معرفی رشته روانشناسی اجتماعی (Social psychology)
موضوع روانشناسی اجتماعی: روانشناسی اجتماعی به بحث درباره درک رفتار فردی در یک زمینه اجتماعی میپردازد.
بارون، برن و سولز (۱۹۸۹) روانشناسی اجتماعی را این چنین تعریف میکنند:
«روانشناسی اجتماعی یک زمینه علمی است که بهدنبال درک ماهیت و علل رفتار فردی در شرایط اجتماعی میباشد.»
بنابراین، رفتار انسانی تحتتأثیر دیگران و همچنین زمینه اجتماعی که رفتار در آن روی میدهد، قرار دارد. از این رو روانشناسان اجتماعی با عواملی که ما را به نحوی به سوی رفتار کردن در حضور دیگران هدایت میکند و همچنین جستجوی شرایطی که در آن رفتار یا اعمال و احساسات خاصی رخ میدهد، سر و کار دارند.
روانشناسی اجتماعی به این امر مربوط میگردد که چگونه این احساسات، افکار، باورها، قصدها و اهداف ایجاد میشوند و چگونه چنین عوامل روانشناختی به نوبه خود میتوانند بر تعاملات ما با دیگران تأثیر بگذارند.
موضوعات مورد بررسی در روانشناسی اجتماعی عبارتند از:
- تجاوز
- خودانگاره
- تأثیر اجتماعی
- شناخت اجتماع
- تعصب و تبعیض
- فرایندهای گروهی
- فرایندهای بین فردی
- نظریه اسناد یا انتساب
- نگرش و رفتارهای کلیشهای
برای اطلاع از انگیزه افراد از تماشای تجاوز کلیک کنید.
روانشناسی اجتماعی مطالعه موضوعات، مشکلات و مسائل مرتبط با روانشناسی و جامعه است.
به صورت دقیق تر، روانشناسی اجتماعی بررسی علمی روشهایی است که طبق آنها افکار، احساسات و رفتارهای مردم تحت تأثیر حضور واقعی یا خیالی دیگران قرار میگیرند. روانشناسی اجتماعی، اثرات حضور دیگران را بر رفتار فرد یا رفتار خود را تحت تأثیر گروه مورد بررسی و مطالعه قرار میدهند.
روشن است که تأثیر دیگران بر فرد مستلزم وجود روابط متقابل بین خود با دیگران است، بنابراین به یک تعریف دیگر روانشناسی اجتماعی به عنوان علم مطالعه رفتار متقابل بین انسانها یا علم مطالعه تعامل انسانها شناخته میشود.
تعریف دیگری نیز شدهاست ازجمله :روانشناسی اجتماعی روش مطالعهٔ علمی رفتار و واکنش و عملکردهای فرد در حضور جمع یا حضور تلویحی افراد است.
تفاوت روانشناسی اجتماعی با جامعهشناسی در این است که جامعهشناسی کلیات جامعه از جمله آمار، مهاجرت، نسبت تعداد افراد براساس جنسیت و حرکت جامعه به سوی گرایش خاص را بررسی میکند اما روانشناسی اجتماعی رفتار فرد در جامعه را بررسی میکند یا به عبارت سادهتر روانشناسی اجتماعی، رفتار یک فرد به عنوان عضوی از گروه یا در مجاورت گروه یا در تعامل با گروه مورد توجه قرار میگیرد.
در حالی که در مردمشناسی و جامعهشناسی، بیشتر به رفتار گروههای انسانی توجه میشود. تفاوت آن با روانشناسی عمومی تنها یک تفاوت اعلام شدهاست که روانشناسی عمومی به بررسی مسائلی عمومی تر میپردازد.
کتاب روانشناسی اجتماعی به تألیف الیوت ارونسون یکی از کتابهای معتبر این رشتهاست.
روانشناسی اجتماعی به مطالعه تمامی حرکات، افکار، رفتارها و کنشها و واکنشهای فرد در فضای جامعه میپردازد که فرد برای رفع نیازهای جنسی و غریزی خود بروز میدهد؛ بنابراین اگر برخی رفتارهای فرد در جامعه ناشی از چیزی غیر از رفع نیاز باشد روانشناسی اجتماعی به آن نمیپردازد مثل اقدام فرد به حل یک مسئله ریاضی یا نفس کشیدن.
واژههای تفکر، احساسات، و رفتار شامل متغیرهای رفتاری است که در هر انسانی قابل سنجش است.
موضوعات مورد مطالعه در روانشناسی اجتماعی
مسائلی مثل رقابت در گروه، ستیزه، همکاری، سبقت جویی، رهبری و بهطور کلی کنشهای متقابل گروهی از اهم موضوعاتی است که در روانشناسی اجتماعی مورد بررسی واقع میگردد، بنابراین میتوان حیطه تحقیق در روانشناسی اجتماعی را در موارد زیر خلاصه نمود:
- اثر جامعه در فرد از طریق اجتماعی شدن
- اثر فرد بر جامعه از طریق پدیدههایی مانند رهبری
- روابط میان افراد و کنشهای متقابل آنها در پدیدههایی مثل ستیزه، رقابت، سازگاری و ….
رفتار فرد در گروه، مسئله همرنگی، بررسی نگرش و تغییرات آن، تأثیر عوامل اجتماعی روی رفتار مثلاً اثر تلویزیون بر خشونت یا تأثیر جنگها بر روان افراد و …، توجیه خود، مسئله اسنادها و ارتباطات و … عمدهترین مباحث مورد علاقه روان شناسان اجتماعی است.
همچنین روانشناسی اجتماعی با پدیدههای رایج و جاری اجتماعی به صورت کاربردی درگیر است. به عنوان مثال مسئله استرس و بررسی عوامل اجتماعی مؤثر در بروز آن در جوامع پیشرفته بسیار مورد توجه روان شناسان اجتماعی است که در تلاش برای رفع این عوامل مثلاً عامل ازدحام در جوامع پرجمعیت میباشند.
همچنین در دهههای اخیر شاهد خدمات مهم روان شناسان اجتماعی در زمینههای مهمی چون روابط پزشک و بیمار، واکنش در برابر اطلاعات تشخیصی، مهار بیماری و تجربه درد بر مبنای نظریه اسنادها بودهایم.
سرانجام باید به درگیری فزاینده روان شناسان اجتماعی در مطالعه مسائلی اشاره کرد که از دستگاههای قانونی و نظامهای دادرسی سرچشمه میگیرد. در این حیطه روان شناسان اجتماعی به فرایند محاکمه، روانشناسی شهادت، اعتراف و … پرداختهاند.
همچنین در فرایند طرح و اجرای مقررات اجتماعی مثلاً مقررات راهنمایی رانندگی از یاختههای روانشناسی اجتماعی استفاده بهینهای به عمل آمدهاست.
کاربرد روانشناسی اجتماعی در جامعه
روانشناسی اجتماعی با ارائه تکنیکهای ارتباطی، کاربرد مؤثر خود را در بهبود روابط فی مابین در جامعه، به عرصه ظهور میرساند.
روانشناسی اجتماعی علمی است که به بررسی تقابل و تعامل افراد در جامعه پرداخته و کوشش میکند تا برای بهینه کردن رفتارهای اجتماعی و جمعی بهترین روشها را ارائه نماید.
همانطور که میدانید جامعه محل ارتباطات و رفتارهاست. ارزشها و هنجارهای اجتماعی برای قوام و تداوم زندگی بشر در اجتماع، توسط گردانندگان نظامهای اجتماعی ایجاد میشوند و پیروی از این ارزشها موجب به وجود آمدن فرهنگها شده و ساختار جامعه را شکل میدهند.
روانشناسی اجتماعی سعی دارد با حفظ ارزشهای اجتماعی و ارتباط آن با ارزشهای انسانی، پلهای ارتباطی مؤثری را بین اعضاء جامعه برقرار کرده و موجبات رشد و تعالی را برای افراد فراهم نماید.
مکاتب و نظریه پردازان زیادی در این رابطه فعالیت کردهاند که استفاده از روشهای آنان باعث رشد بسیاری از جوامع گردیدهاست.
مطالعه رفتارها و کنشهای متقابل افراد در اجتماع کمک شایانی به اندیشمندان و جامعه شناسان در رابطه با شناخت مخاطبین و ارائه راهکارهای اساسی در زمینه رشد بشری میکند.
تاریخچه روانشناسی اجتماعی
تأثیرات اولیه
ارسطو معتقد بود که انسانها به طور طبیعی جامعپذیر هستند. و ضرورتی وجود دارد که به ما اجازه میدهد تا ما با هم زندگی کنیم (یک رویکرد فرد محور).
در حالی که افلاطون احساس میکرد بیان کند که دولت، فرد را کنترل میکند و مسئولیت اجتماعی را از طریق زمینه اجتماعی (یک رویکرد اجتماعی محور) تقویت کرده و به پیش میبرد.
هگل این مفهوم را مطرح کرد که جامعه با رشد ذهن اجتماعی ارتباط اجتنابناپذیری دارد. این امر به ایده ذهن گروهی منجر شد که در مطالعه روانشناسی اجتماعی بسیار مهم میباشد. لازاروس و استینتال در مورد برتریهای اروپاییان انگلیسی تبار در سال ۱۸۶۰ مطالبی را نوشتند.
همچنین «روانشناسی والکر» با تمرکز بر ایده ذهن جمعی ظهور و بروز یافت. این مورد بر این مفهوم تأکید دارد که شخصیت به دلیل تأثیرات فرهنگی و اجتماعی، به ویژه از طریق زبان، که محصول اجتماعی جامعه و همچنین ابزار تشویق تفکر اجتماعی خاص در فرد میباشند، رشد و توسعه مییابد.
از این رو، وودت به مطالعات متدولوژیک زبان و تأثیر آن در جامعه اجتماعی امیدوار بود.
متون اولیه
تمرکز متون و مکتوبات بر روی روانشناسی اجتماعی، ابتدا در آغاز قرن بیستم ظاهر شد.
اولین کتاب قابلتوجهی که در زبان انگلیسی منتشر شد، اثر مک دوگال در سال ۱۹۰۸ بود (مقدمهای بر روانشناسی اجتماعی)، که شامل فصلهای احساسات و هیجانات، اخلاق، شخصیت و مذهب بوده و کاملاً متفاوت از ترکیب زمینهای است که ما امروزه با آن سر و کار داریم.
او معتقد بود که رفتار اجتماعی، ذاتی یا غریزی میباشد و بنابراین مبحث انتخابی او «فرد» بوده است. با این وجود، این باور اصلی در روانشناسی اجتماعی مدرن امروز نیست.
اقدامات آلپورت تفکر فعلی را به میزان بیشتر مورد پشتیبانی قرار میدهد، زیرا او تصدیق میکند که رفتار اجتماعی ناشی از تعاملات میان افراد است.
او همچنین یک رویکرد شناختی را اتخاذ کرد، تحقیقات واقعی را مورد بحث قرار داد و بر این موضوع نیز تأکید کرد که این زمینهی تحقیقاتی، علمی است که به بررسی این مطلب میپردازد که رفتار فردی تا چه حدی باعث برانگیختن دیگران میشود و یا اینکه رفتار خود فرد تا حدی واکنشی نسبت به رفتار دیگران است.
کتاب او همچنین موضوعاتی را که امروزه هنوز مشهود است، مانند احساسات، انطباق و تاثیر مخاطبان بر روی دیگران را مورد توجه قرار داده است.
اولین کتاب در مورد روانشناسی اجتماعی توسط مارچیسون منتشر شد. مورفی و مورفی یک کتاب که شامل خلاصهای از یافتههای 1000 مطالعه در خصوص روانشناسی اجتماعی بود را تهیه کردند.
کلاینبرگ تعدادی از متونی را که با توجه به این موضوع در دسترس بودند و شامل تعامل بین زمینه اجتماعی و رشد شخصیت میشدند را مورد بررسی قرار داد و یافتههای خود را به رشتهی تحریر درآورد.
آزمایشهای اولیه
برخی اختلافنظرها درمورد اولین آزمایش واقعی وجود دارد، اما موارد ذکرشده زیر، قطعاً درمیان برخی از مهمترین موارد میباشند.
تریپلت روش تجربی را برای بررسی چگونگی تأثیر حضور دیگران بر عملکرد کلی دوچرخهسواران و دانشآموزان بهکار بست.
به عبارت دیگر، افراد هنگامی که در معرض یک زمینهی اجتماعی قرار میگیرند، چگونه تأثیر میپذیرند و رفتار میکنند.
مطالعه هنجارهای اجتماعی بهدنبال فهم این موضوع که چگونه افراد باتوجه به قوانین جامعه رفتار میکنند، توسعهیافت. این مطالعه توسط شریف انجام شد.
لوین و همکاران او نیز، تحقیقات تجربی در مورد رهبری و فرایندهای گروهی را به منظور دریافت و فهم اخلاق کاری موثر با توجه به سبکهای مختلف رهبری آغاز کردند.
تحولات بعدی
بخش عمدهای از تحقیقات کلیدی در روانشناسی اجتماعی پس از جنگ جهانی دوم رشد و توسعه یافت.
یعنی همان زمانیکه مردم با یکدیگر همگروه شده و در شرایط اجتماعی (بهدلیل جنگ) قرارگرفتند، افراد بهرفتارهای جمعی بایکدیگر علاقمندشدند. مطالعات کلیدی و مهمی در زمینههای مختلفی انجام شده است.
برخی مطالعات بر این نکته تمرکز داشتند که نگرشها چگونه شکل میگیرند، چگونه به وسیلهی زمینهی اجتماعی تغییر میکنند و اندازهگیری میشوند تا در نهایت این اطمینان حاصل شود که آیا تغییری (واقعا) رخ داده است یا خیر.
در میان برخی از معروفترین کارهای مطالعاتی در روانشناسی اجتماعی؛ مطالعهای است که در خصوص هدایت و مدیریت اطاعت کردن توسط میلگرام با عنوان «شوک الکتریکی» انجام شد که به دنبال فهم نقش یک شخصیت مقتدر در شکلگیری رفتار بود.
به طور مشابه، شبیهسازی زندان زیمباردو به طور قابلتوجهی نشان دهندهی انطباق با نقشهای مورد نظر در دنیای اجتماعی است.
سپس موضوعات گستردهتر شروع به ظهور نمود، مانند ادراک اجتماعی، تجاوز، روابط، تصمیمگیری، جنبهی مثبت رفتار اجتماعی و اسناد یا انتساب که بسیاری از آنها در موضوعات اصلی قرار داشته و در طول بحثهای پیش رو به آنها پرداخته خواهد شد.
بنابراین میتوان گفت که سالهای رشد و نمو روانشناسی اجتماعی، طی چند دهه پس از دهه ۱۹۴۰ اتفاق افتاد.
چهرههای اصلی روانشناسی اجتماعی
آلپورت: تسهیل اجتماعی
آلپورت این مفهوم را بیان کرد که حضور دیگران (یعنی گروه اجتماعی) میتواند رفتار خاصی را در فرد تسهیل کند. آلپورت دریافت که یک مخاطب، کارایی افراد را در خصوص وظایف آسان و بهخوبی یاد گرفته شده را بهبود میبخشد.
اما در مقابل، منجر به کاهش کارایی در خصوص وظایف دشوار یا تازه آموختهشده میشود. و دلیل این امر نیز بازدارندگی یا مهار اجتماع از بروز احساسات است.
بندورا: نظریه یادگیری اجتماعی
بندورا این مفهوم را مطرح ساخت که رفتار در جهان اجتماعی میتواند مدلسازی شده باشد.
سه گروه از کودکان ویدئویی را تماشا کردند که در آن یک فرد بزرگسال یک «عروسک بادی بوبو» را مورد تهاجم و ضرب و شتم قرار میداد و فرد بزرگسال دیگری که شاهد ماجرا بود در ازای این رفتار، یا او را تنبیه میکرد و یا به او پاداش میداد.
کودکانی که ویدیوی دریافت پاداش را مشاهده کرده بودند، از احتمال بیشتری برای کپی کردن این رفتار برخوردار بودند.
فستینگر: ناهنجاریهای شناختی
فستینگر، شاکتر و بلک این ایده را مطرح ساختند که وقتی ما در وجود خود اعتقادات، نگرشها یا شناختهای متفاوتی داشته باشیم، اختلال را تجربه میکنیم. این امر یک ناسازگاری یا تضاد محسوب میشود که باعث ناراحتی میگردد.
ما انگیزههایی در وجود خود داریم که سبب میشود این ناسازگاری با تغییر یکی از اندیشهها، باورها یا نگرشهای ما و یا با ایجاد توجهی انتخابی به سوی اطلاعاتی که از یکی از باورهای ما (همان باوری که مطلوب ما است) حمایت میکند و سایر موارد را نادیده میگیرد کاهش دهیم (فرضیه ارائهی انتخابی).
اختلاف یا ناهنجاری زمانی اتفاق میافتد که انتخابها یا تصمیمات دشواری وجود داشته باشد یا زمانی که افراد در رفتارهایی که در تضاد با نگرش آنها میباشد، مشارکت میکنند.
در نتیجه، ناهنجاری با تلاش برای توجیه و دلیلآوری (یعنی در زمانی که قصد رسیدن به یک هدف سادهتر را داریم)، ملزم شدن برای پذیرش و قبول کردن (زمانی که افراد مجبور به رعایت موردی بر خلاف نگرش خود میشوند) و انتخاب آزاد (هنگامی که تصمیمگیریها را سبک و سنگین میکنند) به وجود میآید.
تاجفل: نظریه هویت اجتماعی
هنگامی که افرادی به گروههای مصنوعی و ساختگی (حداقلی) تقسیم میشوند، آگاهی از اینکه یک «گروه خارجی» (گروه دیگری) وجود دارد، به راحتی میتواند منجر به قضاوتهای متعصبانه گردد.
هنگامی که از پسران شرکتکننده در آزمایش خواسته شد که امتیازاتی را به افرادی (که ممکن است در ادامه تبدیل به پاداش شوند) که بخشی از آنها از اعضای گروهشان و برخی دیگر از افراد گروههای دیگری بودند اختصاص دهند، آنها یک اولویت قوی برای اختصاص دادن امتیازات به همگروهیهای خود را نشان دادند.
به این ترتیب، بیشتر امتیازات در وظیفهی تعیین شده، به پسران حاضر در گروه مشابه تعلق گرفت.
این موضوع میتواند به تئوری هویت اجتماعی تاجفل و ترنر اشاره کند که بیان میدارد افراد نیاز به برقراری و حفظ یک حس مثبت نسبت به هویت فردی و اجتماعی دارند: این هویت تا حدی با تأکید بر مطلوبیت گروه خود و با توجه به تمرکز بر روی تمایز بین گروههایی که آنها را «کم اهمیتتر» میدانند، به دست میآید.
واینر: تئوری اسناد
واینر علاقمند به مطالب و اسناد مربوط به تجربیات مربوط به موفقیت و شکست بود و این ایده را مطرح کرد که ما به دنبال توضیح رفتار در جهان اجتماعی هستیم.
او معتقد بود که این موارد بر اساس سه حوزه ساخته شدهاند: مکان، که میتواند داخلی یا خارجی باشد؛ ثبات، که بدین مفهوم است علت پایدار است و یا در طول زمان تغییر میکند و کنترلپذیری.
میلگرام: آزمایش شوک
به شرکتکنندگان گفته شده بود که در یک مطالعه در مورد یادگیری و آموختن مشارکت خواهند داشت. اما زمانی که دریافتند باید به صورت شراکتی کار آموختن را انجام داده و در خصوص شریک یا همکار خود نیز پاسخگو باشند، به طور دائم همانند یک مربی عمل کردند.
زمانی که یادگیرنده (یک شخص همکار در آزمایش) پاسخ اشتباهی را ارائه میداد، یک دانشمند به فرد شرکت کننده در آزمایش دستور میداد که باید یک شوک الکتریکی را اعمال کند.
اگرچه این اتفاق واقعاً رخ نمیداد، اما شرکت کننده از این موضوع مطلع نبود. زیرا در ابتدای آزمایش یک نمونه (حقیقی!) از شوک را خودش تجربه کرده بود.
با هر پاسخ نادرستی که ارائه میشد، آنها به اعمال ولتاژ بالاتری ترغیب میشدند. درنهایت مشخص شد که تمامی شرکتکنندگان تا شوک ۳۰۰ ولتی را اعمال کردهاند. اما ۶۵ درصد از شرکتکنندگان به بالاترین سطح یعنی ۴۵۰ ولت رسیدهاند.
بهنظر میرسد اطاعت، به احتمال زیاد در یک محیط ناآشنا و در حضور یک شخصیت مقتدر، بهویژه وقتی فشارهای مخفی بهمنظور تسلیم ساختن نیز بر افراد تحمیلشود رخمیدهد. همچنین ممکن است که این اتفاق به دلیل دیگری نیز روی دهد.
این دلیل میتواند این باشد که شرکتکننده احساس میکرد که شخص دیگری بهغیر از او مسئول این عمل بودهاست. (منظور همان دانشمندی است که دستور ارائه شوک را صادر میکند).
هانی، بانکز، زیمباردو: مطالعه زندان
داوطلبان در طول این مطالعه، در یک شبیهسازی شرکت کردند که در طی آن، آنها به صورت تصادفی نقش یک زندانی یا زندانبان را به عهده گرفته و به زیر زمین یک دانشگاه که همانند محیط یک زندان شبیهسازی شده بود، منتقل شدند.
آنها برخی از حقوق اولیه که به زندانیان اختصاص داشت را از دست دادند، بهطور غیرمنتظره و بدون اطلاع قبلی دستگیر شده بودند، یک لباس فرم و شماره شناسایی (که در آنها باعث ایجاد فردیتزدایی میشد) نیز به آنها داده شده بود.
این مطالعه نشان داد که انطباق با نقشهای اجتماعی به عنوان بخشی از تعامل اجتماعی رخ داده است. چراکه هردو گروه احساسات منفی زیادی را از خود نشاندادند و خصومت و ازدست دادن صفات انسانی در آنها ظاهرشد.
زندانیان منفعل شدند، در حالی که زندانبانان نقش فعال، وحشیانه و مسلط را به خود گرفته بودند. اگرچه تأثیر اجتماعی هنجاری و اطلاعاتی نقش مهمی در این امر ایفا میکرد، اما فردیتزدایی یا از دست دادن احساس هویتی نیز به احتمال زیاد بهنظر میرسید که به انطباق منجر شود.
هر دو مطالعه، یعنی مطالعهی زیمباردو و میلگرام، مفهوم تأثیر اجتماعی و راههایی که در آن میتوان این تأثیر و یا نفوذ را مشاهده و آزمایش کرد را معرفی کردهاند.
نقاط قوت و نقاط ضعف روانشناسی اجتماعی
نقاط قوت:
روانشناسی اجتماعی پیشبینیهای واضح و روشنی را ارائه میدهد. این امر بدین معنیست که توضیحات را میتوان ازلحاظ علمی مورد آزمون قرار داد و بهوسیلهی شواهد آنها را حمایتکرد.
همچنین بر اندازهگیری عینی تاکید نموده و آزمایشات بسیاری بهمنظور حمایت و پشتیبانی از نظریهها انجام میدهد.
نقاط ضعف:
روانشناسی اجتماعی تفاوتهای فردی را دستکم میگیرد. بیولوژی (از جمله تستوسترون) را نادیده گرفته و صرفاً «تصاویری سطحی از فرایندهای اجتماعی» را فراهم میآورد.