نماد سایت مجله روانشناسی رابینیا

نقد روانشناسی فیلم هویت

  • فیلم هویت مربوط به اختلال چند شخصیتی زندانی به نام مالکوم ریورز است که بخاطر چند قتل که انجام داده و حکم دادگاه نهایی برای او اعدام است. رواشناس او مالیک درخواست دادگاهی برای آخرین دفاعیه میدهد و دقیقا شب قبل اعدام او دادگاهی برگذار میشود و قصد مالیک این است که ثابت کند قتل هایی که مالکوم انجان داده ناشی از اختلال روانی و عملکرد مختل روحی وی ( اختلال چند شخصیتی) وی بوده و حال او بهبود یافته و به ثبات شخصیتی رسیده است و در حقیقت احتمال ارتکاب مجدد به این جرم برای وی صفر است.

    مالکوم برای دفاعیه شروع به تعریف داستانی میکند که دیگر سکانس های فیلم مربوط به داستان اوست. داستان را اینگونه بازگو میکند که در شبی بارانی دختری جوان, یک بازیگر زن به همراهراننده هایش, یک خانواده سه نفره متشکل از پدر مادر و پسر بچه ای 10 ساله ویک پلیس با زندانی هایش بخاطر شرایط جوی نامساعد همه باهم در مسافر خانه ای جاده ای کنارهم جمع میشوند تعداد آنها دقیق با همراه صاحب مسافرخانه 11 نفر بود, شرایط نامساعد هوا تمامی راه های ارتباطی مسافرخانه با بیرون را قطع کرده بود.

    از آنجا ترس و وحشت بین اینها زیاد میشود که تک تک یکی پس از دیگری به قتل میرسند و قاتل یکی از حضار است ولی هیچکس نمیداند او کیست پس جو حاضر پر از بی اعتمادی شد. قاتل برای تک تک افراد که می کشت به ترتیب شماره میگذاشت و این یعنی هرکدام از آنها میتواند شماره ی بعدی باشد. تنها کسی که در نهایت باقی میماند دختر جوان است و این یعنی تمامی شخصیت های خطرناک که درون مالکوم بوده اند از بین رفته اند.

    مالیک با توجه به این داستان درخواست میدهد به جای اعدام وی او را به تیمارستان برای درمان بفرستند و تا آنجا او را همراهی کند. و این بار رای دادگاه او را از اعدام نجات داد.

    طی مسیر به سمت تیمارستان مالکوم با دست بند خود روانشناس خود مالیک را خفه میکند و این نشان میدهد که قاتل همه آنها در حقیقت پسر بچه 10 ساله بود که نشات گرفته از کودکی خود مالکوم بود.

    میانگین امتیازات ۳ از ۵
    از مجموع ۲ رای
    خروج از نسخه موبایل