نماد سایت مجله روانشناسی رابینیا

نقد روانشناسی فیلم ما سرباز بودیم

  • فیلم ما سرباز بودیم

     

    اواخر سال ۱۹۶۵، در ویتنام، ̎سرهنگ دوم هال مور̎ (گیبسن) مأموریت یافته تا در درّهٔ درانگ ـ جایی که بعداً به ̎درّهٔ مرگ̎ شهرت یافت ـ حملاتی را رهبری کند. دیری نمی‌گذرد که ̎مور̎ و سربازانش در محلی به اندازهٔ یک زمین فوتبال، در محاصرهٔ دو هزار نفر از نیروهای دشمن قرار می‌گیرند و نخستین نبرد مهم و حیاتی جنگ ویتنام آغاز می‌شود. با وجود تلفات شدید، مردانی مثل ̎مور̎، ̎بروس کرندل̎ (کینیر) خلبان هلی‌کوپتر و سروان ̎هنری هریک̎ (بلاکاس) حاضر به تسلیم نیستند و به مقاومت قهرمانانه‌شان ادامه می‌دهند.

    ● ماجرای فیلم در ویتنام سال ۱۹۵۶ اتفاق می‌افتد و حوادث آن بر نخستین نبرد میان ارتش خلق ویتنام و ارتش آمریکا در ̎درّهٔ درانگ̎ متمرکز شده است. این روایت را همان کسی نوشته و کارگردانی کرده است که فیلم‌نامهٔ دلاور (گیبسن، ۱۹۹۵) را نوشته و گیبسن هم ستارهٔ آن بود. گیبسن در این یکی هم، همان جنگاور است و صورت جذاب او با چشم‌های آبی‌اش مورد توجه همه قرار می‌گیرد. والاس فیلم‌نامه‌اش را دربارهٔ کسانی نوشته که به سربازی فراخوانده شده‌اند تا دوران خدمت وظیفه‌شان را انجام دهند، اما درگیر جنگی شده‌اند که هیچ‌وقت آن را درک نمی‌کنند. در عین حال، شخصیت‌های اصلی روایت او کسانی هستند که کم‌تر از سربازان، درگیر مستقیم جنگ بوده‌اند: فرماندهان و افسران. و سربازان آمریکائی که شخصیت‌های فرعی و بی‌ارزش تلقی می‌شوند، در این فیلم، قربانی‌اند تا قهرمان زنده. ̎سرهنگ دوم مور̎ و ̎ستوان جوگالووی̎ (پپر) نه تنها شخصیت‌های محوری قصه‌اند، نقش مشاوران فنی را هم به‌عهده دارند. ̎مور̎، یک کاتولیک وفادار و مؤمن است که پنج فرزند و یک زن دوست‌داشتنی دارد. ̎

    گالووی̎ هم گزارش‌گری است که تحت تأثیر صحنه‌هائی که شاهد آنها است، به جدی بودن وظیفه‌اش و هولناک بودن جنگ پی می‌برد. رابطهٔ آن دو شبیه رابطهٔ جان وین و روزنامه‌نگار لیبرال، دیوید جانسن، در فیلم کلاه‌سبزها (وین، ۱۹۶۸) است. اما در ما سرباز بودیم صحنه‌های نبرد و درگیری طبیعی‌ترند و به مدد جلوه‌های ویژه، گلوله‌ها در تن سربازان فرو می‌روند، نارنجک‌ها جلوی صورت آنها منفجر می‌شوند و بمب‌های شیمیائی لایه‌های پوست بدنشان را می‌کَنند. سرشت هر فیلم جنگی با صحنه‌هائی سنجیده می‌شود که طی آنها چگونگی بازگشت سربازان به وطن و خانه‌هایشان نشان داده می‌شود، و در این یکی، در پایان ماجرا، ̎سرهنگ دوم مور̎ را در واشینگتن می‌بینیم که به این نتیجه می‌رسد: ̎من آخرش درست نفهمیدم ما برای چه با یک‌دیگر جنگیدیم؟̎ ما سرباز بودیم تلاش می‌کند تا به آن میل ایده‌آلیستی دامن زند و به ظاهر رگ غیرت آمریکائی‌ها را در دفاع از جنوب ویتنام جنباند!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای
    خروج از نسخه موبایل