نماد سایت مجله روانشناسی رابینیا

مشاوره کودکان استثنایی و انواع آن

مشاوره کودکان استثنایی و انواع آن

مشاوره کودکان استثنایی و انواع آن

  • مشاوره کودکان استثنایی وانواع آن

    مشاوره کودکان استثنایی یکی از نیازهای حیاتی آنهاست. از طریق مشاوره، فرد می‌تواند با شناخت بهتر و مدیریت احساسات خود، به توسعه و رشد فردی بیشتری دست یابد. مشاوره کودکان استثنایی می‌تواند مسیری برای توانمندسازی و استقلال آنها فراهم کند. یکی از روش‌های توانمندسازی والدین کودکان استثنایی، ارائه خدمات مشاوره به این کودکان است.

    معرفی کودکان استثنایی، مشاوره کودکان استثنایی، انواع کودکان استثنایی

    کودکان استثنایی از نظر ویژگی‌های فیزیکی یا توانایی یادگیری، با هنجارهای جامعه، چه در سطح بالاتر و چه پایین‌تر، به قدری متفاوت هستند که برای بهره‌گیری کامل از فرصت‌های آموزشی، به نیازهای خاصی احتیاج دارند.

    واژه “کودکان استثنایی” به طور عمومی در حوزه‌های پزشکی و روان‌شناسی استفاده می‌شود و شامل کودکانی می‌شود که عملکرد برتری دارند و نیازمند برنامه‌های آموزشی تخصصی و یا امکانات فیزیکی متفاوت هستند. این اصطلاح شامل کودکانی است که با چالش‌های یادگیری مواجه هستند؛ به عبارت دیگر، افرادی که مشکلات جسمی یا حسی یا مشکلات رفتاری دارند و به تدریس با رویکردهای ویژه نیاز دارند تا به آنها کمک شود.

    عنوان “استثنایی” با عباراتی مرتبط با ناتوانی، نقص یا مشکلات تفاوت‌های معنایی می‌آورد. این بخش از مفهوم استثنایی، به معانی ناتوانی‌ها یا مشکلات کودکان استثنایی که تحت عنوان اختلالات رشدی عصبی در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی قرار می‌گیرند، توسط روانپزشکان و روان‌شناسان توجه می‌شود.

    نقص، ناتوانی و اختلال

    اصطلاح “نقص” در قرن بیستم برای اشاره به ناتوانی جسمی یا ذهنی به کار رفت. به نظر می‌رسد که این واژه از قرن شانزدهم به وجود آمده است و ممکن است به دستور پادشاه هنری هفتم در سال 1504 که به جانبازان جنگ اجازه داده شد که در خیابان‌ها گدایی کنند، با یک کلاه در دست، ارتباط داشته باشد.

    یک توضیح دیگر، به بازی “دست در کلاه” در قرن هفدهم برمی‌گردد که در آن دو بازیکن اشیایی را به ازای یک جایزه پولی عرضه می‌کردند و فردی که کالای کم ارزش‌تر را عرضه می‌کرد، باید تفاوت ارزش را جبران می‌کرد. این اصطلاح به تلاش برای مساوی کردن یک مسابقه با تحمیل بار بر یکی از شرکت‌کنندگان اشاره داشت.

    اولین کاربرد عملی این موضوع در مسابقات بود، جایی که اسب قوی‌تر باید وزن بیشتری را حمل کند تا مسابقه متعادل‌تر شود. این فرآیند به صورت عددی در ورزش گلف به کار گرفته شد و در قرن نوزدهم به معنای عمل برابر‌سازی بود. این اصطلاح در پایان قرن به افرادی که “نقص ذهنی یا جسمی” داشتند، اطلاق شد.

    اختلال به کاهش یا از دست دادن عملکرد یا توانایی اشاره دارد و ممکن است به دلایل متعددی از قطع عضو تا مسمومیت ایجاد شود. یک اختلال، توانایی فرد را برای انجام یک عملکرد خاص، مانند افراد عادی، محدود می‌کند، مانند تأثیر فلج در راه رفتن یا دویدن. هنگامی که یک نقص یا ناتوانی، مانع تعامل فرد با محیط می‌شود، ممکن است فرد را به عنوان معلول در نظر بگیرند.

    نقص یا ناتوانی اگر با تلاش همراه باشد، ممکن است نقصی ایجاد نکند؛ به عنوان مثال، یک فرد قطع عضو می‌تواند با استفاده از اندام مصنوعی راه را بپیماید. نمونه‌های متعددی از افرادی وجود دارند که با وجود ناتوانی شدید، به دستاوردهای بزرگی دست یافته‌اند.

    نقص یا ناتوانی در برخی شرایط می‌تواند ناتوان‌کننده باشد، اما در موارد دیگر کاملاً نه: به عنوان مثال، یک فرد نابینا می‌تواند راه برود و بخواند، اما نمی‌تواند رانندگی کند. از نظر تاریخی، بسیاری از معلولیت‌های ناشی از نقص یا ناتوانی، ناشی از باورها و واکنش‌های دیگران بوده‌اند.

    کودکانی که به دلیل عوامل مادرزادی یا محیطی، در زمان‌های بعدی ممکن است به مشکلات رشدی برخورد کنند، “در معرض خطر” نامیده می‌شوند. مفاهیم استثنایی که به طور عمومی در آموزش ویژه مورد تأیید قرار می‌گیرند، شامل استعداد، ناتوانی‌های چندگانه، اختلالات پزشکی، آسیب مغزی ضربه‌ای، اختلال بینایی یا شنوایی، اختلالات ارتباطی، اوتیسم و اختلالات مرتبط، اختلالات عاطفی و رفتاری، ناتوانی‌های یادگیری و عقب ماندگی ذهنی یا رشدی هستند.

    ناتوانی‌های یادگیری

    تقریباً 6.5 میلیون کودک در سیستم آموزشی با مشکلات یادگیری مواجه هستند. ناتوانی‌های یادگیری شایع‌ترین حالت‌های استثنایی هستند و حدود 10 درصد از جمعیت را تحت تأثیر قرار می‌دهند. این وضعیت همیشه اینگونه نبوده و در بیشتر تاریخ، افراد دارای ناتوانی‌های یادگیری یا به طور خاص شناخته نشده یا به اشتباه به عنوان تنبل معرفی شده‌اند.

    کارهای آدولف کوسمائول، متخصص داخلی آلمانی، به یادگار مانده است که بسیاری از واژه‌ها و مفاهیم پزشکی را معرفی کرده است، از جمله آندوسکوپی، لاواژ معده و توراسنتز. او به روانپزشکی و روان‌شناسی کمک کرد و در سال 1877 ناتوانی در یادگیری خواندن با وجود بینایی و گفتار سالم و هوش نرمال را تشخیص داد.

    ساموئل اورتون، مطالعه سیستماتیک ناتوانی یادگیری را در دانشگاه آیووا آغاز کرد و برای اولین بار فرض کرد که ناتوانی در خواندن به دلیل عدم ایجاد سازمان مغزی مناسب برای اتصال اشکال گفتاری و دیداری کلمات در مغز ایجاد می‌شود. اصطلاح “ناتوانی یادگیری” توسط ساموئل کرک معرفی شد. مطالعات تصویربرداری از سال 1996 نشان داده است که ناتوانی‌های یادگیری با کاهش حجم تالاموکورتیکال و فاسیکلوس قوسی و حداقل 9 ژن کاندید مرتبط است. همچنین کروموزوم X و یک جهش خاص در کروموزوم 6 با ناتوانی یادگیری ارتباط دارند.

    حدود 46 درصد از دانش‌آموزانی که کمک‌های آموزشی ویژه دریافت می‌کنند، دارای اختلالات یادگیری هستند. ناتوانی یادگیری به معنی داشتن مشکل در یادگیری علیرغم داشتن هوش در سطوح نرمال یا بالاتر از آن است و در کلاس درس، اختلاف بین هوش اندازه‌گیری شده و موفقیت مشخص می‌شود.

    در اختلالات یادگیری، زبان، خواندن و نوشتن، یادگیری ریاضی یا پردازش اطلاعات ممکن است به طور جداگانه یا ترکیبی تحت تأثیر قرار گیرند، و تحت تأثیر عوامل متعدد خانوادگی و محیطی قرار دارند. کمبود یادگیری ارثی، نارس بودن و آسیب هنگام تولد و قرار گرفتن در معرض سموم از جمله عوامل اصلی آن هستند.

    اختلالات ارتباطی و زبانی (مشاوره کودکان استثنایی)

    در مشاوره کودکان استثنایی، به اختلالات ارتباطی و زبانی نیز پرداخته می‌شود. تشخیص و درمان این اختلالات از زمینهٔ آسیب‌شناسی گفتار و زبان به دست آمده است که در قرن نوزدهم از تکنیک‌های تصحیح گفتار نشأت گرفته است.

    پزشکانی چون الکساندر ملویل بل و پسرش، الکساندر گراهام بل، که از جمله متخصصان تصحیح گفتار و معلمان فن بیان بودند، در دهه ۱۸۷۰ علم تصحیح گفتار را با ایجاد نمادهایی برای نشان دادن موقعیت زبان، گلو و لب‌ها در تولید صداهای گفتاری، پیشرفت دادند. این رویکرد مبنایی برای آموزش گفتار به افرادی که در تولید صدای مناسب مشکل دارند، فراهم کرد. علاقهٔ الکساندر بل به ایجاد وسیله‌ای برای انتقال گفتار، وی را به اختراع تلفن سوق داد.

    در طول زمان، دو سازمان برای مطالعه و درمان اختلالات گفتار شکل گرفتند: یکی از آن‌ها متشکل از اصلاح‌کنندگان گفتار که ابتدا معلمان مدرسه بودند و در سال ۱۹۱۸ به انجمن ملی مطالعه و اصلاح اختلالات گفتار تبدیل شدند، و گروهی دیگر که بیشتر وابسته به حرفهٔ پزشکی بودند و در سال ۱۹۱۸ فعالیت خود را آغاز کردند و در سال ۱۹۲۵ به انجمن گفتار-زبان-شنوایی آمریکا تبدیل شدند.

    ساموئل اورتون نیز در این زمینه فعالیت داشت و در دهه ۱۹۲۰ همراه با لی ادوارد تراویس مفهومی را ارائه داد که اختلالات گفتاری به طور کلی و لکنت به طور خاص مشابه نارساخوانی است و ناشی از عدم ایجاد تسلط بر نیمکرهٔ مغز است. این نظریه توسط وندل جانسون و چارلز ون ریپر گسترش یافت، اما هرگز به طور قطعی ثابت نشد. ون ریپر در سال ۱۹۳۹ پیشنهاد کرد که پیامدهای اجتماعی ارتباط به اندازهٔ مفاهیم زبانی مهم است، که این موضوع منجر به توسعهٔ روان‌زبان‌شناسی توسط جورج شد. میلر و دیگران نیز که یکی از پایه‌های روانشناسی شناختی بودند، به این نظریه پیوستند.

    اختلالات ارتباطی، حدود ۱۸ درصد از خدمات آموزشی دریافت شده و مشاوره کودکان استثنایی را تشکیل می‌دهد. این اختلالات می‌توانند شامل مواردی مانند زبان بیانی، درک زبان، تولید فیزیکی گفتار یا ارتباطات اجتماعی، تفسیر و پاسخ مناسب به زبان کلامی و غیرکلامی در زمینه‌های اجتماعی باشند.

    برای خواندن مقاله سندروم کلاین فلتر چگونه درمان می شود در مجله رابینیا کلیک کنید.

    عقب‌ماندگی ذهنی

    ناتوانی ذهنی یا عقب‌ماندگی ذهنی یکی از شایع‌ترین ناتوانی‌ها است و به طور مداوم بیشتر از سایر اختلالات استثنایی مورد توجه قرار گرفته است. در حدود سال ۱۵۵۲ پیش از میلاد، در یک پاپیروس مصری دربارهٔ ناهنجاری فکری بحث شده بود. یونانیان عموماً عقب‌ماندگی ذهنی را نشانهٔ نارضایتی خدایان می‌دانستند. بقراط در حدود سال ۳۷۰ پیش از میلاد احساس کرد که ناهنجاری‌های رفتاری و تشنج‌هایی که اغلب با عقب‌ماندگی همراه هستند، به دلیل بیماری‌های مغزی هستند و نه علل ماوراء طبیعی.

    اما تا قرن اول پیش از میلاد، سورانوس بیمارستانی برای اختلالات روانی تأسیس کرد که در آن عقب‌مانده‌ها نیز اسکان داده می‌شدند. در دوران رومی، اغلب اجازه داده می‌شد که کودکان آسیب‌دیده مغزی بمیرند، اما فرزندان عقب‌مانده ثروتمندان از حقوق مالکیت برخوردار بودند و به سرپرستان سپرده می‌شدند. در قرون وسطی و رنسانس، کلیسا و موسسات عمومی از معلولان رشدی مراقبت می‌کردند و اغلب به آنها اجازه داده می‌شد آزادانه‌تر از دیگران صحبت کنند و گاهی احساس می‌کردند که قادر به الهام الهی هستند.

    اولین آموزش ویژه برای ناتوانی ذهنی در سال ۱۷۹۹ توسط ژان مارک ایتار انجام شد که آموزش ویکتور، پسر وحشی، یک کودک وحشی احتمالاً عقب‌مانده را بر عهده گرفت. پسر وحشی قبلی به نام پیتر در آلمان پیدا شده بود و به دادگاه جورج اول در لندن آورده شده بود، اما او منبع سرگرمی بود و آموزش ندیده بود. ویکتور تنها چند کلمه زبان به دست آورد، اما اصول اجتماعی را آموخت و تا زمان مرگش در سال ۱۸۲۸ به طور مساوی با یک خانواده زندگی کرد.

    ادوارد سگوین با الهام از این مورد، یک برنامه آموزشی را در بیمارستان سالپترییر تأسیس کرد، جایی که زنان دارای معلولیت رشدی همراه با دیوانگان اسکان داده شدند، و مفاهیمی مانند برنامه‌های آموزشی فردی و اصلاح رفتار را معرفی کرد که امروزه مورد استفاده قرار می‌گیرد. سگوین این تلاش‌ها را در آمریکا ادامه داد و در سال ۱۸۵۶ کتابی با عنوان Idiocy and it Treatments by Physiological Methods منتشر کرد. یوهان گوگنبول نیز مؤسسه‌ای به نام آبندبرگ را در سوئیس تأسیس کرد، اما این کار به بدبیش پایان یافت زیرا مؤسسه به اندازهٔ کافی پرسنل یا نظارت نداشت.

    دوروتیا دیکس، هروی ویلبر، و ساموئل گریدلی هاو، ابتدا در ماساچوست و سپس در ایالات دیگر، مؤسساتی را برای توانبخشی و آموزش عقب‌ماندگان تأسیس کردند. اما زمانی که مهارت‌های ساده به ساکنان عقب‌مانده آموزش داده شد، اما نتوانستند به حالت عادی برسند، ناامیدی به وجود آمد و این تفکر ایجاد شد که “احمق” را نمی‌توان به معنای پزشکی “درمان” کرد.

    بسیاری از موسسات تحت بازداشت قرار گرفتند و شرایط بدتر شد. علاوه بر این، استفاده فزاینده و اغلب نامناسب از تست IQ منجر به شناسایی تعداد زیادی از افراد، به ویژه مهاجران، به عنوان ناتوان ذهنی شد. نگرانی‌های فزاینده مبنی بر اینکه “ناتوانی” به ارث رسیده و با جنایت، خشونت و سایر آسیب‌شناسی‌های اجتماعی مرتبط است، و علاقه گسترده به محدودیت اصلاح نژادی پرورش توسط افراد ناشایست، منجر به تمرکز فزاینده بر نهادینه‌سازی و عقیم‌سازی افراد غیرعادی ذهنی در ایالات متحده و حتی به طور قابل توجهی در اروپا شد.

    در حال حاضر، کودکان دارای ناتوانی ذهنی حدود ۱۰ درصد از دریافت‌کنندگان خدمات مشاوره استثنایی را تشکیل می‌دهند که به طور مساوی بین علل ژنتیکی، محیطی، و مبهم تقسیم می‌شوند.

    اختلال نقص توجه بیش فعالی ADHD

    اختلال کم‌توجهی/بیش‌فعالی (ADHD) در دوران باستان شناخته شده بود و ممکن است ابتدا نه توسط یک متخصص مغز و اعصاب یا روانپزشک، بلکه توسط یک نمایشنامه‌نویس توصیف شده باشد – مولیر در سال ۱۶۵۳ یک “مغز پراکنده” (ètourdi) بی‌نظم و بی‌توجه را روی صحنه نمایش به تصویر کشید. آدام ویکارت در سال ۱۷۷۵ و سر الکساندر کرایتون در سال ۱۷۹۸ اولین مشاهدات بالینی کم‌توجهی را ارائه کردند و هاینریش هافمن این را با بی‌قراری حرکتی در دهه ۱۸۴۰ مرتبط کرد.

    سر چارلز استیل در سال ۱۹۰۲ مفاهیم تکانش‌گری و تحمل ناامیدی کم را اضافه کرد و به غلبه مردانهٔ مشخصی اشاره کرد که هنوز هم دیده می‌شود، اگرچه بسیاری از بیماران او مشکلات رفتاری و عصبی دیگری داشتند و ممکن است نمونه‌هایی از حداقل آسیب مغزی یا اختلال در عملکرد بوده باشند؛ اما اغلب با ADHD همراه شده است. یکی از اولین موسسات برای کودکان استثنایی، بیمارستان بردلی در رود آیلند، محل آزمایش محرک‌های ADHD بود که هم به بهبود وضعیت تحصیلی و اجتماعی افراد مبتلا به ADHD و هم به نگرانی در مورد افزایش میزان تشخیص منجر شد.

    در مشاوره کودکان استثنایی، ADHD حدود ۳.۵ درصد از جمعیت را تحت تأثیر قرار می‌دهد و مردان به طور غالب ۶ به ۱ هستند. عوامل موثر عبارتند از ژنتیک، قرارگرفتن در معرض سموم قبل از تولد، تربیت تک‌والدی، محیط خانه‌آشفته، و حمایت اجتماعی ناکافی.

    تشخیص در کودکان بر اساس حداقل ۶ ماه رفتار بی‌توجه، بیش‌فعال یا تکانشی در چندین موقعیت مختلف است. سندرم دوران کودکی به طور کلی به درمان‌های پزشکی و روانی-آموزشی پاسخ می‌دهد، اما اکنون مشخص شده است که این اختلال از بین نمی‌رود، بلکه تا بزرگسالی با تظاهرات اغلب متفاوت ادامه می‌یابد.

    اختلالات عاطفی و رفتاری

    مطالعه و درمان اختلالات عاطفی و رفتاری در کودکان یک رشته نسبتاً جدید است. نوزولوژی‌ها و طبقه‌بندی‌های روانپزشکی قرن نوزدهم بر بزرگسالان متمرکز بود و اختلالات کودکان عموماً در صلاحیت پزشکان اطفال بود. اولین مدرسه برای کودکان مبتلا به مشکلات روانپزشکی در نزدیکی ینا در سال ۱۸۹۲ تأسیس شد و اولین متن در مورد روانپزشکی کودک در سال ۱۸۹۹ در فرانسه منتشر شد. اولین مجله روانپزشکی کودک (Zeitschrift für Kinderpsychiatrie) در سال ۱۹۳۴ تأسیس شد.

    اولین کلینیک راهنمایی مؤسسه روان‌پزشکی نوجوانان، توسط جین آدامز در شیکاگو در سال ۱۹۰۹ تأسیس شد، و لئو کانر، که بعداً به اوتیسم مشهور شد، اولین بخش روان‌پزشکی آکادمیک کودک را در جانز هاپکینز در سال ۱۹۳۰ تأسیس کرد. درمان جداگانه اختلالات روانی دوران کودکی در بریتانیا در مادزلی آغاز شد. بیمارستان در سال ۱۹۲۳. یک سازمان تخصصی، آکادمی روانپزشکی کودکان آمریکا، که اکنون نوجوانان نیز هست، در سال ۱۹۵۳ تأسیس شد و صدور گواهینامه هیئت مدیره در سال ۱۹۵۹ آغاز شد (کانر، ۱۹۶۰).

    کودکان مبتلا به این شرایط روانپزشکی تنها ۱ یا ۲ درصد از جمعیت آموزش ویژه را تشکیل می‌دهند. آنها علائم بیرونی (سوء رفتار و سرپیچی) یا درونی (اضطراب و افسردگی) را نشان می‌دهند و ممکن است هر دو را داشته باشند. خلق و خو، سابقه خانوادگی اختلال روانپزشکی و اختلالات یا کمبودهای عصبی از عوامل بیولوژیکی هستند. راهبردهای والدین سازگار یا ناسازگار، موقعیت‌های مدرسه و تأثیرات گروه همسالان عوامل محیطی غالب هستند.

    اختلالات طیف اوتیسم (مشاوره کودکان استثنایی)

    اوتیسم اولین بار در سال ۱۹۰۸ توصیف شد، اما در بسیاری از شخصیت‌های تاریخی ادعا شده است. میکل آنژ، سر آیزاک نیوتن، ولفگانگ آمادئوس موتزارت، چارلز داروین، نیکولا تسلا و تعداد زیادی از افراد معروف و تقریباً مشهور تصور می‌شود که اوتیستیک هستند. مارتین لوتر از یک فرد با ناهنجاری‌های رفتاری مطابق با اوتیسم گفت که لوتر احساس می‌کرد او تسخیر شده است و باید به قتل برسد. برخی از مفسران پیشنهاد کرده‌اند که پیتر و ویکتور، پسران وحشی که قبلاً در مورد آنها صحبت شد، ممکن است به جای عقب‌ماندگی، اوتیستیک بوده باشند.

    بلولر برای اولین بار در سال ۱۹۰۸ از اصطلاح «روان‌پرستان اوتیستیک» برای انزوا خود جذب شده و مشخصه بسیاری از بیماران اسکیزوفرنی استفاده کرد. لئو کانر در سال ۱۹۴۳ نام “اوتیسم نوزادی” را برای کودکان دارای “میل قوی برای تنهایی” به کار برد. در سال بعد، هانس اسپرگر به عنوان کودکان «اوتیستیک» با استفاده عجیب از زبان، دست و پا چلفتی فیزیکی، همدلی محدود با همسالان و مهارت‌های زبانی ضعیف غیرکلامی توصیف کرد، سندرمی که پس از مرگش در سال ۱۹۸۰ به نام او نامگذاری شد.

    آندریاس رت در سال ۱۹۶۶ در مورد یک اختلال عمدتاً زنانه با رفتارهای اوتیسم مانند، تشنج، بدشکلی و رگرسیون رشدی گزارش داد که برای مدتی در طیف اوتیسم مشاهده کرد که والدین بیمارانش اغلب محتاط بودند و در تربیت فرزندان سرد بودند، اگرچه او این اختلال را فطری می‌دانست.

    قیاس سردخانه توسط برونو بتلهایم ادامه یافت، که در دهه ۱۹۵۰ این اختلال را به فرزندپروری مضر «مادرهای یخچالی» نسبت داد. این نظریه در سال ۱۹۶۴ به شدت توسط برنارد ریملین، که خود پدر و مادر یک کودک اوتیستیک بود، مورد حمله قرار گرفت و پس از مرگ بتلهایم تا حد زیادی بی‌اعتبار شد. رابطه پیشنهادی بین اوتیسم و ​​واکسیناسیون نیز ثابت شده و در واقع ساختگی است.

    توافق فعلی بر این است که اوتیسم و ​​اختلالات مرتبط با منشاء ارگانیک هستند و شامل چندین ناهنجاری همزمان در انتقال عصبی، تشکیل سیناپس و رشد مغز است که احتمالاً تحت کنترل چندین ژن مختلف هستند و ممکن است تحت تأثیر تعدادی از عوامل خارجی و محیطی قرار گیرند.

    آزمایش‌های کنترل‌شده نشان داده‌اند که آنتی‌سایکوتیک‌های غیرعادی برای انحرافات رفتاری اوتیسم مفید هستند و اینترنت به بسیاری از افراد مبتلا به اوتیسم اجازه می‌دهد تا با سهولت بیشتری کار، مطالعه و تعامل کنند (Volkmar، ۲۰۰۷). مشخص شده است که سندرم رت دارای یک جهش ژنی خاص است و ارتباطی با اوتیسم ندارد.

    در حال حاضر از هر ۱۱۰ کودک، ۱ کودک مبتلا به اختلال طیف اوتیسم تشخیص داده می‌شود. علائم اصلی شامل رفتار (حرکات تکراری و پایبندی وسواسی به روال)، تعامل اجتماعی ضعیف (تماس چشمی ضعیف و عدم رفتار تعاملی) و مشکل ارتباط (تاخیر زبان، فقدان نمادگرایی و اختلال در مکالمه) است.

    سرآمد و با استعداد

    آموزش ویژه این گروه را افرادی با بهره‌هوشی در ۲ صدک بالای جمعیت، معمولاً ۱۳۰ یا بیشتر، تعریف می‌کند. چنین دانش‌آموزانی یک یا چند نقطه قوت فکری دارند و عموماً قادر به تفکر واگرا و همگرا هستند. دولت فدرال برنامه‌های آموزشی ویژه‌ای را برای دانش‌آموزان مستعد و با استعداد اجباری نمی‌کند، اما اکثر ایالت‌ها آنها را تامین مالی می‌کنند.

    این گروه نیز در حیطه مشاوره کودکان استثنایی قرار می‌گیرند، چرا که نیازمند آموزش‌ها ویژه و متفاوت از افراد نرمال هستند و بعضاً مشکلات روانشناختی مختلفی را تجربه می‌کنند.

    همچنین شما میتوانید از مشاوران رابینیا به صورت آنلاین وقت مشاوره دریافت نمایید.

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای
    خروج از نسخه موبایل