📜تا آنجا که به جامعه مربوط است، بیماری روانی صرفا وقتی مشکل آفرین است که هماهنگی اجتماعی را تهدید کند. آزاردهنده ترین حالت برای جامعه وقتی است که نخستین کارکرد ذهن، یعنی توان تفکر روشن و مستدل، مختل شود. اغتشاش ذهنی از این دست، افراد را مضطرب و آشفته می سازد. جامعه افراد را ملزم میکند تا کارشان را به نحوی موثر انجام دهند. برای مثال، برای این دیدگاه اهمیتی ندارد اگر کارمندی که در ادارهای دولتی کار خود را به انجام می رساند، با تمام ظرفیت خلاقانه خود کار نکند. اما اگر ناکامی او ظرفیت کار کردنش را مختل کند، جامعه او را اسباب دردسر تلقی خواهد کرد. اخیرا در استرالیا نمونه ای از این دست رخ داد. یکی از قضات به علت افسردگی از رسیدگی به کار پرونده هایش باز مانده بود. افراد برای اینکه پرونده شان در دادگاه به جریان بیفتد و به نظر او برسد، سه یا چهار سال در صف انتظار بودند. همینطور، ازدواجی که کماکان کارکرد دارد اما از شور و اشتیاق و فهم واقعی میان زن و شوهر تھی است، تا وقتی که زن و مرد در آن به قدر کفایت به ایفای نقش های خود بپردازند، برای جامعه مهم نخواهد بود. مشکل فقط وقتی اهمیت می یابد (نه تنها برای خودشان، که برای دیگران) که این ازدواج از هم بپاشد و مرد و زن، پرخاشجو و افسرده شوند و کارکردشان کاهش یابد.
📜از سوی دیگر، دغدغه اصلی روان درمانی این است که به راستی به علت اختلال روانی بپردازد. روان درمانی از آنچه جامعه از آن میخواهد فراتر میرود. هدف روان درمانی، تحقق کامل ظرفیت های فرد است. روان درمانی می تواند به کسی که یک فروپاشی روانی جدی را از سر گذرانده است، کمک کند تا اوضاع را تغییر داده و شروع تازه ای رقم بزند. اختلال روانی، چه خفیف باشد و چه وخیم، بر توانایی افراد در ارائه کارکردی مناسب تأثیر میگذارد. ممکن است آنها نتوانند به نحوی منسجم و مستدل فکر کنند، یا به روشنی چیزی را به خاطر آورند، از تخیل خود استفاده کنند یا عملکرد هیجانی خوبی داشته باشند. هدف روان درمانی تنها رفع و رجوع این مشکلات نیست، بلکه روان درمانی فرد را قادر می سازد تا از تمام ظرفیت ها و توانایی های خود استفاده کند.
📚منبع:چگونه رواندرمانگر انتخاب کنیم؟
🖋نوشته:نویل سیمینگتن