✳️ خودبزرگبینی منفعلانه؛ در جایی که خودشیفتگی آشکار، با تکبر، تعریف و تمجید از خود در حین روابط با دیگران همراه است، خودشیفتگی پنهان، ارضای میل به ستایش و تحسین توسط دیگران را، در قالب روایت های دوپهلو درباره خود، به طور مثال بی ارزش جلوه دادن و کوچک کردن دستاوردها و استعدادهای خود، در حین برشمردن آنها، جست و جو میکند؛ به طوری که در عمل، و به صورت ضمنی دیگران را به سمت اطمینان بخشی مکرر و انعکاس دادن موفقیت هایش سوق میدهد.
در توضیح این ویژگی میتوان گفت، یکی از واقعیت های روانی مهم و مشترک بین خودشیفتگی آشکار و پنهان، وجود یک اعتماد به نفس شکننده در پس زمینهٔ رفتارهای برتری جویانه است.
برای جبران و پوشاندن این شکنندگی، فرد مبتلا به خودشیفتگی ممکن است به صورت آشکار درباره توانایی های خود اغراق، و توجه و تحسین دیگران را جلب کند، در حالیکه خودشیفتهٔ ناآشکار، با جست و جوی دائمی اطمینان بخشی از سوی دیگران، به این تردید و نیاز خود پاسخ دهد.
✳️ سرزنش کردن و القای شرم در دیگران؛ قرار دادن دیگران در موضع شرم و تقصیر، یک تاکتیک روانی برای حفظ موضع بالاتر نسبت به طرف مقابل است، که فرد خودشیفتهٔ برون گرا این کار را با رفتارهایی مانند انتقادات تند و مستقیم و طعنه زدن های آشکار انجام میدهد، در حالیکه خودشیفتهٔ درون گرا با منشی آرام و توجیهات به ظاهر منطقی فراوان برای مقصر کردن طرف مقابل، خود را از قرار گرفتن در موضع هرگونه خطا مصون نگه میدارد.
✳️ ایجاد فضایی گیج کننده؛ در بسیاری از مواقع، و نه همیشه، فرد مبتلا به خودشیفتگی ناآشکار، ممکن است به جای سرزنش کردن یا مقصر جلوه دادن دیگری، فضا را به سمتی ببرد که طرف مقابل به ادراک و عقلانیت خود شک کرده، دچار احساس سردرگمی شود، و به این ترتیب فضای مناسب برای تحمیل ذهنیت مطلوب فرد خودشیفته، حفظ جایگاه عقلانی بالاتر توسط او، و حتی سوء استفاده از طرف مقابل، فراهم شود.
✳️ اهمال کاری و بی توجهی؛ قائل بودن اهمیتی افراطی و انحصاری برای خواسته ها، نیازها و جایگاه “خود”، باعث میشود که فرد خودشیفته، هر موضوع، خواسته یا نیازی در “دیگری” را نادیده بگیرد. در همین ارتباط، افراد خودشیفته غالبا مجذوب افرادی میشوند که مراقبت کننده و دلسوز هستند و چنین فرصتی را برای پاسخ به نیاز توجه طلبی مفرط خود، از دست نمیدهند؛ در عین حال به نظر میرسد که آنها از اهمیت ندادن به نیازهای دیگران ابایی ندارند، به راحتی نسبت به خواسته های طرف مقابل رابطه ابراز بیتفاوتی میکنند، او را منتظر میگذارند، پیامهای او را تا آخرین لحظه پاسخ نمیدهند و هیچ گاه برنامهٔ دقیقی را با دیگری تنظیم نمیکنند. آنها با نادیده گرفتن علائق، ترجیحات و محدودیت های دیگری، عملا باعث القای احساس بی ارزشی و بی اهمیت بودن در طرف مقابل خود در رابطه میشوند.
✳️ بخشیدن هدفمندانه؛ افراد خودشیفته اغلب بخشندگان خوبی در روابط خود نیستند. آنها از صرف انرژی برای هرچیزی که به نوعی در خدمت نیازهای خودشان نباشد، ناتوانند. در این میان، به خصوص در مورد فردی با خودشیفتگی ناآشکار، اگرچه ممکن است بخشندگی، صرف انرژی و حمایت گری برای دیگران اتفاق بیفتد، اما هدف اصلی و اولیهٔ آن، بیش از اینکه چیزی در ارتباط با “دیگری” باشد، دست یابی به یک منفعت تمامأ شخصی است.
با اشاره به این ویژگی ها، میتوان گفت قرار گرفتن در رابطهٔ عاطفی، شغلی یا دوستانه، با یک فرد خودشیفته، میتواند تجربه ای همراه با احساس ناکامی، محرومیت و رنج بسیار زیاد باشد. بی توجهی، کمبود همدلی، احساس محق بودن و سرزنشگری موجود در رفتارهای فرد خودشیفته، میتواند از سوی طرف مقابل رابطه به عنوان دلیلی بر نقص یا ناتوانی خود تلقی شود و ضربه هایی تدریجی و آسیب زننده را به اعتماد به نفس او وارد کند؛ در حالیکه شناسایی این گونه رفتارها به عنوان نشانه هایی از خودشیفتگی، با تمام شکنندگی های زمینه ساز آن، میتواند باعث کاهش شخصی سازی تمام مشکلات، در نظر گرفتن سهم دنیای درونی فرد خودشیفته، و حتی کمک به او برای بهبود رابطه اش با دنیای پیرامون شود.