نماد سایت مجله روانشناسی رابینیا

نقد روانشناسی کارتون پاندا کنگفوکار

  • كونگ فو پاندا 1

     

    به نظر من اين انيميشن دقيقا به موضوع ايمان داشتن ( باور داشتن ) از ديدگاه تا اندازه اي جديد و مدرن پرداخته است.
    فيلم با روياي (پو – po  همون خرس پاندا) شروع ميشه رويايي كه از خواسته قلبي و آرزوي پو ناشي مي شود يعني استاد بزرگ فنون كونگ فو بودن و شكست دادن دشمنان شهر نجات مردم از شر دشمنان.
    پو از خواب مي پرد و به دنياي واقعي بر مي گردد او فرزند يك غاز! است كه شغلش آشپزي و مثل هر پدري  از پو مي خواهد تا مثل او آشپز خوبي باشد تا بعدها او راز نودل (سوپ)مخصوص آشپزخانه ،كه شهرت زيادي دارد را به پو ياد دهد.

     

     

     

    در بالاي كوه نزديك شهر معبدي است كه در آن (اوگوي oogvey–يك لاك پشت و شيفو shifoo– یک پاندای قرمز با جثه کوچک) مشغول آموزش كونگ فو به يك ( ببر – ميمون – آخوندك – مار ) هستند.هدف اوگوي و شيفو كشف يك استعداد خارق العاده است (منجي يا برگزيده) كه بتواند لوح مخصوص را كه در معبد نگهداري مي شود بخواند اين لوح سري را در خود دارد كه خواننده به قدرت هاي بسيار عجيب و زياد دست پيدا مي كند.و هر دشمني را شكست مي دهد.

    قبلا (ببر ديگري به نام تاي لانگ – tay long) در معبد زير دست شيفو بزرگ شده و فنون كونگ فو را آموخته اما زماني كه شيفو او را به عنوان (برگزيده ) نزد اوگوي مي برد ( اوگوي كه به نوعي بنيانگذار كونگ فو است و داراي قدرت پيشگويي و استاد بزرگ شيفو) در قلب تاي لانگ سياهي را مي بيند كه لياقت او را براي خواندن لوح سري نمي پذيرد.، تاي لانگ با عكس العمل خود صحت پيشگويي اوگوي را ثابت مي كند و خرابكاري را در شهر شروع مي كند و براي خواندن متن لوح به معبد حمله مي كند و حتي رعايت احترام شيفو را ( كه استاد او بوده) نمي كند شيفو را مي زند ولي اوگوي با فني مخصوص تاي لانگ را به حالت شبيه فلج و بيهوشي مي كشاند و در سياهچالي با صدها نگهبان زنداني مي كنند.

     

     

    اوگوي پيش بيني مي كند كه تاي لانگ بزودي از زندان فرار خواهد كرد و روزي را براي تعيين مبارز بزرگ و برگزيده از ميان چهار شاگرد معين مي كنند در روز تعيين برگزيده به شكل جالبي پو مقابل انگشتان اوگوي كه بايد برگزيده را نشان دهد قرار مي گيرد.نه خود پو و نه شيفو و نه ساير شاگردان اين انتخاب را نمي توانند باور كنند اما اوگوي بر اين انتخاب تاكيد مي كند و اولين كسي كه تا اندازه اي اين انتخاب را باور مي كند پو است شيفو سعي مي كند با تمرينات سخت و مبارزات طاقت فرسا پو را فراري دهد اما پو با پشتكاري عجيب همه اين سختي ها را مي پذيرد و حاضر به رها كردن معبد نمي شود.

    از زندان خبر مي رسد تاي لانگ با شكست دادن زندان بانان به سمت شهر مي آيد( صحت پيشگويي اوگوي)  شيفو اين خبر را به اوگوي مي دهد و اوگوي با تاكيد به اينكه شيفو بايد پو را باور كند (به او به عنوان برگزيده ايمان داشته باشد)( ديالوگ اين قسمت بين اوگوي و شيفو و اوگوي و پو بسيار زيبا و با معنا است).

    اوگوی به شكل زيبايي مي ميرد و بنابراين اكنون وقت مبارزه است چهار شاگرد ديگر شبانه به سمت پلي مي روند كه گذرگاه تاي لانگ است و پو پا به فرار مي گذارد  شيفو مانع فرار پو مي شود و با استفاده از ويژگي خاص پو (علاقه شديد او به خوردن ) آموزش فنون كونگ فو را به او با جديت شروع مي كندچهار شاگرد با تاي لانگ مبارزه مي كنند ولي شكست مي خورند و به معبد باز مي گردند( صحت انتخاب اوگوي كه هيچ يك از اين شاگردان را به عنوان برگزيده انتخاب نكرده و بر اتفاقي نبودن قرار گرفتن پو جلوي انگشتانش تاكيد داشت) در آخرين مرحله شيفو پو را به كنار لوح سري مي برد تا برگزيده با خواندن متن سري توان شكست دادن تاي لانگ را پيدا كن پو لوح را باز مي كند اما در آن هيچ نمي بيند و باز هم باور خود را از دست مي دهد او به شيفو مي گويد تاي لانگ چهار شاگردي كه مدتها آموزش ديده بودند را شكست داده و من هم قطعا شكست خواهم خورد شيفو فداكاري مي كند و در معبد مي ماند تا در نبرد نافرجام با تاي لانگ كمي فرصت براي شاگردانش فراهم كند تا مردم شهر را نجات دهند و لوح سري را هم به پو مي دهد.پو به مغازه پدرش مي رود كه مانند ساير مردم در حال فرار از شهر است پدر پو كه گمان مي كند پسرش دوباره مي خواهد آشپز شود به او مي گويد لازم است سر و راز نودل مخصوص آشپزخانه را  به او ياد دهد نكته اين است ( هيچ سر و رازي در كار نيست براي خاص بودن يك چيز فقط كافي است خودت و ديگران فكر و باور كنيد كه آن چيز خاص است)

     

     

    پو يكبار ديگر به لوح سري نگاه مي كند و اين بار لوح (مثل دفعه قبل خالي نيست چون پو اين بار براي ديدن سر و راز با خودآگاهي و واقعا (نه از روي عادت معمول) چشمان خود را باز مي كند و لوح صيقلي عكس خود پو را به او نشان مي دهد و پو راز را در مي يابد و به سوي معبد مي رود.شيفو در معبد است تاي لانگ سر مي رسد و در نبردي سخت شيفو را شكست مي دهد و در لحظه نزديك به مرگ پو به معبد مي رسد.تاي لانگ با ديدن هيكل چاق پو به شيفو و پو مي خندد و ميگويد اين برگزيده است كه مي خواهد مرا شكست دهد و راز لوح سري را بخواند.اينبار پو برخلاف دفعات قبل فرار نمي كند و مقابل پو گارد نبرد مي گيرد (چون خودش را باور كرده است)تاي لانگ براي به دست آوردن لوح به سختي با پو مي جنگد نهايتا تاي لانگ لوح را باز مي كند تاي لانگ لوح را مي بيند و متوجه راز آن نمي شود حتي با راهنمايي پو باز هم راز را نميفهمد (تفاوت بين پو و تاي لانگ در اين نكته است كه پو با عشق مي تواند به خودآگاهي برسد اما تاي لانگ با نفرت نمي تواند) و نهايتا پو با فني ويژه كه خود سر آن را دريافته تاي لانگ را نابود مي كند و به روياي خود جامه حقيقت مي پوشاند!!( آخرش جمله بندي رمانتيكي داشت كي دستمال داره!!؟)

     

     

     

    اين نكات در فيلم گفته مي شود:

    آرزوهايتان( هرچند دور و دراز به نظر آيند) اگر به آنها باور و ايمان داشته باشيد سرانجام محقق مي شوند( پانداي چاق بهترين مبارز كونگ فو و برگزيده براي نجات مردم.)هيچ واقعه اي در زندگي اتفاقي نيست و همه چيز بر اساس يك منطق و تقدير پنهان پيش مي آيد(با عبارت انگليسي no accident( زمانيكه پو جلو انگشتان اوگوي قرار مي گيرد شيفو آن را اتفاق مي خواند اما اوگوي نمي پذيرد يا زمانيكه زير درخت هلوي مقدس با اوگوي در حال گفتگو و جدل است و…) هيچ چيز در جهان غير ممكن نيست ( غير ممكن غيرممكنه! با عبارت انگليسی با وجود اينكه شيفو برگزيده بودن پو را غير ممكن مي داند اين اتفاق صورت ميگيرد – با وجود اينكه در يك صحنه شيفو و در جاي ديگر رييس نگهبانان فرار تاي لانگ را غير ممكن مي دانند او فرار مي كند.)

    ايمان آوردن (باور كردن ) خود يا ديگري (believe) ( يك ديالوگ بسيار بسيار زيبا و پر از مفهوم يكبار بين اوگوي و پو و يكبار بين اوگوي و شيفو صورت مي گيرد حتما با دقت گوش كنيد.)همه ما گاهي فقط در يك لحظه بايد خوب بودن يا بد بودنمان را انتخاب كنيم( گفتگوي تاي لانگ و شيفو در اواخر فيلم كه قبل از شروع نبردشان شيفو از علاقه هميشگي خود به تاي لانگ مي گويد و تاي لانگ لحظه اي مردد مي شود اما نمي خواهد خشم و نفرت را كنار بگذارد و بد بودن را انتخاب مي كند.

     

     

     

    در قسمت دوم كونگفو پاندا هم مشابه اين صحنه هست در جايي كه گوسفند پيشگو به طاووسي كه نقش منفي دارد از عشق پدر و مادرش به او مي گويد و باز هم ظاووس لحظه اي مردد مي شود ولي باز بد بودن را انتخاب مي كند.)پذيرش اين نكته عجيب و بسيار مهم در اين فيلمها كه گويي نوعي سرنوشت از قبل تعيين شده براي دنيا و مردمانش هست (همان قضا و قدر يا تقدير خودمون)
    اما با تاكيد بر اينكه ما با اختيار خود نقش مان را در اين صحنه نمايش بر عهده مي گيريم من اين نكته را در فيلم ها و انيميشن هاي زيادي ديدم( هم قسمت اول و هم دوم پانداي كونگ فو كار –  در فيلم (ماتريكس)كه من بخش اولش را كاملتر ديده ام – در انيميشن (مگا مایند ترجمه فارسی کله کدو-) در انيميشن ( افسانه جغد ها ) كه خيلي جاي گفتگو و بحث دارد.

    برگزيده اي كه وظيفه و توان نجات مردم به عهده او است از بين خود مردم پيدا مي شود و معمولا در اولين نگاه نه تنها ويژگي خاصي ندارد كه حتي ضعيف يا ناشايست هم به نظر مي رسد ( پانداي چاق در اين فيلم – كله كدو در انيميشن مگا من – يك جوجه جغد در افسانه جغدها – در ماتريكس لئو ) ضمن اينكه ديگران هم نمي توانند اينكار را انجام بدهند و فقط برگزيده اين توان را دارد( باز هم ارجاع به همين فيلم ها)
    با توجه به پذيرش نوعي تقدير در زندگي دنيا ؛وجود توان پيشگويي در برخي اشخاص راجع به آينده و در همه اين فيلم ها يك پيشگو هم هست ( فقط در مگا مایند خاطرم نيست كه داشتيم يا نه؟)
    تكيه بر ويژگيهاي هر شخص و تبديل آن ها به نقاط قوت( در صحنه اي از فيلم پو با آن هيكل چاق براي رسيدن به غذا در آشپزخانه به طور ناخودآگاه به چنان نيرويي دست مي يابد كه درها را مي شكند و حتي با پاي 180 درجه باز در ارتفاع چند متري كابينت هاي آشپزخانه قرار مي گيرد و شيفو از همين موضوع براي آموزش اوليه پو كمك مي گيرد)

     

     

    ( در صحنه هاي ديگري در مبارزه با تاي لانگ پو از شكم گنده و وزن سنگين خود كمك مي گيرد )تسليم نشدن و پشتكار داشتن رمز پيروزي است ( پو بعد از انتخابش توسط اوگوي عمدا توسط شيفو در آزمايشهاي بسيار سخت و نبردهاي نابرابر با ساير شاگردان قرار مي گيرد مورد تمسخر قرار مي گيرد و … اما از خواسته و آرزويش دست بر نمي دارد  و با همين سخت كوشي و پشتكار موفق مي شود.)نكته آخر برخورد با اتفاقات يا خبرها است شيفو كه حامل خبر فرار تاي لانگ از زندان است به اوگوي مي گويد (من خبر بدي آورده ام) و اوگوي به او مي گويد( خبر بد يا خوب نداريم تو فقط يك خبر آورده اي) وقتي شيفو مي گويد( تاي لانگ فرار كرده است) اوگوي مي گويد ( اين خبر بديه اگر تو پو را باور نكني) كليت داستان فيلم همين بود كه گفتم اگر فيلم را نديديد حتما تماشا كنيد واقعا جالب و قابل تامل است( نه بابا نگو همه فيلم را تعريف كردي ما چي بشينيم ببينيم! واقعا اينها كه من گفتم شايد نصف پيامهاي فيلمه حتما ببينيد ضرر نمي كنيد)  قسمت دومش بد نيست ولي به اندازه قسمت 1 با معنا نيست.

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۳ رای
    خروج از نسخه موبایل