نماد سایت مجله روانشناسی رابینیا

کتاب رها کردن،طریقت تسلیم

  •  

    نویسنده در این اثر، مشکلات عمیق و ریشه‌ای فکری و روانی که تقریباً همه‌ی مردم به نوعی با یک یا تعدادی از آن‌ها درگیر هستند را از دیدگاهی چند جانبه با ترکیبی از روان‌شناسی، انسان‌شناسی و دیدی نمادین مورد بررسی قرار داده است.

    او پس از تقسیم‌بندی عواطف و احساسات به ریشه‌ها و اثرات احساسات منفی اشاره می‌کند و روشی عملی و مؤثر برای رسیدگی و برخورد با آن‌ها شرح می‌دهد. این کتاب به نحوه‌ی رسیدگی به احساسات منفی سرکوب و مهار شده‌ای می‌پردازد که به صورت انرژی منفی درون انسان انباشته می‌شوند و دیدگاه او را نسبت به جهان تار می‌کنند و سد راه خوشحالی، آرامش، موفقیت و رشدش خواهد شد.

    ذهن با تمام افکارش توسط احساسات تحریک و هدایت می‌شود. هر احساسی نیز به نوبه‌ی خود مشتق هزاران فکر است. چون بیشتر مردم در طول عمر خود سعی می‌کنند از احساسات خود فرار کنند، انرژی منفی سرکوب شده از طریق ناهنجاری‌های روان تنی، مشکلات جسمی، امراض روحی و روانی و مشکلات در روابط شخصی خود را نشان می‌دهد. این احساسات انباشته شده جلوی رشد معنوی و بیداری روحی را می‌گیرد و بر سر راه موفقیت در جنبه‌های مختلف زندگی مانع ایجاد می‌کند.

    هر کسی می‌تواند با تسلیم و رها کردن در طول کارها و امور روزمره، با نرمی و ظرافت به تمام اهدافش برسد. مشاهده و تجربه‌ی محو شدن منفی‌ها و جایگزین شدن فزاینده‌ی آن‌ها با احساسات و تجارب مثبت، لذت بخش است. هدف اثر پیش رو این است که شما را در راه رسیدن به چنین تجربه‌ای یاری کند.

    در بخشی از کتاب رها کردن، طریقت تسلیم می‌خوانیم:

    ما یک بار عظیم از احساسات، رفتارها و باورهای منفی انباشته شده را با خود حمل می کنیم. فشارهای جمع شده ی ناشی از آن‌ها ما را بیچاره می کند و سرچشمه بسیاری از امراض و مشکلات است. ما به این فشارها تن داده و آن‌ها را قبول کرده ایم و به اسم «شرایط و طبیعت انسانی» آن را توجیه می کنیم. [ولی در حقیقت] به دنبال هزاران راه برای فرار از آن هستیم. عمر متوسط یک انسان صرف این می‌شود که چطور از این آشوب و بدبختی درونی اجتناب کرده و از دست آن فرار کند. احساس ارزش مان دائماً از درون و بیرون مورد تهدید است.

    اگر به زندگی انسانی نگاهی نزدیک بیندازیم، می بینیم که اصولاً بیشتر آن یک کشمکش بغرنج و طولانی برای فرار از ترس های درونی و توقعاتی است که به دنیای خارج منعکس شده اند. گاهی در این میان زمان های کوتاهی از خرسندی وجود دارد که در آن موقتاً از ترس های درونی فرار کرده ایم، ولی این ترس‌ها هنوز آن‌جا منتظر ما هستند. ما از احساسات درونی خود واهمه داریم، زیرا آن‌قدر بار منفی در آن‌هاست که می ترسیم نگاهی عمیق و از نزدیک بیاندازیم، چون بیش از حد تحمل ماست.

    ما از احساسات درون خود واهمه داریم، زیرا اگر این احساسات رو شوند هیچ مکانیزم آگاهانه ای نمی شناسیم که بتوانیم آن‌ها را کنترل و هدایت کنیم. چون ما از رویارویی با آن‌ها می ترسیم، آن‌ها پیوسته در حال انباشته شدن هستند. بالاخره کار به جایی می رسد که بی سر و صدا و ناخودآگاه به امید فرا رسیدن مرگ هستیم تا تمام دردهایمان را پایان بخشد. این واقعیات یا افکار نیستند که دردناک می‌باشند، بلکه احساساتی که آن‌ها را همراهی می کنند درد آورند. افکار به خودی خود بدون دردند، ولی نه احساساتی که بستر آن‌ها می باشند!

    دیوید هاکینز

    [list_positive] [/list_positive]

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای
    خروج از نسخه موبایل