فیلم مام
فیلمهای متوسط حجم بزرگی از کمپانیهای بزرگِ سرگرمیساز را پر کردهاند و این موضوع تنها به عصرِ حاضر محدود نمیشود. در دوران سینمای کلاسیک هم روال همین بود. میتوان گفت کارکردِ اصلی این کمپانیها و شرکتها لزوما این نیست که فیلمهای مهم و تراز اول بسازند. در واقع ساختِ فیلمهای متوسطِ عموما مهیج و مخاطبپسند از اولویتهای آنان محسوب میشود. هر سینمایی که بتواند در طول سال فیلمهای ضعیف کمتری ارائه کند و در عوض به ساخت فیلمهای متوسطِ قابل قبول بپردازد، بیشتر میتواند امیدوار باشد که چند فیلم خیلی خوب و مهم از آنها بیرون بیاید.
فیلم مام (واژه ما چندان معادل فارسیِ خوبی برای ma به نظر نمیرسد) که در واقع مخففی از مادر در زبان انگلیسی است، درباره زنی سیاهپوست (اکتاویو اسپنسر) است که در اوهایو زندگی میکند. او دارای یک خلاء درونیِ جدی و عمیق است که از دوران نوجوانیاش به وجود آمده و در نتیجه او سعی دارد ضربههای عاطفی گذشتهاش را با وقتگذاشتن و همنشینی با نوجوانان جبران کند.
از سوی دیگر دختری نوجوان به نام مگی (با بازی دیانا سیلورز) که به ظاهر یکی از شخصیتهای اصلی فیلم است، به تازگی به همراه مادرش از کالیفرنیا به اوهایو بازگشته است. مادری که ازدواج ناموفقی داشته و در واقع در زندگیاش پسرفت کرده است. به طور کلی زنانِ فیلم اکثرا در عشق و زندگی شخصی ناکام بودهاند و مردان نیز به عنوان مکملهایی برای آنها محسوب میشوند.
تماشای فیلم مام :
این شهر کوچک بستر مناسبی را فراهم میکند تا اتفاقات به ظاهر کوچک بتوانند به حوادث دلخراش تبدیل شوند. شهری که به ظاهر مردمانش زندگی مسالمتآمیزی با یکدیگر دارند اما در لایه زیرین آن فرهنگی فرسوده و رو به زوال وجود دارد. این مساله هم در اختلافات در رنگ پوست، طبقه اجتماعی و شغل آنها خودش را نشان میدهد و هم به صورت یک چیز ناهنجار بین نسلهای مختلف تکرار میشود.
در این فیلم به خوبی میبینیم که حماقتهای نسل قبل توسط نوجوانان نسل بعد تکرار میشود. مگی که از تازهواردهای دبیرستان محسوب میشود، به دعوت دوستان جدیدش به میخوارگی میپردازد؛ کاری که مادر مگی آن را به شدت نادرست میداند.
یکی از جذابیتهای فیلم دقیقا به ارتباط بین این دو نسل برمیگردد. نسلی که سو آن (مام)، اریکا مادر مگی (با بازی ژولیت لوئیس)، پدر اندی (با بازی لوک ایوانز) و تعدادی دیگر از نوجوانان سابق را در برگرفته و سرنوشت همگی آنها را حول یک اتفاق ناگوار شکل داده است. اتفاقی که قرار است نتیجه و سرانجامِ آن در نسل بعدی دیده شود. فیلم در طرح این مساله به خوبی عمل میکند. هر چند اطلاعاتی که به ما میدهد با ریتم کندی پیش میرود اما در نهایت با ارجاعاتِ به موقع به گذشتهی مام، حسی از یک تعلیق را در ما زنده نگه میدارد.
در واقع چیزی که به فیلم آسیب زده است ریتم کندِ فیلم نیست بلکه فیلم دقیقا از انتظاری که از همان ابتدا در مخاطب ایجاد شده اما برآورده نمیشود صدمه خورده است. ما انتظار داریم با یک تریلر ترسناک رو به رو شویم و ژانر فیلم هم چنین چیزی به ما میگوید اما فیلم چیز دیگری از آب درآمده است، حداقل تا اواسطِ آن.
با چه ژانری طرفیم؟
اگر میخواهید در آخر هفته خود یک فیلم ترسناک و بسیار دلهرهآور ببینید پیشنهاد میکنم فیلم مام را دانلود نکنید. چرا که نقطه قوت فیلم اصلا چیز دیگری است که در ادامه خواهم گفت. اما نقطه ضعف فیلم دقیقا به ژانری برمیگردد که فیلم قرار است باشد. فیلم حتی از پسِ ایجاد دلهره هم برنمیآید چه برسد به آنکه ترسناک باشد. به عبارت دیگر مشکل فیلم در لحنهای آن است که در قسمتهای مختلف تغییر میکند.
در ابتدای فیلم متوجه میشویم که نوجوانان دبیرستانی با مشکل خرید الکل و مکانی برای مصرف آن دست و پنجه نرم میکنند و مام به شکلی زیرکانه مشکل آنها را برطرف میکند. در نتیجه یک گروه همیشه سرحال برای حضور در زیرزمین خانهاش دارد. ما با همین دو خطی توقع داریم که در زیرزمین اتفاقی بیفتد و در نتیجه ما را به وحشت بیندازد. بعد از دوبار رفت و برگشت متوجه میشویم که مام چیزی را از آن اکیپ دوستانه پنهان میکند و به همین دلیل به دخترها و پسرها به هیچ وجه اجازه نمیدهد که به اتاقهای بالا بیایند.
در واقع تا دقیقه سی تصور ما این است که با فیلمی ترسناک طرفیم که در آن زنی به همراه یک آمپول چیزی را در طبقه بالای خانهاش مخفی کرده است. اما وقتی مگی و دوستانش برای بار چندم به زیر زمین خانه مام میروند و تنها وسیلهای گرانقیمت را گم میکنند که شاید چندان اتفاق ترسناک و عجیبی هم نباشد، دیگر به طور کامل مطمئن میشویم که مام واقعا کاری با آنها ندارد و تنها به جمع کردن طلا و بدلیجات علاقه مند است.
تنها چیزی که در این دقایق از فیلم ما را نگه میدارد گذشته مرموزی است که با دیدنِ نسل جدید برای سو آن تداعی میشود و ما میخواهیم بدانیم چرا سو آن به این نوجوانانِ به خصوص علاقه دارد و چرا تا زمانیکه مجبور نباشد، خودش لب به الکل نمیزند. بعد از آنکه مگی و دوستانش از اخم و عصبانیت لحظهای مام ناراحت میشوند و دیگر به خانه او نمیروند لحظاتی را شاهد هستیم که بسیار رقتانگیز است. در این قسمتها فیلمِ مام بیش از پیش به فیلم گرتا شبیه میشود.
هر دو فیلم برچسب تریلر دارند و با یک سال فاصله ساخته شدهاند. گرتا نیز درباره زنی است که امیال درونیِ ناهنجاری دارد و از طریق فریب و تظاهر به خوب بودن، طعمههایش را تور میکند. مام از قسمتی که شروع به التماس میکند تا نظر آن بچههای دبیرستانی را جلب کند بسیار به گرتای قابل ترحم نزدیک میشود. ترحمی که مخاطب را به شدت آزار میدهد. اما مام با گرتا از جهات زیادی متفاوت است و بزرگترین تفاوت نیز این است که ما میفهمیم که چرا سو آنِ نوجوانِ خجالتی و معصوم به مام تبدیل میشود در حالیکه هیچگاه نمیفهمیم چرا گرتا به چنین زن بیمار و روانی تبدیل شده است.
در نتیجه فیلم مام از این نظر در دام «تریلر به هر قیمتی» نمیافتد و برای معلولهایش، علتهای قابل تاملی دارد. حتی در بعضی از مواقع به خصوص در اوایل فیلم با خود میگوییم که زنی به بانمکی سوآن و با آن لبخندهای شیرین چطور قرار است لحظات ترسناکی را برای ما به ارمغان بیاورد. این خودش دلیلی است برای اینکه بگوییم مام مثل گرتا یک کاراکتر پرداخت نشده و سطحی نیست.
مام ابعاد مختلفی دارد که در اواسط فیلم بیشتر برای ما روشن میشود. اما موضوع این است که دقیقا زمانی که فیلم به سراغ بررسی علتهای روانشناسانه رفتارهای مام و ارتباط وقایع گذشته و حال میرود، بیش از پیش از تریلر و ترس فاصله میگیرد. در این فاصله گرفتن از فیلمِ ترسناکِ دلهرهآور، لحن فیلم بیشتر و بیشتر به درام اجتماعی با مایههای روانشناختی نزدیک میشود.
در نتیجه سی دقیقه ابتدایی فیلم مقدمهی خوبی است که در ما یک چشمانتظاری ایجاد میکند اما فاقد ویژگیهای یک فیلمِ وحشتآور است. سی دقیقه دوم نیز یک تحلیل خوب از یک فرهنگِ نژادپرستانه است اما باز هم فاقد عناصر مورد نیاز یک تریلر.
دلهره تازه از جایی شروع میشود که در یک تدوین موازی بسیار خوب، مام پدر اندی را بعد از سالها میبیند و این اتفاق با سرک کشیدنهای مگی و دوستش به خانه مام، همزمان میشود. دخترها که به شدت نسبت به مام و حرفهایش بدبین شدهاند، اطلاعات قابل توجه و مهمی را در خانه پیدا میکنند. از طریق این اطلاعات جدید ما به طور کامل میفهمیم که آن اتفاق ناگواری که سو آن را در تمام طول سالهای نوجوانیاش به بعد آزار میداده چیست.
از طریق این غافلگیریِ خوب که با رمزگشایی همراه است، انگیزه مام برای جمع کردن این نوجوانان در خانهاش کاملا منطقی جلوه میکند. پدر اندی در واقع همان مردی بوده که به همراه نسلی از دبیرستانیهای سابق ، زندگی مام را به یک فاجعه تبدیل کرده است. در اینجاست که تازه حسی از شروع یک تریلر به ما دست میدهد. تریلری که خیلی دیر شروع شده است.
همزمان با نشان دادنِ آن چیزی که مام در طبقه بالای خانهاش مخفی کرده بود، ترسناک بودنِ فیلم و عنصر وحشت به طور کلی از فیلم حذف میشود و تا حد زیادی ما را متعجب میکند. اما رفتار منزجرکننده پدر اندی که ماهیت واقعی یک فرهنگ سست و ناهنجار را به ما نشان میدهد، باز وزنهای میشود تا مخاطب را پای فیلم نگه دارد.
از سویی با فاش شدن گذشته سو آن، همدلی ما نسبت به او ایجاد میشود و خود این موضوع ایجاد کشش میکند. از سوی دیگر متوجه انتقام او (آن هم نوعِ سختش) از همنسلانش میشویم. همه این عوامل فیلم را به مرحله جدیدی میبرد و نویددهنده جذابیتهای بیشترِ آن در ادامه است.
در واقع اگر فیلم را به لحاظ لحنی به چیزی مابین ترسناک و تریلرِ روانشناسانه تقسیم کنیم، باید گفت که فیلم در ترسناک بودن بسیار ناموفق، در تریلر و دلهرهآور بودن کمی موفق و در ابعاد اجتماعی و روانشناسانه بیشترین موفقیت را دارد.
چرا فیلم برای یکبار ارزش دیدن پیدا میکند؟
نقاط قوت فیلم دقیقا در جزییات اجتماعی آن نهفته است. سو آن در گذشته زندگیاش توسط نوجوانان بالغِ سفیدپوست مورد تحقیر و تمسخر قرار میگیرد اما این تنها مربوط به گذشته نیست. شاید عدهای از مخاطبان با خود بگویند که این تحقیر ممکن نیست تا این اندازه در ذهن و روح یک نفر باقی بماند اما فیلم دلیل منطقی و درستی برای این حرف دارد.
تحقیر همچنان ادامه پیدا کرده و تنها در گذشته سو آن رخ نداده است. او در سن بالا هم همچنان به شکل یک سیاهپوستِ بی دست و پا نگریسته میشود. سو آن منشی یک دامپزشک است و ناچار است هر روز به تمیز کردن سگها بپردازد. همنشینی دو واژه سیاهپوست و سگها و نگاه تحقیرآمیز و دستوریِ زنِ دامپزشک در کنار یکدیگر یک مفهوم نژادپرستانه را به مخاطب القا میکند که نویسنده به خوبی از بیان غیرمستقیم آن استفاده کرده است.
در صحنهای دیگر مام توسط پیرزنی سفیدپوست و افادهای، با الفاظ زشت خطاب میشود. اما آنچه داغ او را بیش از پیش تازه میکند و سویههای تاریک وجودش را بیرون میریزد، رفتار تحقیرآمیز همان پسری است که در گذشته صدمه روحی جبران ناپذیری به او زده است و گویا از این بابت اصلا پشیمان نیست.
در واقع سو آن به یک محرک قوی نیاز دارد تا تبدیل به یک جنونزده کامل شود. شاید اگر این اتفاق نمیافتاد، مام همچنان به دیدار با نوجوانان و خودخوریهای درونیاش ادامه میداد. این از نقاط قوت فیلم است که مساله نژادپرستی را به شیوهای تازه مطرح میکند. اگر فیلم در جنبه تریلر بودن نوآوری چندانی ندارد و از همان کلیشههای زنِ بیمار استفاده میکند اما حداقل برای آن دلایل جالبی دارد.
فیلم تنها از این زاویه است که در ذهن مخاطب چالش ایجاد میکند. زمانی که مادر مگی در لحظاتی که دیگر دیر شده است از مام میخواهد که آنها را ببخشد، حسی از یک رنجِ عمیق به مخاطب دست میدهد. اتفاقی که به ظاهر کوچک است اینطور زندگی یک نفر را به تباهی میکشاند به خصوص اگر این اتفاق در دوران بلوغ رخ داده باشد. در واقع فیلم مام با اینکه یک تریلر نصفه و نیمه است اما از آن طرف میتواند یک فیلم خوب در رده فیلمهای بلوغ محسوب شود.
فقط اگر یک نفر در آن جمع پیدا میشد که از ایجاد آن اتفاق جلوگیری میکرد هرگز این شرایط پیش نمیآمد. احساس نوعی از تقاصِ جمعیِ یک گناه در فیلم وجود دارد که نشان میدهد گناهان یک فرد چگونه میتواند نتیجه رفتارهای افراد دیگری باشد. البته فیلم با نشان دادن رفتار دخترِ سو آن نشان میدهد که چطور میتوان از حماقت تعدادی نوجوان عبور کرد و دچار حسد و کینه نشد. دختری که قطعا سرنوشت متفاوتی نسبت به مام خواهد داشت. از این زاویه فیلم تعادل درستی را در روابط دو نسل ایجاد میکند و همه را به شیوهای یکنواخت قضاوت نمیکند. در انتها نیز با پلانی خوب از یک عشقِ تلخ به پایان میرسد و حتی با مام نیز برای آخرین بار همدلی میکند. این موضوع رضایتی نسبی در مخاطب ایجاد میکند و نگاه انسانی نویسنده را نشان میدهد.
از خدمتکار تا مام
موفقترین فیلم تیت تیلور، « خدمتکاران: The Help: 2011» است که برنده اسکار بهترین نقش مکمل زن برای اکتاویا اسپنسر شد. شباهت مضمونی خاصی بین این فیلم و مام وجود دارد که علاقه تیلور را به مسائل مربوط به نژادپرستی در غرب نشان میدهد. فیلمِ خدمتکار مربوط به سالهای دهه 1960 میلادی است و درباره تعدادی زن سیاهپوست است که در خانه سفیدپوستها کار میکنند. در خدمتکار، او هم نویسنده و هم کارگردانِ اثر است اما اینبار در فیلم مام تنها به کارگردانی اکتفا میکند و از پسِ این کار هم خوب برمیآید.
کارگردانی او بیش از هر چیز بر بازی بازیگران و به خصوص اسپنسر استوار است و کاراکترهای نوجوان را در حد افرادی کنجکاو و نیمهفعال نگه داشته است. آنها تنها طعمههایی هستند که مام میتواند کینه درونی خودش را به شکلهای مختلف روی آنها خالی کند. در واقع شخصیت محوری برای کارگردان و نویسنده اثر همان مام است و نه نوجوانانِ فیلم.
فیلمهای تیلور عمدتا توسط یونیورسال استودیوز منتشر شده که دختری از قطار (2016)، برخیز (2014) و مام (2019) از جمله آنها هستند. این کمپانی از ابرکمپانیهای هالیوود محسوب میشود که در قرن بیست و یک بیش از پیش بر سرگرمی تمرکز کرده است. فیلمهای منتشر شده از یونیورسال در دهههای اخیر عموما شامل فیلمهای مهیج، علمی-تخیلی، ترسناک و کمدی بودهاند و قطعا کار با کمپانیها، کلیشههایی نیز بر اینگونه آثار حاکم کرده است که باعث میشود خط داستانی فیلمهای زیادی به یکدیگر شبیه شوند. دو خطی فیلم مام نیز میتواند به راحتی ما را به یاد فیلمهای دیگری در این ژانر بیندازد. اما در عین حال این فیلمها عموما از استانداردهای لازم برای جذبِ تماشاگر عام برخوردارند.