یکی از زیباترین چیزهایی که تا به حال دیده ام در یک پارک اتفاق افتاد.پدر و مادری کودک خود را به پارک برده بودند.کودک آنها داشت به طرف دریاچه می رفت.پدر با دیدن آن منظره سعی کرد تا مانع کودک شود.مادر که باید یک شخص بی همتا و دوس داشتنی باشد دوید و جلوی پدر را گرفت.او گفت : بگذار برود
و این بچه تاتی تاتی کرد و به جلو رفت.این داستان پایان غم انگیزی ندارد.کودک غرق نشد.مطمعنم قلب مادر به سختی می زد.
اما تعالی انسان به قبول خطر است
پی نوشت : جرات را میتوان مانند صحبت کردن به کودک آموخت