نماد سایت مجله روانشناسی رابینیا

کتاب تلی از تصاویر شکسته

  •  

    ضمیر ناخودآگاه چیست؟ مقالات کتاب حاضر در کنکاش این مضمون است. در مقاله‌ی اول، که نوشته ی خود فروید است، به بیان ابتدایی این مضمون می پردازد. مقاله ی دوم، که باید اذعان کرد با دیگر مقالات کتاب ناهمخوان است، نمونه ای از قرائتِ محافظه کارانه یا امریکایی فروید است که از قضا، موضوعی مهم، یعنی هنر در اندیشه ی فروید را برگزید، چراکه هنر مقوله ای است که در آن، نگاه خیره و مرگبار ابژه به سوژه نمایان می شود، حال آن که وولهایم محافظه کار آن را به نوعی روانشناسی گرایی فرو می کاهد. دیگر مقالات کتاب، که تا حدود زیادی به اندیشه ی لاکان وفادارند، عموماً به حلقه ی افراد دورادورِ ژاک ـ آلن میلر، داماد و وکیل درس گفتارها و تحریرات باقی مانده از لاکان تعلق دارند.
    در این کتاب یازده مقاله از نویسندگان و اندیشمندان بزرگ جهان ترجمه شده است: زیگموند فروید، ریچارد وولهایم، الیزابت گروش، اسلاووی ژیژک، الکس سرانو، باربارا جانسن، الی راگلند، لوئی آرمان و ژاک آلن میلر نویسندگانی هستند که مقاله های شان را در این کتاب می خوانید.

    بخشی از کتاب

    علاوه بر این، فرض وجودِ ناخودآگاه فرضی کاملاً معقول است، چراکه با این پیش‌فرض حتا قدمی کوتاه از وجه اندیشیدن متعارف و قابل پذیرش همگان دور نمی‌شویم. ضمیر آگاه، هر یک از ما را فقط از حالات شخصی ذهن خودمان باخبر می‌کند، و این‌که دیگر مردمان هم دارای ضمیر آگاه هستند، استنتاجی است که ما از قیاس کنش‌ها و گفته‌های مشهود آن‌ها به عمل می‌آوریم، به این منظور که رفتارشان را برای خویش قابل فهم کنیم. (بی‌شک از نظر روان‌شناختی درست‌تر می‌بود این مسئله را این‌طور بیان می‌کردیم که ما بدون هیچ‌گونه تأمل خاص، سرشت شخصی خود و در نتیجه آگاهی‌مان را به هر کس دیگر نسبت می‌دهیم؛ و این‌که چنین همسان‌انگاری‌یی یکی از شروط ضروری فهمِ ما است.) در گذشته نفس آدمی این استنتاج (یا این همسانی) را به موجودات انسانی دیگر، به حیوانات، گیاهان، اشیای بی‌جان و به جهان بزرگ گسترش می‌داد؛ و مادامی که شباهت همهٔ موارد فوق به نفس فردی عظیم و خردکننده بود، این همسان‌انگاری مفید و کارا می‌نمود؛ لیکن همپای افزایش تفاوت نفس با این “دیگری‌ها”، چنین همسانی‌یی بیش از پیش غیرقابل اعتماد می‌شد. امروزه، قضاوت انتقادی ما دربارهٔ مسئلهٔ وجود آگاهی در حیوانات با شک و تردید همراه است؛ ما از پذیرش آن در مورد گیاهان سر باز می‌زنیم و فرض وجودِ آگاهی در مادهٔ بی‌جان را عرفان و رازگرایی تلقی می‌کنیم. لیکن حتا در جایی که تمایل اولیه و اصلی ما به همسان‌انگاری در برابر نقد تاب آورده است ـ‌ـ یعنی وقتی که “دیگری‌ها” همنوعان خودِ ما هستند ــ فرض وجود نوعی آگاهی در آنان مبتنی بر یک استنتاج است و نمی‌تواند از آن حتمیت بی‌واسطه‌ای برخوردار باشد که نسبت به وجود آگاهی شخصِ خودمان داریم. روان‌کاوی بیش از این چیزی نمی‌خواهد که همین فرایند استنتاج را بر خودمان نیز اعمال کنیم اقدامی که صد البته ذاتاً به آن راغب نیستیم.

    [list_positive] [/list_positive]

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای
    خروج از نسخه موبایل