چطور از مثلث قربانی خارج شویم؟
۱. در ابتدا، باید بفهمید آیا رابطهتان پویایی یک مثلث قربانی را داراست یا نه
آیا در رابطه فردی یا حرفهای خود اغلب آماج حمله یا سوءاستفاده قرار میگیرید؟ آیا دائما مسئولیت دیگران را بر عهده میگیرید و دیگرانی را که قدرناشناس و ناسپاس بهنظر میآیند سرزنش میکنید؟ آیا احساس میکنید ازجانگذشته هستید؟ آیا با عزیزانتان قلدرمآبانه یا با تحقیر رفتار میکنید؟ اگر چنین است، به احتمال زیاد در یکی از نقشهای مثلث کارپمن به سر میبرید.
اگر دچار خشونت یا سوءاستفاده ناشی از چنین رابطهای هستید بهسرعت کمک حرفهای بگیرید.
مثلث کارپمن (مثلث شرم، خالق شرم یا مثلث نقشها) en:Karpman drama triangle(به انگلیسی: Karpman drama triangle) توسط استیون کارپمن در تحلیل رفتار متقابل طراحی شدهاست. کارپمن مثلث نقشها را برای بازیهای انسانها ابداع کرد. انسانها در روابط خود در نقشهای کارپمن قرار میگیرند.
اریک برن پایهگذار نظریه بازیها است. او در این تئوری توضیح میدهد آنچه به عنوان رفتار نشان میدهیم و آنچه در مقابل دریافت میکنیم همه در قالب ناهوشیار و به صورت نوعی بازی روانی صورت میگیرد؛ و طبعاً هر بازی با هدف دریافت لذت ویا به تعبیر روانشناسی «نوازش» میباشد. شاگرد برن، استیون کارپمن در تکمیل این تئوری نظریه خود را درقالب یک مثلث ابداع کرد. از دید برن این مثلث آنقدر گویا و کامل بود که آن را بنام خود کارپمن نامگذاری کرد. به این مثلث، مثلث شرم یا خالق شرم نیز گفته میشود. همه بازیهای روانی در یک مثلث اتفاق میافتند. هرکس در این مثلث گیر بیفتد در واقع اسیر بازیهای روانی میشود که حاصلی جز شرم، استیصال و درماندگی ندارد.
هر فردی برای ورود به این مثلث «دروازه ورود» خاص خودش را دارد که از ابتدای زندگی و بنابر تجربهٔ تربیتی خود آن دروازه را میآموزد. یکی از ورودیها یا دروازههای ورود به این مثلث معمولاً برای هر کسی آشناتر است و از آن ورودی وارد مثلث میشود. برای اولین بار در دوران کودکی این دروازهٔ ورودی را فرامیگیریم. اگرچه غالباً خود را در یکی از نقشها مییابیم، ولی به زودی در هر ۳ نقش جابجا میشویم و در هر ۳ جایگاه ایفای نقش میکنیم، این مثلث رابطهای را توضیح میدهد که میتواند بین دو یا چند نفر رخ دهد. در این روابط دائم نقشها تغییر میکند و افراد برای مدتی به بازی کردن ادامه میدهند و ممکن است این بازی در آغاز لذت بخش هم باشد، اما به زودی وضعیت تغییر میکند. گاهی در عرض یک دقیقه یا حتی کمتر از دقیقه ممکن است در چندین نقش قرار گیریم و گاهی روزها چندین و چند بار جنبههای گوناگون این مثلث (نقشها) را تجربه میکنیم.
قربانی (Victim)
قربانی کسی است که از لحاظ روانی خودش را شکست خورده و ناامید میپندارد. دلیلی ندارد که واقعاً شکست خورده باشد. یا حتماً ضربهای خورده باشد. همین که حس کند در یک رابطه، همکاری، یا زندگی خود شکست خورده کافی است تا وارد نقش یک قربانی بشود. او نمیتواند با این موضوع کنار بیاید که مسئله را کنار بگذارد یا شکست را بپذیرد. برای پوشش دادن این ضعف خود به دنبال ناجی میگردد. یا سعی میکند طرف مقابل را رنج بدهد.
ناجی (Rescuer)
نجات دهندهها معمولاً کسانی هستند که همواره دوست دارند با تواناییهایی که دارند مشکلات دیگران را حل کنند. کسانی که این نقش را بازی میکنند لزوماً از توانایی احساسی، معنوی یا کاری بالایی برخوردار نیستند. بلکه در بسیاری از موارد (و شاید بشود گفت همه موارد) از ضعف شخصیتی شدیدی هم رنج میبرند. در حقیقت ناجی به دنبال پوشش دادن بر حس ضعف خودش است.
زجردهنده (Persecutor)
زجردهنده کسی است که از کمک خود پشیمان شدهاست و حالا برای جبران به دنبال زجر دادن طرف مقابل است. آزاردهنده میتواند نجاتدهندهای باشد که حالا قربانی به حرف او گوش نمیدهد و میخواهد کنترل بازی را از دست ندهد. یا میتواند قربانیای باشد که میخواهد از نقش خود خارج شود و کنترل بازی را به دست بگیرد.
پدری از سرکار به خانه میآید. مشاهده میکند که مادر به فرزندش فشار میآورد که از پای تلویزیون برخاسته و درسهایش را انجام دهد. ـ پسر مقاومت میکند. ـ پدر به پشتیبانی و برای نجات فرزند مداخله کرده و میگوید: ـ خانم، چه کارش داری، بگذار کمی استراحت کند. از صبح تو مدرسه کار میکرده (ناجی). ـ مادر از نوع مداخله او ناراحت شده و احساس میکند که مورد ظلم پدر قرار گرفتهاست، از این رو با قهر و ناراحتی محل را ترک میکند (قربانی). ـ پدر با دیدن واکنش مادر، احساس قربانی بودن میکند و ممکن است به سوی فرزند برود (ناجی به قربانی). ـ فرزند ممکن است رو به پدر رفته و علیه مادر با او گفتگو کند (قربانی به ناجی). ـ فرزند ممکن است به عنوان ناجی مادر عمل کرده و رو به پدر بگوید: در کار من و مامان دخالت نکن، خودم میدانم چیکار کنم (ناجی به آزارگر).