نماد سایت مجله روانشناسی رابینیا

زندگینامه رابرت استرنبرگ

رابرت استرنبرگ
  • زندگینامه رابرت استرنبرگ

    رابرت جفری استرنبرگ یک روانشناس و روانسنج آمریکایی است که نظریه های مختلفی را ارایه داده است. از جمله مهم ترین نظریه های او: نظریه عشق مثلثی و هوش سه وجهی را می توان نام برد. او مدل جدیدی از یادگیری و هوش را ایجاد کرد.

    زندگی شغلی و تحصیلی رابرت استرنبرگ

    رابرت جفری استرنبرگ (متولد 8 دسامبر 1949) روانشناس و روانسنج آمریکایی است. استرنبرگ در 8 دسامبر 1949 در یک خانواده یهودی، در نیوجرسی به دنیا آمد. استرنبرگ از کودکی از اضطراب امتحان رنج می برد. در نتیجه، او به یک دانش آموز ناکارآمد تبدیل شده بود.

    این مسئله او را ناراحت کرد و اینطور استدلال کرد که یک آزمون برای اندازه گیری دانش واقعی و توانایی های علمی او کافی نیست. وقتی بعداً در اتاقی که متشکل از دانشجویان کوچکتر بود امتحان داد، احساس راحتی بیشتری کرد و نمراتش به طرز چشمگیری افزایش یافت.

    استرنبرگ بعداً تست توانایی ذهنی (STOMA) را ساخت که آن را اولین تست هوش استرنبرگ نامیده اند. مسئله آزمون گرفتن همان چیزی است که علاقه استرنبرگ را به روانشناسی برانگیخت.

    استرنبرگ دانشجوی کارشناسی دانشگاه ییل بود. هیچ یک از والدین استرنبرگ دبیرستان را به پایان نرسانده بودند و او تنها با اخذ بورس تحصیلی ملی و دریافت کمک مالی توانست در ییل حضور یابد.

    او در کلاس روانشناسی مقدماتی آنقدر ضعیف عمل کرد که استادش اصرار داشت که یک رشته دیگر را دنبال کند. استرنبرگ که مصمم به موفقیت بود، موفق به کسب مدرک BA شد و با کسب افتخارات در روانشناسی به فی بتا کاپا انتخاب شد.

    رابرت استرنبرگ با کارین استرنبرگ، روانشناس آلمانی، ازدواج کرده است و فرزندهای سه قلو دارند که شامل یک پسر و دو دختر هستند و از همسر اولش یک پسر و یک دختر دارد.

    زندگینامه کاری رابرت استرنبرگ

    استرنبرگ در سال 1975 فعالیت دانشگاهی خود را در دانشگاه استنفورد، جایی که دکترای خود را دریافت کرد، ادامه داد.

    استرنبرگ در سال 1975 به عنوان استادیار روانشناسی به ییل بازگشت و به مدت سه دهه در ییل کار می کرد و سرانجام به عنوان استاد روانشناسی و آموزش IBM و همچنین بنیانگذار و مدیر مرکز روانشناسی توانایی ها، شایستگی ها و تخصص منصوب شد.

    او در سال 2005 ییل را ترک کرد تا سمت ریاست دانشکده هنر و علوم در دانشگاه تافتس را به دست گیرد.

    در اوایل سال 2013، استرنبرگ به عنوان رئیس جدید دانشگاه وایومینگ انتخاب شد. استرنبرگ پس از استعفا از دانشگاه وایومینگ در اواخر سال 2013 به عضویت هیئت علمی دانشگاه کرنل درآمد.

    استرنبرگ در ژوئیه 2013 به عنوان بیست و چهارمین رئیس دانشگاه وایومینگ روی کار آمد. هدف اصلی وی این بود که “پیشرفت رهبری اخلاقی در دانشجویان، اساتید و کارمندان” را تحریک کند.

    پس از ورود به دانشگاه وایومینگ، دوره رئیس جمهوری استرنبرگ با هیاهو در دانشکده مشخص شد. سه هفته پس از روی کار آمدن به عنوان رئیس جمهور جدید وایومینگ، از رئیس و معاون رئیس دانشگاه در امور دانشگاه خواسته شد استعفا دهد و کناره گیری کند.

    در چهار ماه بعدی، از سه مدیر مشارکت کننده و چهار رئیس خواسته شد که استعفا دهند. بسیاری صراحتاً اختلاف نظر با روش رئیس جمهور استرنبرگ را ذکر کردند. در روزنامه وقایع تحصیلات عالی، 15 نوامبر 2013 (“رئیس جمهور وایومینگ به طور ناگهانی استعفا داد”).

    وی استاد توسعه انسانی در دانشگاه کرنل است. پیش از پیوستن به کرنل، استرنبرگ به مدت 5 ماه رئیس دانشگاه وایومینگ بود. او استاد دانشگاه ایالتی اوکلاهما، رئیس هنر و علوم دانشگاه تافتز، استاد روانشناسی و آموزش IBM در دانشگاه ییل بوده است.

    وی عضو هیئت تحریریه مجلات متعددی از جمله روانشناس آمریکایی است. همچنین او رئیس جمهور قبلی انجمن روانشناسی آمریکا بود. استرنبرگ دارای مدرک لیسانس از دانشگاه ییل و دکترای خود از دانشگاه استنفورد، تحت مشاوره Gordon Bower است.

    وی دارای سیزده دکترای افتخاری از دو دانشگاه آمریکای شمالی، یک آمریکای جنوبی، یک آسیا و نه دانشگاه اروپایی است و علاوه بر این دارای استادی افتخاری در دانشگاه هایدلبرگ آلمان است. همچنین او همکار برجسته مرکز روان سنجی در دانشگاه کمبریج است.

    از جمله سهم عمده وی در روانشناسی می توان به نظریه سه گانه ی هوش و چندین نظریه تأثیرگذار مربوط به خلاقیت، خرد، سبک های تفکر، عشق و نفرت اشاره کرد.

    استرنبرگ بیش از 20 میلیون دلار کمک هزینه و قرارداد برای تحقیقات خود به دست آورده و تحقیقاتی را در پنج قاره انجام داده است.

    تمرکز اصلی تحقیقات وی بر روی هوش، خلاقیت و خرد است. وی همچنین روابط نزدیک، عشق و نفرت را مطالعه کرده است. وی بیش از 1500 نشریه از جمله مقاله و کتاب تألیف کرده است.

    آثار او به دلیل خود دزدی ادبی و خود استنادی مورد نقد قرار گرفته است. در سال 2018 وی در پاسخ به این ادعاها به عنوان سردبیر چشم اندازهای علوم روانشناسی استعفا داد.

    مدارک افتخاری

    استرنبرگ سیزده دکترای افتخاری دارد، که تعدادی از دانشگاه های خارج از ایالات متحده هستند که شامل دانشگاه کامپلوتنس مادرید (اسپانیا)، دانشگاه دورهام (انگلستان)، دانشگاه لوون (بلژیک)، دانشگاه تیلبورگ (هلند)، دانشگاه قبرس، دانشگاه پاریس V (فرانسه) است و دانشگاه دولتی سن پترزبورگ (روسیه).

    نشریات استرنبرگ

    استرنبرگ به عنوان سردبیر چشم اندازهای معتبر علوم روانشناسی در سال 2015 شروع به کار کرد. به عنوان سردبیر، او هشت تفسیر را در ژورنال خود بین سال های 2016 و 2018 منتشر کرد.

    در پاسخ به یکی از این ساخته ها، نامه نگران کننده ای تهیه شد که بیش از 100 روانشناس آن را تأیید کردند. علاوه بر نگرانی در مورد عدم بررسی همکار، در نامه این نگرانی ذکر شده است که این مقالات دارای سطوح شدید خود استنادی از 42٪ تا 65٪. هستند.

    استرنبرگ در اواخر آوریل 2018 و در پاسخ به نامه و فشار رسانه های اجتماعی، از سمت خود در سمت سردبیر مجله چشم انداز علوم روانشناختی استعفا داد، درحالی که یک سال و نیم از پایان کارش باقی مانده بود.

    چندین مقاله منتشر شده استرنبرگ حاوی “خود دزدی ادبی” است که میزان این امر هنوز مشخص نیست. Inside Higher Ed گزارش می دهد که وی تا 65٪ از زمان خود را نقل قول کرده است.

    جوایز استرنبرگ

    جوایز استرنبرگ شامل موارد زیر است:

    در مانیتور روانشناسی APA، استرنبرگ به عنوان یکی از 100 روانشناس برتر قرن بیستم شناخته شده است. ISI استرنبرگ را به عنوان یکی از نویسندگان پرمخاطب در روانشناسی و روانپزشکی رتبه بندی کرده است.

    استرنبرگ یکی از اعضای آکادمی ملی آموزش، آکادمی هنر و علوم آمریکا، انجمن آمریکایی پیشرفت علوم و سازمان های دیگر است. وی رئیس سابق انجمن روانشناسی آمریکا و انجمن روانشناسی شرق است و در حال حاضر رئیس فدراسیون انجمن های علوم رفتاری و مغزی است.

    علایق پژوهشی رابرت استرنبرگ

    تحقیقات اصلی استرنبرگ شامل این موارد است: عملکردهای ذهنی عالی، از جمله هوش و خلاقیت و خرد

    سبک های تفکر از دیدگاه استرنبرگ

    استرنبرگ نظریه سه بعدی هوش و نظریه مثلث عشق را ارائه داده است. او و تاد لوبارت، نظریه سرمایه گذاری خلاقیت را معرفی کردند که بیان می کند افراد خلاق در دنیای ایده ها کم خرید می کنند و فروش بالایی دارند و یک نظریه پیشران کمک های خلاقانه، که بیان می کند خلاقیت نوعی رهبری است.

    او پیشگام فرایند پذیرش تجربی در Tufts را به منظور تعیین کمیت و آزمایش خلاقیت، مهارت های عملی و مهارت های مبتنی بر خرد بود. همچنین استرنبرگ آزمایش های ضریب هوشی را مورد انتقاد قرار داده و گفته است كه آنها عملیاتی نسبی مناسب از ساختار هوش هستند و نه چیز دیگر.

     

     

    نظریه هوش استرنبرگ

    بسیاری از توصیفات هوش بر توانایی های ذهنی مانند واژگان، درک مطلب، حافظه و حل مسئله متمرکز است که از طریق تست های هوش قابل اندازه گیری است. این نشان دهنده تمایل روانشناسان برای توسعه درک خود از هوش با مشاهده رفتاری است که با هوش مرتبط است.

    استرنبرگ معتقد است که تمرکز بر روی انواع خاصی از توانایی های ذهنی قابل اندازه گیری، بسیار محدود است. وی معتقد است که مطالعه هوش از این طریق منجر به درک تنها یک قسمت از هوش می شود.

    به عنوان مثال، بسیاری از افراد هستند که در آزمون های هوش نمره ضعیف می گیرند، اما خلاق هستند بنابراین توانایی بسیار خوبی در سازگاری و شکل دادن به محیط خود دارند. به گفته استرنبرگ (2003)، استعداد درخشان باید به روشی وسیع تر و با تمرکز بر سایر قسمت های هوش بررسی شود.

    استرنبرگ (2003) هوش را به سه بخش طبقه بندی می کند عبارتند از:

    1. هوش تحلیلی: این هوش شامل استدلال و منطق انتزاعی است. توانایی تکمیل تحصیلات آکادمیک، حل مسئله مانند مواردی که در آزمون های هوش استفاده می شود. این نوع وظایف معمولاً مشکلات مشخصی را ارائه می دهند که فقط یک پاسخ درست دارند.
    2. هوش خلاق یا ترکیبی: به توانایی کنار آمدن موفقیت آمیز با شرایط جدید و غیر معمول با بهره گیری از دانش و مهارت های موجود می گویند. افراد با هوش خلاق بالا ممکن است پاسخ های “غلط” بدهند زیرا آنها مسائل را از منظر دیگری می بینند. افرادی که در حال یادگیری هستند از این هوش بهره می برند.
    3. هوش عملی: توانایی سازگاری با زندگی روزمره با بهره گیری از دانش و مهارت های موجود. هوش عملی فرد را قادر می سازد آنچه را که باید در یک محیط خاص انجام شود درک کند و سپس این کار را انجام دهد. این هوش توسط آزمون های هوش سنجیده نمی شود.

    استرنبرگ (2003) درباره تجربه و نقش آن در هوش بحث می کند. هوش خلاق یا ترکیبی به افراد کمک می کند تا اطلاعات را از یک مشکل به مشکل دیگر منتقل کنند. استرنبرگ (2003) ابزاری را برای شناسایی افرادی که استعدادهای درخشان دارند به روشی که آزمایش های دیگر شناسایی نمی کنند، ابداع کرد.

    آزمون توانایی های دوره ای استرنبرگ نه تنها توانایی های هوشمندی سنتی بلکه توانایی های تحلیلی، ترکیبی و عملی را نیز اندازه گیری می کند. چهار روش وجود دارد که این آزمون با تست های هوش معمولی متفاوت است.

     

     

    نظریه عشق استرنبرگ

    استرنبرگ عشق را دارای سه عنصر اصلی که هر کدام یک ضلع مثلث هستند، می داند. او هشت نوع عشق را معرفی می کند.

    برای کسب اطلاع از مثلث عشق کلیک کنید.

    سه وجه مثلث عشق استرنبرگ

    1. شور و شوق (شهوت)

    که شامل احساسات و خواسته هایی است که منجر به جذب فیزیکی، عاشقانه و کشش جنسی می شود. ور و اشتیاق هم فیزیولوژیمی و هم روانشناختی است. این شورو اشتیاق در رابطه های بلند مدت از بین نرفته و با گذشت زمان از حرارت آن کم میشود.

    2. صمیمیت

    که شامل احساس نزدیکی، ارتباط و پیوند است. صمیمیت می تواند احساسی یا جسمانی باشد. در یک رابطه عاشقانه که شور و اشتیاق کم می شود، میزان صمیمیت تعیین کننده دوام آن رابطه است.

    3. تعهد و تصمیم

    شامل احساساتی است که باعث می شود فرد بخواهد با کسی بماند و به اهداف مشترک برسد. این عنصر برای حفظ بقای رابطه لازم است. تعهد به معنی ایستادگی و تمایل برای مقاومت در برابر مشکلات و وفادار ماندن است.

    انواع عشق از نظر رابرت استرنبرگ

    سه مولفه عشق به روشی سیستمی با هم تعامل دارند. وجود مولفه ای از عشق یا ترکیبی از دو یا چند مولفه هشت نوع تجربه عشق ایجاد می کند. البته این نوع عشق همچنین می تواند در طول یک رابطه متفاوت باشد.

    1. فقدان عشق

    ابعاد سه گانه عشق در این حالت وجود ندارد یا بسیار کمرنگ است. این رابطه بسیار در خطر خواهد بود.

    2. دوست داشتن

    این نوع عشق زمانی اتفاق می افتد که مولفه صمیمیت یا همدردی وجود داشته باشد، اما دو عنصر دیگر یعنی احساس شور و شوق و تعهد به معنای عاشقانه وجود نداشته باشد. این حالت می تواند ریشه سایر اشکال عشق باشد.

    3. عشق شیفته (دلباختگی)

    شیفتگی با احساس شور و اشتیاق و بدون دو مولفه صمیمیت  و تعهد مشخص می شود. در این حالت فرد به طور افراطی شیفته طرف مقابل می شود. این نوع عشق با وصال تمام می شود و ممکن است به تنفر تبدیل شود.

    4. عشق پوچ (تهی)

    در عشق پوچ فقط مولفه تعهد وجود دارد و  بدون مولفه شور و شوق و صمیمیت است. گاهی عشق شدید به عشق پوچ تبدیل می شود، مثلا زوجین به یک دیگر عادت کرده و از هم خسته می شوند. عکس آن نیز می تواند اتفاق بیفتد. به عنوان مثال، ممکن است یک ازدواج ترتیب داده شده پوچ باشد، اما با گذشت زمان به شکل دیگری از عشق شکوفا شود.

    5. عشق رمانتیک

    عشق رمانتیک از ترکیب مولفه صمیمیت و شور و شوق شکل گرفته و افراد را از نظر احساسی پیوند می دهد. زوجین این نوع روابط مکالمه های عمیقی دارند که به آنها کمک می کند جزئیات صمیمی درباره یکدیگر را بدانند. آنها از شور و علاقه جنسی لذت می برند.

    این زوجین ممکن است در نقطه ای باشند که تعهد بلند مدت یا برنامه های آینده هنوز بلاتکلیف باشد چرا که فاقد مولفه تعهد هستند ولی ممکن است با ارضای نیاز های یک دیگر کم کم بوجود آید.

    6. عشق رفاقتی

    عشق رفاقتی ترکیبی از مولفه تعهد و صمیمیت است. عشق رفاقتی نوعی عشق صمیمی است اما پرشور نیست. در این نوع، تعهد طولانی مدت وجود دارد، اما میل جنسی در آن است یا تقریباً وجود ندارد. این نوع عشق همراه با بهترین روابط دوستانه می باشد. همچنین می تواند به عنوان عشق بین اعضای خانواده دیده شود.

    7. عشق ابلهانه

    در این نوع عشق، تعهد و شور و اشتیاق وجود دارد در حالی که صمیمیت وجود ندارد. عشق ابلهانه با مولفه شور و شوق و شهوت شعله ور می شود و به همین دلیل تعهد نیز شکل میگیرد اما این حالت، گردبادی از هیجانات است که زود فروکش می کند. این حالت را اصطلاحا می توان با جمله عشق در یک نگاه توصیف کرد.

    8. عشق کامل

    عشق کامل از هر سه مولفه تشکیل شده و شکل کلی عشق است. این یک رابطه ایده آل را نشان می دهد. زوجینی که این نوع عشق را تجربه می کنند، نمی توانند خود را با شخص دیگری تصور کنند.

    آنها همچنین بدون شریک زندگی خود نمی توانند خود را واقعاً خوشحال ببینند. آنها موفق می شوند بر اختلافات غلبه کنند و با هم با عوامل استرس زا روبرو می شوند. در این حالت وفاداری، لذت، شور و شوق و رضایت در اوج می باشد.

     

     

    نظریه قصه عشق استرنبرگ

    استرنبرگ در سال 1994 نظریه عشق به مثابه عشق یا همان قصه عشق را مطرح نمود. او پنج قصه ی اصلی را عنوان کرد که هر کدام به قصه های دیگری دسته بندی می شوند. استرنبرگ در سال ۱۹۹۴ نظریه عشق به مثابه قصه (love as a story) را معرفی کرد.

    این نظریه می گوید که ما عاشق کسی می شویم که قصه اش با ما یکی است ولی نقشش در زندگی، نقش مکمل ما است. یعنی هرکدام از ما افرادی را در زندگیمان خواهیم داشت که کاملا شبیه یا مشابه هستند یا در مواردی با ما کاملا تفاوت دارند اما در عین حال می توانند نقش کامل کننده ما را ایفا کنند.

    در این مدل زمانی که افراد به دنیا می آیند، شروع به شکل دادن داستان‌ هایی در این مورد می‌کنند که عشق چه باید چگونه باشد. نا گفته نماند که خواندن کتاب، دیدن فیلم و حتی روابط والدین و رسانه ها می توانند در تصورات ما نسبت به عشق تاثیر بگذارند.

    این تجربه های متفاوت باعث شکل‌ گیری قصه‌ های افراد می‌ شود و این قصه‌ های مختلف توجیه کننده آن است که چرا دو همسر یک رویداد واحد را یک‌ جور نمی‌ بینند. مثلا در روابط زوجی بارها پیش آمده است که تفسیرشان از یک موضوع متفاوت است و همین امر سبب بروز اختلافاتی در آنها می شود.

    گاهی پیش آمده است که گفته اند زن و شوهر به مرور شبیه هم می شوند، این موضوع در واقع به این برمی گردد که افراد علاوه بر اینکه می گردند تا فردی را انتخاب کنند که قصه ای یکسان داشته باشند، بلکه با این هدف که رفتار همسر همخوانی بیشتری با داستان خودشان پیدا بکند، سعی می کنند در زندگی نیز، فرد را شبیه خودشان بکنند.

    استرنبرگ قصه‌ ها را به پنج گروه اصلی تقسیم بندی می‌ کند که هر گروه شامل چند قصه می‌ شود. می توان گفت که این دسته بندی بر اساس ویژگی‌ های درونی قصه‌ ها می باشد.

    او می گوید که این گروه‌ بندی یک گروه‌ بندی استنباطی است و بر اساس تحلیل آماری تهیه نشده است، ولی کمک می‌ کند تا ضرورت‌ هایی را درک کنیم که گونه‌ های مختلف داستان بر روابط تحمیل می‌ کنند.

    هرچه هماهنگی بین قصه ی زوج ها بیشتر باشد یا قصه هایشان مکمل تر باشد، زوج ها رضایت زناشویی بالاتری دارند.

    انواع قصه ی عشق استرنبرگ

    1. قصه های نامتقارن: عدم تقارن یا رفتار مکمل زوج ها مبنای رابطه صمیمانه است.
    2. قصه های شیئی: زوج یا رابطه آن ها وسیله ای است برای رسیدن به هدفی که خارج از رابطه آن هاست.
    3. قصه های مشارکت: زوج ها با هم برای خلق چیزی، یا انجام کاری یا حفظ چیزی کار می کنند.
    4. قصه های روایی: سمت و سوی رابطه بر اساس متن یا دستورالعملی که بیرون از رابطه قرار دارد نشان داده می شود.
    5. قصه های گونه: بر روال یا شیوه حضور در رابطه تأکید می شود نه بر اهداف رابطه یا اصول زیربنایی آن.

    1. قصه های نامتقارن

    در این قصه‌ ها عدم تقارن میان همسران یا رفتار مکمل اساس و مبنای رابطه صمیمانه و نزدیک است.

    2. قصه‌ های شیئی

    الف) شخص در مقام شی ء: در قصه‌ هایی که شخص به عنوان شی ء نگریسته می‌ شود، شخص نقش شی ء را ایفا می کند.

    ب) رابطه به مثابه شی ء: در این قصه‌ ها رابطه به صورت وسیله‌ ای در می‌ آید برای نیل به هدفی که مستقیما هیچ ربطی به رابطه ندارد و اگر دارد بسیار اندک است.

    1. قصه خانه و خانواده: رابطه به وسیله‌ ای تبدیل می‌ شود برای رسیدن و بر پا کردن یک محیط زندگی راحت و جذاب، خانه کانون رابطه است.
    2. قصه بهبودی: قصه بهبودی قصه بقا است، در این قصه از رابطه در جهت کمک به بهبودی شخصی بهره‌ برداری می‌ شود که گرفتار آسیب روانی یا هر تجربه سخت دیگر شده است.
    3. قصه دین: از این رابطه به عنوان وسیله‌ ای برای نزدیک‌ شدن به خدا استفاده می‌ شود، یا آنکه رابطه خود به مظهر و تجسم احساسات دینی فرد تبدیل می‌ شود.
    4. قصه بازی: این قصه در برگیرنده نوعی رقابت است؛ رابطه به صورت وسیله‌ ای برای انجام بازی اغلب پیچیده‌ ای در می‌ آید که مجموعه قواعد و قوانین خود را دارد و نوعا دارای برنده و بازنده است.

    3. قصه‌ های مشارکت

    در این قصه‌ ها به عشق از این زاویه نگریسته می‌ شود که همپای همکاری همسران برای آفریدن یا حفظ چیزی، عشق نیز کامل می‌ شود.

    4. قصه‌ های روایی

    در این قصه‌ ها، همسران معتقدند نوعی متن واقعی یا خیالی بیرون از رابطه وجود دارد، اما به طرق زیادی معین می‌ کند که رابطه چگونه باید باشد.

    5. قصه‌ های گونه (ژانر)

    شیوه یا روش حضور در رابطه، کلید موجودیت و حفظ آن رابطه است. بعد خاصی در رابطه، بر جنبه‌ های دیگر آن تسلط و برتری دارد.

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای
    خروج از نسخه موبایل