فیلم دروغ
وینا ساد (Veena Sud) سابقه درخشانی در عرصه سریالسازی دارد. سریالهای او با نامهای قتل (The Killing) و هفت ثانیه (Seven Seconds) از سریالهای بهیادماندنی دهه اخیر بودند. او ماهیت تعلیق، تردید و جنایت را بهخوبی میفهمد و همین باعث میشود که مخاطب تا لحظه گرهگشایی معمای پیچیده به صندلی میخکوب بماند. دومین ساخته سینمایی وینا ساد با نام دروغ (The Lie) باتوجهبه پایانبندی نسبتاً ناامیدی کنندهای که دارد، فیلمی جمعوجور و درخور ژانر درام – جنایی است.
فیلم دروغ نخستینبار در جشنواره فیلم تورنتو (Toronto Film Festival) در سال 2018 به نمایش درآمد که به علت همزمان شدن با اکران دو فیلم قدرتمند سوگلی (Favourite) و کتاب سبز (Green Book) آنچنان مورد استقبال منتقدان و اهالی سینما قرار نگرفت.
پس از گذشت دو سال، آمازون (Amazon) توزیع فیلم The Lie را در این روزهای کرونایی برعهده گرفت. جیسون بلوم (Jason Blum) یکی از تهیه کنندگان ارشد این اثر است که متأسفانه حضور وی در این مقام، سوءتفاهمهایی برای سینما دوستان ایجاد کرده است. هنوز این تصور غلط وجود دارد که هر فیلمی که جیسون بلوم تهیهکنندگی آن را برعهده میگیرد، باید آن را یک اثر ترسناک قلمداد کرد و همین قضاوت زودهنگام باعث شده که نقد و واکنشهای منفی به فیلم The Lie وارد شود. درحالیکه فیلم The Lie یک اثر درام – جنایی است که با مؤلفههای وینا سازد همخوانی دارد.
داستان فیلم The Lie درباره والدین از هم جدا شدهای است که در این اوضاع از تنها فرزند خود با نام کایلا (با بازی جویی کینگ) مراقبت میکنند. در روزی که کایلا به همراه دوستش بریتنی (با بازی دیوری جیکوبز) و پدرش جی (با بازی پیتر سارسگارد) به مسابقه رقص باله میروند، ناگهان در یک توقف کوتاهمدت، بریتنی در نزدیک یک رودخانه گم میشود. کایلا اعتراف میکند که بریتنی را به پایین رودخانه انداخته است. ازاینرو جی و ربهکا (با بازی میرل انوس) تمام تلاش خود را میکنند تا دخترشان را از این جنایت دور نگه دارند.
شروع فیلم همانند کارهای قبلی ویناساد در مدیوم تلویزیون جذاب است و در زمان درست، نیروی محرکه قصه به جریان میافتد. نگرانیهای شخصیتها از جمله کایلا در همان شروع فیلم کاملاً برای مخاطب مشخص میشود. رابطهی ربهکا با دوست پسر جدیدش و از سوی دیگر رابطه جی با یکی از نوازندگان گروه موسیقیاش، کایلا را دلسرد میکند و آرزو دارد که بار دیگر پدر و مادرش را در کنار هم ببیند. کایلا دنبال یک جرقه است و این جرقه با حضور شخصیت بریتنی ایجاد میشود. نگاههای عجیب و هوسگرانه بریتنی با جی، کایلا را به شک و تردید پیرامون رابطه پنهانی آن دو میاندازد. نگاه جی به وی همین مسئله به مخاطب گوشزد میکند. همه چیز برای به کار انداختن نیروی محرکه پیداست و درست در زمان مناسب، این اتفاق رخ میدهد.
جنایتی نصفه و نیمه و بدون نمایش تصویری واضح از نحوه اتفاق رخ میدهد و کایلا به کاری که انجام داده اعتراف میکند. ترس، فروپاشی و حیران وارد هر دو شخصیت میشود و سپس به مرور ربهکا هم به جمع آنها میپیوندد. بحران شکل میگیرد و این جاست که وینا ساد در پرده دوم تلاشهای هر سه شخصیت را برای رهایی از بحران به خوبی در قصه پیاده میکند.
سؤالهایی مطرح میشوند که مخاطب را برای گرهگشایی معما و سرنوشت نهایی شخصیتها تا پایان فیلم نگه میدارد. این ویژگی منحصر به فرد ویناساد در داستانسرایی است که بیشک شیوه نگارشش شباهتهایی با کارهای اصغر فرهادی دارد. وی هم با یک شروع کوبنده قصهاش را آغاز میکند و در پایان پرده اول نیروی محرکه را به جریان میاندازد و سپس شخصیتها را وارد بحران میکند تا برای رهایی از آن یا به دنبال حقیقت بروند یا با دروغ از بحران خارج شوند.
فیلم The Lie که از نامش پیداست، تکیه بر بیان دروغهای فراوانی است که شخصیتها را به عمق فاجعه میبرد. جی و ربهکا با دروغهایشان سعی در لاپوشانی جنایت دارند ولی نکته قابلتوجه قصه در این است که دروغ اول و پایانی فیلم از زبان کایلا بیان میشود. میتوان گفت که تمامی نقشههای هوشمندانه ویناساد برای به بهت فروبردن مخاطب با پایان بندیاش به سرانجام قابل قبولی نمیرسد.
پایانی که تاحدودی برای مخاطب توهینآمیز تلقی میشود و تمامی اقدامات شخصیتها را در طول فیلم زیر سؤال میبرد، به آنها جلوهای احمقانه میدهد و واکنشهای آنها را مصنوعی نمایان میکند. شاید بهتر بود که ساد مدتزمان فیلم را افزایش میداد که هم بیشتر از گذشته جی و ربهکا و علت جدایی آنها بدانیم و هم دغدغه و کمبودهای شخصیت کایلا را بهتر میشناختیم.
هنرنمایی پیتر سارسگارد و میرل انوس در فیلم بینظیر است. هر دوی آنها در فصل سوم سریال بینظیر The Killing روبروی هم ایفای نقش کرده بودند و ویناساد با تصمیمی هوشمندانه بار دیگر به سراغ آنها رفته است. نگرانی و حس دلسوزی مادرانه از سوی میرل انوس و تلاشهای پدرانه و سرسختانه از سوی سارسگارد به بهترین شکل قابللمس است. نقشآفرینی جویی کینگ هم قابلقبول است؛ حس دلخوری وی از فروپاشی خانوادهاش در سکانس آغازین فیلم بهخوبی برای مخاطب هویدا میشود و رفتار دوقطبی در پیرو حادثه، مخاطب را بهخوبی دچار شک و تردید میاندازد.
گرچه وینا همیشه در سریالهایش نویسنده و سرپرست نویسندگان بوده است ولی در فیلم دروغ بهخوبی نشان میدهد که قابلیتهای رو به پیشرفتی در عرصه کارگردانی دارد. قابها درست و بهاندازه فیلمبرداری شدهاند و فضا که همیشه نقش اصلی قصههای جنایی وینا ساد بوده است، این بار با کنترل خودش بهدرستی در قصه حاکم میشود. فضایی سرد و برفی که یاد مینی سریال Seven Seconds را زنده میکند.
فیلم The Lie قدمی روبهجلو در کارنامه فیلمسازی وینا ساد قلمداد میشود. شروع، نیروی محرکه و بحران بهخوبی در بستر فیلم به جریان میافتد ولی تاحدودی پایانبندی، کمی جذابیت و انتظار مخاطب را با یک حقیقت شوکه کننده از بین میبرد. حقیقتی که میتوانست از میان دروغهای انباشته شده، فیلم را به درجه عالی پرتاب کند. فیلم The Lie از معدود فیلمهای نسبی خوب سال 2018 است.