نماد سایت مجله روانشناسی رابینیا

چگونگی استخراج معنا از زبان

چگونگی استخراج معنا از زبان
  • چگونگی استخراج معنا از زبان

    در مورد توانایی قابل توجه انسان در استخراج معنا از زبان بسیار گفته شده است. این توانایی واقعاً قابل توجه است. در چند ثانیه ، ما یک کلمه گفتاری یا نوشتاری را درک می کنیم و بلافاصله به آن معنی می دهیم در حالی که کلمات مختلف را در یک جمله به هم متصل می کنیم. در پایان فرایند درک ، کل جمله از مجموع اجزای آن بیشتر است.

    این توانایی تقریبا طبیعی است ، حداقل برای کلمات گفتاری. حدود 353000 نوزاد متولد شده امروز حدود 9 ماه دیگر برخی از کلمات اساسی را درک می کنند. در اولین تولدشان ، آنها اولین کلمات خود را یاد می گیرند ، اغلب کلماتی مانند “مومیایی” یا “بابا”.

    در دومین سالگرد تولدشان ، کلمات را در اولین جملات خود کنار هم قرار می دهند. اگر آن جملات اول در روز تولد دوم به پایان نرسد ، احتمالاً دلیلی برای نگرانی وجود ندارد. شانس این است که آنها دیر یا زود به آنجا برسند و به موجوداتی پرحرف تبدیل شوند که ما هستیم.

    تقریباً هر کودکی ، در هر نقطه از جهان ، می تواند یاد بگیرد که چگونه یکی از 6500 زبان دنیا را درک کند و صحبت کند.

    چگونه زبان را کسب می کنیم؟

    پرسش بزرگی که دانشمندان شناختی با آن دست به گریبان بوده اند-زبان شناسان ، روانشناسان ، مربیان ، مردم شناسان ، فیلسوفان و هوش مصنوعی هم می نگرد-این چگونه به طور طبیعی زبان به دست می آید.

    یک قرن تحقیق جواب قطعی ارائه نداده است. با این حال ، بخش هایی از پاسخ پیشنهاد شده است.

    برخی از محققان در اوایل قرن بیستم استدلال کردند که فراگیری زبان چیزی بیشتر از آموزش رفتار کلامی نیست. درست مانند یک کبوتر که یاد می گیرد پیروت بسازد – گام به گام ، وقتی پاداشی در نظر گرفته می شود – کودکان نحوه صحبت کردن را یاد می گیرند.

    به جای پاداش خوراکی ، توجه و تحسین والدین را می توان تقویت کننده های کامل برای کسب مهارت های پردازش زبان قابل توجه ما دانست.

    سایر محققان در دهه 1950 این ایده را که زبان از طریق آموزش کسب می شود ، به شدت رد کردند. آنها استدلال کردند که کودکان یادگیرنده زبان ، کبوتر پیرو ساز نیستند.

    در عوض ، کودک یادگیرنده زبان به تنهایی “ذهن زبانی” دارد. این کار با یک صفحه خالی شروع نمی شود ، بلکه در عوض دارای یک غریزه برای درک و صحبت است.

    به دلیل این وسیله پیش شرطی برای فراگیری زبان است که کودکان می توانند به سرعت و بدون زحمت زبان را بدست آورند. آنها استدلال می کنند که فراگیری زبان پرورش نمی یابد. طبیعت است.

    بحث طبیعت را نیز می توان در یک توضیح برجسته سه دهه پس از آن یافت. اشتیاق به ظهور رایانه ها برخی از محققان را متقاعد کرد که مغز انسان نیز باید مانند کامپیوتر باشد.

    اگر کامپیوترها و مغز انسان هر دو بتوانند زبان را درک کنند ، مغز باید از معماری محاسباتی یکسانی استفاده کند. بنابراین فراگیری زبان ترکیبی از طبیعت و پرورش تلقی شد. معماری شبکه که می تواند بر روی ورودی های زبانی پرورش دهنده آموزش ببیند.

    با این حال ، طی دو دهه گذشته نگرانی هایی در مورد قیاس ذهن انسان به عنوان رایانه ایجاد شده است و نمادهای زبانی را به سایر نمادهای زبانی تبدیل کرده است. در عوض ، استدلال پیش رفت ، معنا فقط می تواند از پیوند نمادهای زبانی به اطلاعات ادراکی ناشی شود. یعنی ، زبان باید معنی دار باشد.

    معنای کلمه “سگ” از این واقعیت ناشی نمی شود که ممکن است در همان جمله با “گربه” ، همانطور که رایانه محاسبه می کند ، رخ دهد.

    در عوض ، معنای این کلمه از این واقعیت ناشی می شود که در چشم ذهن (و گوش ، بینی و دست) ، ما می توانیم حیوان چهار پا را ببینیم ، از نظر ذهنی پارس آن را بشنویم ، بوی مخصوص سگش را تصور کنیم ، و تصویر آن را به تصویر بکشیم. احساس می کند نوازش می کند اینگونه است که زبان به معنا می رسد.

    آیا پاسخ درستی وجود دارد؟

    من شخصاً از هر چهار توضیح هر کدام به تنهایی برای کسب زبان قدردانی می کنم . توضیح مبنایی منطقی است: وقتی یک داستان هیجان انگیز می خوانم ، تمام جنبه های آن داستان را تصور می کنم. در ذهنم می بینم که شخصیت اصلی تحت تعقیب است و مراحل را در کوچه می شنوم.

    من همچنین از توضیحات شبکه محاسباتی قدردانی می کنم. پس از همه ، الگوریتم های محاسباتی قادر به برآورد شباهت بین کلمات هستند – و چرا ذهن انسان از روشهای مشابه آن استفاده نمی کند؟

    توضیح غریزه نیز برای من چندان بیگانه نیست. این واقعیت که کودکان به راحتی قادر به یادگیری زبان هستند نشان می دهد که آنها باید مهارت لازم را در این زمینه داشته باشند. حداقل ، آنها باید معماری مغز را برای یادگیری زبان مجهز کنند.

    همانطور که هر زبان آموز دیگری می داند ، آموزش نیز کمک می کند. در واقع ، حتی برای یک گوینده زبان مادری ، برخی از نشانه های درک شخص مورد نظر شما مطمئناً در آموزش مهارت های زبانی شما کمک می کند. به عنوان مثال ، بازخوردی که از یک شریک مکالمه در یک مهمانی پر سر و صدا دریافت می کنم ، حجم رفتار کلامی من را شکل می دهد.

    آیا خود زبان به ما کمک می کند که درک کنیم؟

    با این وجود ، یک جنبه در رابطه با این چهار توضیح وجود دارد که طی این سالها من را آزار داده است. ما می توانیم استدلال کنیم که به دلیل مهارت های آموزشی ، غریزه زبان ، معماری محاسباتی و/یا توانایی پایه گذاری نمادها است که ما در زبان بسیار خوب هستیم.

    اما ما همچنین می توانیم این بحث را برعکس کنیم. از آنجا که ما در زبان بسیار خوب هستیم ، مهارتهای آموزشی ، غریزه زبان ، معماری محاسباتی یا مهارتهای شبیه سازی ادراکی را داریم.

    منظور من این است: هنگامی که توضیحاتی را در مورد چگونگی تسلط انسانها در زبان مورد بررسی قرار می دهیم ، اغلب تمایل داریم که یک جنبه مهم را کنار بگذاریم.

    ممکن است به این دلیل باشد که ما در زبان بسیار خوب هستیم زیرا سیستم زبان همه نشانه های زبانی را در اختیار ما قرار می دهد تا بتوانیم از آن نمادهای به ظاهر بی معنی معنا را استخراج کنیم.

    چگونه زبان معنا را منتقل می کند

    اگر گیج کننده به نظر می رسد ، اجازه دهید با ترتیب کلماتی که استفاده می کنیم مثال بزنم. کاربران زبان انعطاف پذیری زیادی در ترتیب استفاده از کلمات شاید فقط با قواعد نحوی دارند .

    اگر از صفت هایی مانند “غمگین” و “شاد” استفاده کنیم ، می توانیم آنها را در جمله ای مانند “آهنگ های غم انگیز به سختی می تواند شما را خوشحال کند” استفاده کنیم.

    اما اگرچه کاربران زبان از انعطاف پذیری برخوردارند ، اما وقتی آنها را با هم می گویند ، تمایل دارند از این صفت ها بیشتر در یک ترتیب ثابت استفاده کنند ، به این دلیل که “شاد” بیشتر از غمگین بر “غمگین” مقدم است.

    با تمرکز بر این دو کلمه در مورد آن فکر کنید. ما می گوییم “شاد و غمگین” حتی اگر بتوانیم بگوییم “غمگین و خوشحال”. ما می گوییم “مثبت و منفی” حتی اگر هیچ چیز ما را از گفتن “منهای و بعلاوه” باز ندارد. ما می گوییم “خوب و بد” حتی اگر هیچ چیز مانع گفتن “بد و خوب” نشود.

    در واقع به هر دو کلمه ، یکی با معنی مثبت و دیگری با معنای منفی فکر کنید و ترتیب قرار گرفتن آنها در جمله را یادداشت کنید. بسیار محتمل تر از آن است که کلمه دارای معنی مثبت بر کلمه دارای معنای منفی مقدم باشد و نه برعکس. گویی سیستم زبان در تلاش ما برای استخراج معنا به ما کمک می کند.

    البته ، من این حقیقت را به خوبی می دانم که فراگیری زبان به مراتب بیشتر از کلماتی مانند “شاد” و “غمگین” و ترتیب قرارگیری آنهاست. اما این یکی از نمونه های متعددی است که نشان می دهد زبان خود نشانه هایی درباره نحوه استخراج معنا از آن ارائه می دهد.

    این میانبرهای زبانی به ما در پردازش زبان کمک می کند. ما به آموزش ، غریزه ، شبکه و پایه نیاز داریم اما ما به الگوهای خود زبان نیز نیاز داریم.

    در نظر گرفتن یک توضیح فراموش شده برای فراگیری زبان در پاسخ به این سوال که انسان چگونه زبان را پردازش می کند ، فرصت های هیجان انگیزی را برای علوم شناختی ارائه می دهد.

    برای مطالعه مشاوره رایگان روانشناختی کلیک کنید.

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای
    خروج از نسخه موبایل