در این بلاگ می خوهیم از منظر حجت الاسلام دکتر حمید رفیعی هنر به بررسی پژوهش های صورت گرفته در روانشناسی اسلامی بپردازیم این بررسی به صورت پرسش و پاسخ است که در ادامه به آن می پردازیم.
پژوهش های عرصه روانشناسی اسلامی پس از انقلاب اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا روند رو به رشدی داشته؟
برای پاسخ به این پرسش و ارزیابی ام از پژوهش هایی که در این حوزه در طول چند دهه اخیر و به ویژه بعد از انقلاب صورت گرفته است ابتدا میخواهم مقدمه ای را در مورد اصل شکل گیری روانشناسی اسلامی بیان کنم.
شکل گیری روانشناسی اسلامی
ایده روانشناسی اسلامی حدود شصت سال قبل توسط یکی از اندیشمندان مسلمان مصری مطرح شد با این هدف که ما به جای اینکه به روانشناسی موجود که مبنای انسان شناختی اش یک مبنای سکولار یا انسان محور است توجه کنیم، بیاییم و بر اساس مبنای اسلامی و انسان شناسی اسلامی، روانشناسی را بنا کنیم.
با چنین دیدگاهی، مطالعات مقدماتی برای نیل به این هدف آغاز شد ولی به دلیل عدم توانایی لازم و نبود امکانات کافی بهطور جدی ادامه پیدا نکرد. در سال های بعد برخی از اندیشمندان مسلمان در کشورهای مختلف این دغدغه را دنبال کردند و حتی در میان اندیشمندان مسلمان ایرانی نیز تا پیش از انقلاب اسلامی، این دغدغه شکل گرفته بود اما شرایط قبل از انقلاب به گونه ای نبود که بتوانیم به صورت رسمی در این حوزه وارد شویم و طبیعتا اتفاقات مثبتی که در عرصه روانشناسی اسلامی افتاد، پس از انقلاب بود.
از زمان دستور امام راحل، مبنی بر انقلاب فرهنگی، ایده های اولیه شکل گرفت ولی به دلیل عدم استمرار، رشد چشمگیری پیدا نکرد تا اینکه پس از دستورات و توصیه های مقام معظم رهبری نسبت به لزوم جنبش نرم افزاری و نیز تحول علوم انسانی، این مساله به شکل جدی تری پیگیری شد و شاید بتوان گفت متولی راه اندازی روان شناسی اسلامی حوزه علمیه قم بود. در واقع به واسطه دفتر همکاری حوزه و دانشگاه که متشکل از مجموعه ای از اساتید برجسته حوزه و دانشگاه بود که این ایده پردازش شد و بعدها به دو مجموعه علمی یعنی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه تبدیل شد که آغاز کننده آموزش ها و پژوهش های روانشناسی اسلامی شدند.
حاصل دو دهه و نیم پژوهشی در عرصه روانشناسی اسلامی چه بوده است؟
اجمالا ماحصل پژوهش های انجام شده را میتوان در سه قالب پایان نامهها، کتابها، و فصلنامهها خلاصه کرد. آن مقدار که بنده بررسی کردهام تاکنون حدود ۳۰۰ پایان نامه در مقاطع ارشد و دکتری روانشناسی ارایه شده که اکثر موضوعات آنها مبتنی بر مباحث دینی است.
کتاب هایی نیز در شاخه های مختلف روانشناسی از جمله روانشناسی اجتماعی، روانشناسی رشد، روانشناسی شخصیت، روانشناسی خانواده، روان درمانی با نگاه اسلامی منتشر شده است.
علاوه بر این، اکنون حداقل چهار یا پنج فصلنامه علمی-پژوهشی یا علمی-ترویجی در مراکز و موسسات علمی حوزوی با موضوعات روانشناسی اسلامی منتشر می شود. در کنار این موارد ما شاهد شکل گیری انجمن روانشناسی اسلامی با بیش از 500 عضو پیوسته و وابسته از میان فارغ التحصیلان رشته روانشناسی و رشته های مرتبط هستیم که اقدام به برگزاری نشستها و همایشهای علمی با رویکرد اسلامی، و برگزاری دورههای آموزشی روانشناسی اسلامی می کنند. بنابراین، به نظر می رسد حرکت های خوبی نسبت به دو دهه گذشته شکل گرفته است.
روند پژوهشی داخل کشور با پژوهش های هم سطح خارج از کشورچگونه است؟
به این مساله باید از چند زاویه نگاه کرد. به عبارتی کمبودها، نقص ها، یا ضعف های پژوهش در روانشناسی اسلامی را حداقل از چهار زاویه میتوان مورد بررسی قرار داد.
- موضوع اول میزان و سرعت پژوهش های داخلی در مقیاس جهانی است. قطعا پژوهش های ما در مقیاس جهانی و در مقایسه با آنچه که دیگران در حوزه روانشناسی انجام میدهند، روند کندی دارد، برای مثال ممکن است ما در یک مؤسسه علمی تمام توان و امکانات خود را جمع کنیم و نهایتا یک کتاب در حوزه روانشناسی اسلامی منتشر کنیم در حالی که در همان زمان در شرایط یکسان ما در دنیا صدها جلد کتاب در حوزه روانشناسی در حال تالیف و یا انتشار است. شاید بتوان یک علت را در امکانات و سرمایه های مالی دانست که در کشورهای توسعه یافته بیشتر است.
- موضوع دومی که به عنوان ضعف در پژوهش های ما در حوزه روانشناسی وجود دارد عدم اطلاع رسانی پژوهش هاست. علی رغم اینکه روانشناسان مسلمان در ایران در حوزه روانشناسی اسلامی در حال انجام پژوهش های مختلفی هستند ولی به جرات میتوان گفت مراکز علمی دنیا از بیش از نود درصد این پژوهش ها مطلع نیستند و دلیل این امر روشن است چون پژوهش های بین المللی بر مدار زبان انگلیسی می چرخد اما پژوهش های ما به زبان فارسی است و در داخل کشور منتشر میشود، پژوهشگران و ایده پردازان اسلامیِ ما در نشست ها و همایش های بین المللی اصلاً حضور نمییابند؛ و متقابلاً محققان دیگر کشورها بهخصوص روانشناسان مسلمان دیگر کشورها نیز، حضور چشمگیری در همایشهای علمی داخل کشور ندارند. در نتیجه مراکز علمی دنیا و محققان کشورهای مختلف در جریان آثار اندیشمندان ما قرار نمیگیرند و در نتیجه تضارب آراء رخ نمی دهد، و پویش علمی به درستی اتفاق نمی افتد و این ضعف بزرگی به شمار میآید. برای ملموستر شدن بحث، به یک نمونه اشاره میکنم، سال 2000 میلادی انجمن روانشناسی آمریکا دایرة المعارف هشت جلدی (Encyclopedia of Psychology) را منتشر کرد و در یکی از جلدهای آن، مقاله ای تحت عنوان «روانشناسی اسلامی» را آورده؛ و ضمن ارائه توضیحی، اشاره به ایران کرده و می گوید: «از ایران خبرهایی به گوش می رسد که آنها در پی اسلامی کردن روانشناسی هستند ولی تا به حال آثار پژوهشی منتشر شده ای از آنها ندیده ایم»! چرا باید چنین اتفاقی بیفتد در حالی که این همه پژوهش در این حوزه در ایران انجام می شود؟!
- موضوع سوم یا کمبود سوم در عرصه های پژوهش های اسلامی به متن این آثار مربوط میشود. متاسفانه، اکنون ما روش شناسی منسجم و جامعی برای پژوهش های روانشناسی اسلامی نداریم و هر پژوهشگر با نگاه خودش وارد منابع اسلام شده و کتاب یا مقاله ای را تالیف می کند. تبیین روانشناسی اسلامی مستلزم آن است که روش شناسی مشخصی برایش داشته باشیم. پژوهشگر ما نمیداند که باید سراغ روشهای اجتهای حوزه علمیه برود یا از روش های تجربی استفاده کند یا اصلا روش جدیدی را طراحی کند. وقتی روششناسی مشترکی وجود نداشته باشد عملا زبان مشترکی هم برای انتقال علم وجود نخواهد داشت، این مساله کمبود جدی در پژوهش های روانشناسی اسلامی به شمار میآید.
- موضوع چهارم، متمایز نکردن سه عنوان روانشناسی اسلامی، روانشناسی فرهنگی، و روانشناسی بومی در پژوهش های دو دهه گذشته است. در سه عنوان مذکور سه خاستگاه متفاوت و سه موقعیت تاریخی مجزا مطرح شده است. ممکن است برخی از کشورها دغدغه روانشناسی فرهنگی داشته باشند اما در پی روانشناسی دینی یا اسلامی نباشند، اما در کشور ما که از سنتهای بومی، فرهنگی، و اسلامی برخوردار است چطور؟
در اینجا ممکن است دچار دو اشتباه شویم؛ یکی روانشناسی اسلامی را روانشناسی فرهنگی و بومی تلقی کرده؛ و یکی را جای دیگری به کار برده و یا قالب کنیم؛ و اشتباه دوم این است که احساس کنیم با وجود یکی؛ از دیگری بی نیاز هستیم.
ممکن است ما بر اساس متون دینی، مباحث روانشناختی را استخراج و آنها را در قالب کتاب و مقاله منتشر کنیم؛ بی آنکه آن را با فرهنگ کشورمان، یا با جمعیت های بوم شناختی آن تطبیق دهیم، و یا بدون آنکه مطالعات مشترک دینی فرهنگی داشته باشیم؛ آیا میتوان انتظار داشت روانشناسی مطابق با جامعه خود نوشتهایم؛ بهطوری که یک فرد ایرانی بی نیاز از مراجعه به روانشناسی غربی باشد؟ آیا ما به درستی به نیازهای جامعه پاسخ دادهایم؟ به نظر میرسد اگر عملا سنتهای سالم ایرانی را مورد توجه قرار ندهیم، شاید نتوانیم روانشناسی کاملی را برای کشور خودمان ارائه دهیم.
برای کاهش آسیب ها در این حوزه، چه پیشنهاداتی دارید؟ به هر صورت همان طور که اشاره داشتید تلاش های خوبی بعد از انقلاب در عرصه روانشناسی اسلامی شده است اما با این وجود آسیب ها نیز کم نبوده است، برای رفع این مشکلات باید چه کرد؟
به طور طبیعی برای ارائه پیشنهادات، جلسات مجزایی باید تشکیل شود اما به طور کلی با توجه به نکته اخیر میتوانم بگویم در گام اول باید نشست های علمی برگزار شده و اشتراکات و تمایزات میان سه مفهوم روانشناسی اسلامی، روان شناسی فرهنگی و روان شناسی بومی مشخص شود و معلوم شود که هر پژوهشگر میخواهد دقیقاً در چه حوزه ای کار کند.
ممکن است پژوهشگر ما در کنج کتابخانه خود بنشیند و تصور کند که روانشناسی اسلامی را تالیف کرده که به درد جامعه ما می خورد در حالی که چنین نیست و ارایه مباحث باید بر اساس نیاز مردم و آسیب شناسی وضعیت جامعه باشد. اگر این چنین رویکرد یک جانبه ای وجود داشته باشد ممکن است در آینده نسبت به روانشناسی اسلامی سرخوردگی ایجاد شود. از نظر من باید محصولات و ایده ها را به اشتراک بگذاریم تا در آینده بتوانیم ادعا کنیم که مبتنی بر سنت ایرانی اسلامی، مباحث روانشناسی ویژه ای را ارایه کردهایم.