یکی از مهم ترین سوالات روانشناسی اینکه چرا یک شخص دچار مشکلات روانی میشه؟
خب بحث ها متنوع هستند از وجود اختلالاتی داخل مغزمون تا ترتیب خانوادگی و تاثیر محیط های پیرامون ما و اختلال تو کارکرد های عالی مغزمون.
برای رسیدن به این سوال مهم باید اول بدونیم که اینکه کارکرد عالی مغز چیه؟
تمام کارهایی که مارو انسان کرده و باعث شده این موجود نسبت به بقیه حیوانات تفاوت فاحشی داشته باشه اون چیز فکرکردن و قضاوت و…. هست! که همه این اتفاقات داخل پیشونی ما انجام میگیره!
حالا سوال مهمی که باید پاسخ داده بشه اینکه آیا هر قضاوت و فکری که ما داریم درسته ؟
خب برای ورود به دنیای عجیب ذهن من میخوام ی سوال مهمی رو از شما بپرسم روی این سوال فکر کنید. حتما جوابتون رو بنویسید.
چند درصد آدمایی که سرطان پستان دارن افسردگی و اضطراب دارند؟
بیست و پنج درصد؟ پنجاه درصد؟ هفتاد درصد؟
طبق آزمایش ها میتونم حدس بزنم خیلی از شماها گفتید که شاید نزدیک هفتاد درصد این احتمال رو دادید.
شاید با خودتون گفتید که یک شخصی که سرطان پستان داره احتمال داره زیبایی خودشو از دست بده پس هی نگران این موضوع هست خب این یعنی ایشون اضطراب داره و هی با خودش کلنجار میره که من چرا اینطوری شدم و غمگین هستم پس یعنی افسردگی هم داره پس احتمال زیادی داره ی شخص فرضی اینقدر مشکل داشته باشه.
ولی خب بیایین از دید علمی به قضیه نگاه کنیم. طبق تحقیق های مختلف علمی حدود سی درصد این احتمال وجود داره شخص دچار اضطراب و افسردگی بشه.
خب تو پاسخ سوال چه اتفاقی افتاده؟ ما از واقعیت های اطراف خودمون دور تر شدیم.
حالا بهتره این موضوع رو قابل لمس تر بررسی کنیم.
وقتی شما هیجان شدیدی مثل غم رو تجربه میکنید اکثر افکار شما اینطوری هستند. من بدشانس ترین آدمم، من برم دریا باید با خودم ی گالن آب ببرم، هرجا میرم همه منو مسخره میکنند.
همچین افکاری رو شما هی به خودتون میگید. اما وقتی واقعی به قضیه نگاه کنیم. آیا شما واقعا تک تک افراد کره زمین رو بررسی کردید و فهمیدید که شما از همه این افراد بدشانس تر هستید؟ آیا تک تک موقعیت هایی که شما داخل اون هستید رو کامل بررسی کردید که همه این افراد شما رو مسخره میکنند؟ احتمال خشک شدن یک دریا چقدره؟
به همین راحتی ما ذهنمون مارو فریب میده و از واقعیت های اطرافمون مارو دور میکنه؟ این دور شدن از واقعیت هست که باعث میشه ما دچار هیجان های منفی بشیم!
ما برای دور شدن از واقعیت ها دست به دامن یک مکانیسمی به اسم خطای شناختی میشیم! ذهن ما با خطاهای شناختی مارو از واقعیت دور میکنه.
شاید بعد خوندن این مطلب با خودتون فکر کنید که خب چرا همچین اتفاقی میوفته برای ما؟ خطای شناختی همیشه به ضرر ماست؟
جواب دوتا سوال بالا در واقع ی پاسخ واحد داره! فکر کنید که ذهن ما همیشه میخواست هر اتفاقی بیوفته اول اونو تجزیه تحلیل میکرد بعد میومد با واقعیت سازگار میکرد بعد جواب میداد. مثلا ذهن ما میخواست هر روز بررسی کنه امروز من پدر خوبیم؟ امروز من پسر خوبیم؟ من دختر خوبم یا بد؟ این کار ها چقدر نیاز به کالری داشت؟ ما چقدر باید غذا میخوردیم؟ ما به کار های بعدی خودمون میرسیدیم؟ چقدر احتمال داشت ما تو موقعیت های خطرناک قرار بگیریم و تا تجزیه و تحلیل کنیم اون موقعیت هارو از بین می رفتیم؟
همون طور که میبینید. ساختار ذهن ما که کلیت داره و ما سریع به نتیجه های دلخواه میرسیم هم به سود ماست چون هویت مارو شکل میده هم به ضرر ماست. ولی امروزه این بررسی های سریع که باعث میشه ما به خودمون برچسبی مثل بدبین بودن بزنیم کارکرد قبل خودشو از دست داده بهتره درباره موقعیت های مختلف کمی بررسی کنیم. تا به نتایج دقیقی برسیم. و سطح هیجان های خودمون رو کم کنیم.
اگه بخوام سریع مرور کنم مطالبی که گفته شده رو اول اینکه از دید رویکرد CBT ما هرچقدر از واقعیت فاصله بگیریم همون قدر بیشتر دچار یک سری مشکلات روانی میشیم. و این فاصله گرفتن از واقعیت یک زمانی برای ما سود داشته اما حالا نداره.
تو مقالات بعدی ما با خطاهای شناختی بیشتر آشنا میشیم.
دیدگاه خود را درج کنید