوشت.

    راجرز در ساخت رویکرد فرد مداری خود، تحت تأثیر عمل روان درمانی اوتو رنك پس از فروید قرار گرفت. در سال 1940 راجرز استاد روانشناسی بالینی در دانشگاه ایالتی اوهایو شد و در آنجا کتاب دوم خود را با عنوان مشاوره و روان درمانی نوشت (1942).

    در این مقاله، راجرز پیشنهاد کرد که با ایجاد یک رابطه حاوی درک و پذیرش با درمانگر، درمانجو می تواند مشکلات را حل کند و دانش لازم را برای تغییر ساختار زندگی خود بدست آورد.

    در سال 1945 از راجرز دعوت شد تا در دانشگاه شیکاگو خدمات مشاوره ای ایجاد کند. در سال 1947 به عنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریکا انتخاب شد.

    کارل راجرز به عنوان استاد روانشناسی در دانشگاه شیکاگو (1957-1945) به ایجاد یک مرکز مشاوره وابسته به دانشگاه کمک کرد و مطالعاتی را برای تعیین اثربخشی روش های خود انجام داد. نتایج و نظریه های وی در درمان فرد مداری (1951) و روان درمانی و تغییر شخصیت (1954) منتشر شده است.

    توماس گوردون، یکی از فارغ التحصیلان دانشگاه شیکاگو، جنبش آموزش اثر بخشی والدین (P.E.T.) را بنیان نهاد. یوجین ت. گندلین، دانشجوی دیگری که تازه دکترای خود را می گرفت در فلسفه عمل تمرکز بر اساس شنوایی راجرزی را توسعه داده است. در سال 1956، راجرز اولین رئیس آکادمی روان درمانگران آمریکا شد.

    وی در دانشگاه ویسکانسین، مدیسون (1957-1963) روانشناسی تدریس کرد. در این مدت وی یکی از مشهورترین کتاب های خود را با عنوان “در مورد تبدیل شدن به شخص” (1961) نوشت. یکی از دانشجویان وی در آنجا، مارشال روزنبرگ، ارتباطات بدون خشونت خود را توسعه می داد.

    کارل راجرز و آبراهام مازلو (70-1990) جنبشی را بنیان نهادند که روانشناسی اومانیستی بود و در دهه 1960 به اوج خود رسید. در سال 1961 وی به عنوان عضو آکادمی هنر و علوم آمریکا انتخاب شد. کارل راجرز نیز یکی از افرادی بود که ظهور مک کارتیسم را در دهه 1950 زیر سوال برد.

    وی در تمام مقالات از جامعه به دلیل عقب ماندگی اش انتقاد کرد. راجرز به تدریس در دانشگاه ویسکانسین ادامه داد تا اینکه در سال 1963 ساکن انستیتوی علوم رفتاری غرب (WBSI) در لا ژولا، کالیفرنیا شد.

    کارل راجرز WBSI را ترک کرد و مرکز مطالعات انسانی را در سال 1968 تأسیس کرد. کتاب های بعدی او مورد قدرت شخصی (1977) و آزادی یادگیری برای دهه 80 (1983) است. او تا آخر عمر در لا ژولا اقامت داشت و به انجام درمان، سخنرانی و نوشتن پرداخت.

    سال های بعدی کارل راجرز صرف استفاده از نظریه های او در موقعیت های ستم سیاسی و درگیری های اجتماعی ملی و سفر به دنیا برای انجام این کار شد. در بلفاست، ایرلند شمالی، پروتستان ها و کاتولیک های تأثیرگذار را گرد هم آورد.

    آخرین سفر وی در سن 85 سالگی به اتحاد جماهیر شوروی بود، جایی که او سخنرانی می کرد و کارگاه های فشرده تجربی را برای پرورش ارتباطات و خلاقیت رهبری می کرد. او تعجب كرد كه چند روس از كار او اطلاع دارند.

    بین سال های 1974 و 1984، راجرز به همراه دخترش ناتالی راجرز و روانشناسان ماریا بوون، مورین اوهارا و جان کی وود، تعدادی از برنامه های مسکونی را در ایالات متحده آمریکا، اروپا، برزیل و ژاپن ترتیب داد، کارگاه های رویکرد فرد محور که با تأکید بر ارتباطات بین فرهنگی، رشد شخصی، توانمند سازی و یادگیری برای تغییرات اجتماعی تمرکز داشت.

    در سال 1987، کارل راجرز دچار سقوط شد که منجر به شکستگی لگن شد: وی در حالت آماده باش بود و توانست با امدادگران تماس بگیرد. وی یک عمل موفقیت آمیز انجام داد، اما شب بعد لوزالمعده او از کار افتاد و چند روز بعد بر اثر سکته قلبی درگذشت.

    نظریه های مهم کارل راجرز

     

     

    نظریه خود واقعی سازی کارل راجرز

    کارل راجرز اعتقاد داشت که هرکسی یک نیاز ذاتی برای رشد و دستیابی به توانایی های بالقوه خود دارد. به اعتقاد او، این نیاز به رشد یکی از انگیزه های اصلی این رفتار بود.

    نظریه توجه مثبت بدون قید و شرط کارل راجرز

    به گفته کارل راجرز، برای دستیابی به روان درمانی موفق، ضروری است كه درمانگر نگرش مثبت و بدون قید و شرط به درمانجو بدهد. این بدان معناست که درمانگر، مراجع را برای آنچه که هست می پذیرد و به او اجازه می دهد احساسات مثبت و منفی را بدون قضاوت و گناه ابراز کند.

    نظریه توسعه خود کارل راجرز

    کارل راجرز بر این باور بود که ایجاد یک تصویر سالم از خود یک روند مداوم است که با توجه به تجربیات زندگی فرد شکل می گیرد. افرادی که دارای عزت نفس پایدار هستند، اعتماد به نفس بالاتری دارند و بهتر می توانند از پس چالش های زندگی برآیند.

    راجرز اظهار داشت که تصویر از خود در کودکی شروع به رشد می کند و به شدت تحت تأثیر فرزندپروری قرار می گیرد. والدینی که به فرزندان خود عشق و توجه بی قید و شرط ارائه می دهند، به احتمال زیاد تصویر سالم از خود را ارتقا می بخشند.

    کودکانی که احساس می کنند باید “لیاقت” محبت والدین خود را داشته باشند ممکن است از عزت نفس پایین و احساس عدم لیاقت برخوردار باشند.

    نظریه تجانس کارل راجرز

    کارل راجرز همچنین پیشنهاد می کند که مردم تمایل دارند که ایده ای از “خود ایده آل” خود داشته باشند. مسئله این است که تصویر ما از آنچه که فکر می کنیم همیشه با تصور ما از آنچه امروز هستیم مطابقت ندارد.

    وقتی تصویر از خودمان با خود ایده آل ما همسو نباشد، در یک حالت ناسازگاری قرار داریم. راجرز بر این باور بود که با دریافت توجه مثبت بی قید و شرط و پیگیری تحقق بخشیدن به خود، مردم می توانند به رسیدن به شرایط همخوانی نزدیک شوند.

    نظریه شخص کاملاً عملکردی کارل راجرز

    کارل راجرز پیشنهاد کرد که افرادی که دائماً در تلاشند تا با روند فعلی خود مطابقت داشته باشند، می توانند به آنچه کاملاً کارآمد می نامند تبدیل شوند. یک فرد کاملاً عملکردی فردی است که کاملاً منطبق و در لحظه زندگی می کند.

    مانند بسیاری از جنبه های دیگر نظریه وی، توجه مثبت بدون قید و شرط نقشی اساسی در توسعه عملکرد کامل آن دارد. کسانی که از عشق و حمایت غیرقضاوتی برخوردارند میتوانند عزت نفس و اعتماد به نفس لازم را برای داشتن بهترین فرد ممکن و دستیابی به توانایی های کامل خود پرورش دهند.

    طبق گفته راجرز، یک شخص کاملاً عملکردی دارای برخی از ویژگی های زیر است:

    1. یک تصویر منعطف از خود
    2. گشودگی به تجربه
    3. توانایی زندگی هماهنگ با دیگران
    4. عزت نفس بدون قید و شرط

    نظریه درمان فرد محور کارل راجرز

    کارل راجرز در اصل نظریه خود را به عنوان اساس یک سیستم درمانی توسعه داد. در ابتدا وی این درمان را “درمان غیر هدایتی” را نامید، اما بعداً اصطلاح “غیر هدایتی” را با “فرد مداری” جایگزین کرد و سپس اصطلاح “شخص یا فرد محور” را به کار برد.

    راجرز حتی قبل از انتشار درمان فرد مداری در سال 1951 معتقد بود که اصولی را که توصیف می کند می تواند در موقعیت های مختلف و نه فقط در زمینه درمان استفاده کند. در نتیجه، بعداً در زندگی شروع به استفاده از اصطلاح رویکرد شخص محور برای توصیف نظریه کلی خود کرد.

    درمان فرد محور استفاده از رویکرد فرد محور در وضعیت درمانی است. سایر کاربردها شامل تئوری شخصیت، روابط بین فردی، آموزش، پرستاری، روابط بین فرهنگی و سایر مشاغل و موقعیت های “کمک کننده” است.

    در سال 1946، راجرز با همکاری “ال. والن” (خالق مدل رفتاری معروف به “شکاف بین فردی”) “مشاوره با نیروهای مسترد” نوشت تا کاربرد رویکرد شخص محور در مشاوره پرسنل بازگشت نظامی را مستند کند.

    اولین شواهد تجربی از تأثیر روش فرد مداری در سال 1941 در دانشگاه ایالتی اوهایو توسط الیاس پورتر، با استفاده از سوابق جلسات درمانی بین کارل راجرز و مراجعانش، منتشر شد.

    پورتر از رونوشت های راجرز برای طراحی سیستمی برای اندازه گیری درجه ضعف یا عدم هدایت مورد استفاده یک مشاور استفاده کرد. نشان داده شده است که نگرش و جهت گیری مشاور نقش اساسی در تصمیم گیری مراجع دارد.

    کارل راجرز با تأکید بر توانایی های انسانی، تأثیر بسزایی در روانشناسی و آموزش داشت. به علاوه، بسیاری وی را یکی از تأثیرگذارترین روانشناسان قرن بیستم می دانند. بیشتر درمانگران راجرز را بیشتر از هر روانشناس دیگری به عنوان تأثیر اصلی خود ذکر می کنند.

    همانطور که دخترش ناتالی راجرز، او را توصیف کرد: او “الگویی برای دلسوزی و آرمانه ای دموکراتیک در زندگی خود و کار خود به عنوان یک مربی، نویسنده و درمانگر” بود.

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای
    خروج از نسخه موبایل