نماد سایت مجله روانشناسی رابینیا

معرفی رشته عصب روانشناسی (Neuropsychology)

عصب روانشناسی
  • معرفی رشته عصب روانشناسی (Neuropsychology)

    عصب روانشناسی یا نوروسایکولوژی (Neuropsychology) شاخه‌ای از روانشناسی است که به بررسی و مطالعهٔ علمی رابطهٔ شناخت و رفتار با مغز و سیستم عصبی در انسان می‌پردازد.

    به متخصصینی که در زمینهٔ عصب روانشناسی تحصیل و فعالیت می‌کنند، عصب‌روانشناس یا نوروسایکولوژیست می‌گوییم.

    واژهٔ نوروسایکولوژی از نورو به معنای عصب و سایکولوژی به معنای روانشناسی تشکیل شده است.

    و همان‌گونه که از نام آن پیداست این شاخه از دانش از پیوستگی دانش عصب‌ شناسی و روانشناسی پدید آمده است.

    در حقیقت زمینه ی کاری نوروسایکولوژیست، مطالعه رابطه میان مغز، رفتار و فرآیندهای روانی انسان است. متخصصان این رشته به بررسی اثرات آسیب‌ها و بیماری‌های مغزی و عصبی روی ذهن و رفتار انسان می‌پردازند.

    شاخه‌های عصب روانشناسی

    نوروسایکولوژیست یا عصب‌ روانشناس

    همان‌گونه که گفته شد به دانش‌آموختهٔ دانش عصب‌ روانشناسی، نوروسایکولوژیست یا عصب‌ روانشناس می‌گوییم.

    عصب روانشناس می‌تواند در محیط دانشگاه، کلینیک، بیمارستان و هر جایی که به مهارت و تخصص وی نیاز باشد کار کند.

    اما بیش از هر چیز عصب‌روان‌شناسان را به عنوان متخصصینی می‌شناسیم که بیماری‌های روانی یا جسمانی که با مغز و اعصاب انسان در ارتباط است را درمان می‌کنند.

    بیماری‌هایی که با عصب‌ روانشناسی درمان می‌شود

    برای اطلاع از تست درمان اختلالات یادگیری کلیک کنید.

     

     

    پیشینه عصب روانشناسی

    اگر نگاهی به تاریخچه عصب روانشناسی بیاندازیم خواهیم دید که با شاخه‌ای نوپا از روان‌شناسی روبرو هستیم.

    نخستین کتاب در زمینهٔ عصب‌ روانشناسی را کولب و ویشاو (Kolb and Whishaw) در سال 1980 به نام مبانی عصب روانشناسی بود به چاپ رساندند.

    می‌دانیم که برای سده‌ها مغز عضوی بی‌فایده انگاشته می‌شد و حتی در کالبدشکافی نیز مورد بررسی قرار نمی‌گرفت. با این حال گذشت زمان و پژوهش‌ها نشان داد که مغز و اعصاب تا چه اندازه در زندگی ما موثر هستند.

    مردمان باستان نیز به اهمیت کارکرد مغز پی برده بودند. اگر بخواهیم تاریخچه نوروسایکولوژی را بدون نگاه آکادمیکی امروز بررسی نماییم باید به هزاران سال پیش برگردیم؛ به زمانی که سومین دودمان پادشاهی مصر فرمانروایی می‌کرد.

    مصر باستان

    بر پایهٔ یافته‌های باستان شناسان، جراحی مغز در میان مصریان باستان انجام می‌شده است. البته این جراحی‌ها بیشتر جنبهٔ دینی داشته است. مصریان باستان بر این باور بودند که ارواح پلید در سر انسان نفوذ می‌کنند و باعث رنج و عذاب می‌شوند.

    آن‌ها بر این باور بودند که با برداشتن کاسه سر این ارواح پلید از سر بیرون می‌آیند و فرد می‌تواند دوباره به زندگی طبیعی برگردد. پس از این کار دوباره کاسهٔ سر را در جای خود می‌گذاشتند و پوست را بخیه می‌زدند.

    در نوشته‌های به جا مانده از دوران ایمهوتپ کاهن و پزشک مصر باستان می‌بینیم که پزشکان مصری رویکردی علمی‌تر نسبت به مغز، بیماری‌های عصبی و تروما داشتند. با این حال لازم است بدانیم که مصریان باستان قلب را به جای مغز، مرکز روح و روان انسان می‌دانستند.

    یونان – ارسطو

    ارسطو نیز همانند مصریان باستان بر این باور بود که قلب انسان کنترل فرآیندهای ذهنی را در دست دارد و مغز را ابزاری برای خنک کردن گرمای تولید شده از سوی قلب می‌دانست. او این نظریه را با مشاهدهٔ تجربی حیوانات به دست آورده بود.

    او با لمس مغز حیوانات متوجه شد که سرد است اما لمس قلب را گرم و فعال احساس کرد. باور ارسطو تا قرون وسطا و رنسانس ادامه داشت. تا این‌که در قرن هفدهم این باور که قلب جایگاه کنترل فرآیند ذهنی است زیر سوال برده شد.

    یونان – بقراط

    بقراط (هیپوکراتیس) بر خلاف ارسطو بر این باور بود که مغز جایگاه روح در انسان است. او مغز و رفتارهای بدن را با هم مرتبط می‌دانست.

    او در این‌باره می‌نویسد: «مغز بیش‌ترین قدرت در انسان را به کار می‌گیرد». وی کارکرد قلب را آرامش‌بخشی به مغز می‌دانست. اندیشه‌های بقراط را می‌توانیم سرآغازی برای پژوهش‌های نو دربارهٔ مغز بدانیم.

    توماس ویلیس

    در میانهٔ سدهٔ هفدهم میلادی توماس ویلیس، پزشک انگلیسی در دانشگاه آکسفورد به تحصیل و پژوهش می‌پرداخت. وی رویکرد فیزیولوژیکی دربارهٔ مغز و رفتار انسان داشت.

    توماس ویلیس را پدر علم عصب‌ شناسی می‌دانند. وی نخستین کسی بود که اصطلاح نیم‌کره و لوب را برای مغز به کار برد. او نخستین کسی است که از واژه‌های عصب‌ شناسی و روانشناسی استفاده کرده است. او با بررسی ساختارهای مغز به دنبال این بود که کارکرد بخش‌‌های گوناگون مغز را شناسایی کند.

    او به ویژه پژوهش روی کسانی که از اختلالات شیدایی و هیستری رنج می‌بردند را دوست داشت. پژوهش‌های ویلیس نخستین تلاش برای ایجاد پیوند میان روانپزشکی و عصب‌شناسی به شمار می‌رود.

    توماس ویلیس با مطالعه‌ دربارهٔ مغز و رفتارهای انسان به این نتیحه رسید بخش تحتانی مغز است که کارکردهای غیر ارادی انسان مانند تنفس، ضربان قلب و … را بر عهده دارد. او برای نخستین بار مغز را پیچیده‌تر از آن چیزی که پیشینیان می‌پنداشتند نشان داد و راه را برای آغاز پژوهش‌های عصب‌شناسی و نوروسایکولوژی روشن کرد.

     

     

    فرانتس یوزف گال

    فرانتس یوزف گال عصب شناس و فیزیولوژیست آلمانی درک انسان از مغز را بیش از پیش افزایش داد. او این نظریه را مطرح کرد که شخصیت به طور مستقیم با ویژگی‌ها و ساختارهای مغزی مرتبط است.

    پژوهش‌های او دربارهٔ کارکرد نواحی مغز و فعالیت‌های موضعی به پیشرفت درک ما از مغز و ارتباط آن با شخصیت و رفتار انجامید. فرانتس گال یکی از افرادی بود که پایهٔ‌های علم نوروسایکولوژی را مستحکم کرد. او یک فرنولوژیست بود. بر پایهٔ نظریهٔ فرنولوژی گال، هر بخش از مغز با رفتارها یا فرآیندهای روانی خاصی ارتباط دارند.

    پل بروکا

    پیر پل بروکا پزشک و انسان‌شناس فرانسوی نیز نقش شگرفی در شناخت بهتر از مغز انسان داشت. او پژوهش‌های گوناگونی دربارهٔ ساز و کار مغز و اعصاب انسان داشت و بیش‌تر مطالعات خود را دربارهٔ چگونگی درک و تولید زبان انجام داد.

    او توانست ناحیه‌ای در لوب پیشانی نیمکره غالب (معمولاً نیم‌کرهٔ چپ) را شناسایی کند که در تولید گفتار موثر است. این ناحیه از مغز به پاس تلاش‌های وی با نام ناحیه بروکا شناخته می‌شود.

    کارل لشلی

    کارل اسپنسر لشلی روان‌شناس برجستهٔ آمریکایی نیز با تحقیقات علمی و آزمایشگاهی خود خدمت بزرگی به دانش نوروسایکولوژی کرد. او نظریات گوناگونی در این زمینه ارائه کرده که در کتاب مکانیزم‌های مغز و هوش از آن یاد شده است.

    به ویژه نظریهٔ رد عصبی (Engram) وی سرآغاز پژوهش‌های دیگر وی بود. لشلی بر این باور بود که رد عصبی بخشی از مغز است که یک حافظهٔ خاص در آن ذخیره می‌شود.

    روش‌ها و ابزارهای نوروسایکولوژی

    روش‌ها و ابزارهای گوناگونی در علم عصب‌روان‌شناسی به کار گرفته می‌شود.

    ۱. آزمون‌های استاندارد عصب‌روان‌شناسی

    این موارد شامل آزمون‌های استانداردی هستند که می‌تواند فرآیندهای عصبی شناختی را مورد ارزیابی قرار دهد.

    نمونه‌هایی از این آزمون‌های استاندارد عبارتند از: مقیاس حافظهٔ وکسلر (WMS)،‌ مقیاس هوش بزرگسالان وکسلر (WAIS)،‌ آزمون مرتب‌سازی کارت ویسکانسین،  آزمون ارتباط واژگان شفاهی، آزمون نام‌گذاری بوستون، آزمون بینایی بنتون.

    ۲. اسکن مغزی

    اسکن مغز ابزاری مهم برای بررسی ساختار و کارکرد نواحی گوناگون مغز است. به کمک اسکن مغزی می‌توان آسیب‌های مغزی را نیز ارزیابی و تشخیص داد. این فناوری که هنوز هم در حال پیشرفت است شامل روش‌هایی مانند fMRI، PET، MRI و CAT یا CT می‌شود.

    ۳. پروژهٔ جهانی مغز

    پروژهٔ مغز جهانی یکی از بلندپروازانه‌ترین تلاش‌های پژوهشگران برای شناخت و نقشه‌برداری از فعالیت‌های مغز است. این روش می‌تواند حالت‌های تصمیم‌گیری رفتار در کارهای ساده که شامل نتایج باینری هستند را ترسیم نماید.

    ۴. الکتروفیزیولوژی

    این روش برای اندازه‌گیری فعالیت‌های مغز است که با اندازه‌گیری میدان الکتریکی یا مغناطیسی تولید شده توسط سیستم عصبی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. این روش شامل الکتروانسفالوگرافی (EEG) و مگنتوآنسفالوگرافی (MEG) می‌شود.

    پرسش و پاسخ دربارهٔ عصب روانشناسی

    نوروسایکولوژی چیست؟

    شاخهٔ علمی است که به بررسی و مطالعهٔ رابطهٔ میان مغز و رفتارهای انسان می‌پردازد. این دانش با نام عصب روانشناسی نیز شناخته می‌شود.

    عصب‌روان‌شناسی چه بیماری‌هایی را درمان می‌کند؟

    بیماری‌های مرتبط با کارکرد و آسیب‌های مغزی و نیز اختلالات روان‌شناختی می‌تواند توسط نوروسایکولوژیست درمان شود. برخی از این بیماری‌ها عبارتند از: صرع و اختلالات تشنجی، آلزایمر، دمانس، آسیب‌های مغزی، اسکیزوفرنی و …

    آیا عصب روانشناسی علم است؟

    بله این یک شاخهٔ علمی است و بر خلاف باور برخی از افراد یک شبه علم به شمار نمی‌رود.

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای
    خروج از نسخه موبایل