بیماری و سلامت روانی با رویکرداسلامی
با توجه به اینکه مشخص کردن یک الگویی برای سلامت روان دارای پیچیدگی می باشد، روانشناسان هنوز تعریف جامعی از سلامت روان ارائه نداده اند. روان کاوان معتقدند همگی انسان ها دارای میزانی از بیماری روانی هستند و هیچ کس بطور مطلق سالم نیست.
از دیدگاه اسلامی انسانی که خودآگاهانه با تمام هستی ارتباطی زنده و پویا و متکامل دارد، انسانی است از لحاظ روانی سالم.می توان گفت انبیاء نمونه کامل الگوی انسانی هستند.
ملاک های سلامت روان
- هشیار و خودآگاه زیستن: انسان سالم هشیار و خودآگاه است یعنی از غفلت دوری می کند. هر لحظه به فکر توسعه و رشد خود می باشد. خواب او را اسیر خود نمیکند”خواب برادر مرگ است” .
- شناخت واقعیت و پذیرش آن: انسان سالم واقعیت های جهان درون و بیرون خود را می پذیرد. او قلبی آگاه دارد. فقط شنونده نیست بلکه این شنوایی برایش سود مند است. همانگونه که پیامبر در دعای خود میفرماید: خدایا اشیا را انگونه که هستند به من بنمایان که این دعا ناظر بر شناخت واقعیت همانگونه که هست می باشد . انسان سالم در مرتبه نفس مطمئنه با شناخت واقعیت به دو سطح از کمال دست پیدا میکند. اولا از بعد شناختی به یقین رسیده و قلبش بع ارامش می رسد دو ما از بعد عاطفی با قبول حکمت حاکم بر جهان به مقام رضایتمندی می رسد که این دو سطح عالی از کمالات انسانی می باشد. و انسان سالم جهان را با عقل خود میشناسد نه با هوای نفسانی و با جهان رابطه خیالی ندارد.
- در حال زیستن: انسان سالم در حال زندگی می کند و حتی اندیشه و عمل او نیز در راستای زندگی در حال می باشد. برای مثال در غذا خوردن پر خوری نمی کند و یا بر اساس هیجانات منفی پرخوری نمی کند. حسرت گذشته را نمی خورد و نسبت به آینده تخیلاتش را پرورش نمی دهد.
- پویا و متکامل زیستن: انسان سالم باید حرکت رو به جلو داشته باشد. امروزش بهتر از دیروز باشد و در مسیر پیشرفت نباید حرکت حلزونی داشته باشد.
- در جمع زیستن: انسان سالم، اجتماعی است. پیامبر اکرم فرمودند : تجمع رحمت است و تنهایی عذاب. انسان باید ساعاتی را در جمع و ساعاتی را در تنهایی سپری کند. از موکدات اسلام می توان صله رحم، ملاقات دوست و حضور در نماز جمعه را نام برد.
- با خدا زیستن و تواب بودن: انسان سالم و پویا به سوی خدا حرکت می کند و هر قدمی که در جهت رشد خود بر می دارد گویا به خدا نزدیک تر شده است. او با خدا راز و نیاز می کند. هرگاه در این مسیر غفلت کرد سریع توبه می کند. او به انسان ها متکی نیست بلکه به پروردگار خود متکی است.
ناهنجاری چیست؟ بیمار کیست؟
مشخص کردن هنجار از ناهنجار کار پیچیده و سختی می باشد. با این حال امروزه یکی از شیوه های مطمئن تر برای تعیین ناهنجاری، استفاده از ملاک های سلامت روانی است. یعنی ابتدا با توجه به بینش جهان شناختی خود، تعریفی از انسان ارائه می دهند و حد و مرز سلامت بیماری را مشخص می کنند. سپس سخن از هنجاری و بیماری می گویند.
هنجار حد یا حدودی است برای یک امر فزاینده و کاهنده، به منظور تشخیص مرزهای قابل قبول در مورد آن امر. با در نظر گرفتن حد پایین و بالای یک پدیده، می توان هنجار را از ناهنجار تفکیک کرد. برای تعیین ناهنجار می توان حد پایین را در نظر گرفت.
برای مثال انسانی که با در نظر گرفتن و تشخیص حال و آینده ، زندگی عادی خود را می کند، فردی است که حداقل ملاک لازم برای حال زیستن را دارد. بنابراین وجود این ملاک در زندگی فرد به طوری که عملا تاثیر مفیدی بر زندگی اش داشته باشد یعنی ملاک است برای به هنجار بودن فرد.
هنگامیکه که فرد حداقل یک یا دو ملاک از ملاک های شش گانه را نداشته باشد می توان گفت فرد ناهنجاری دارد.البته باید گفت نابهنجاری به خودی خود مشکل ساز نیست و فردی با چنین شرایطی برای جامعه مشکل ساز نیست.
در جامعه چنین مواردی بیشمار داریم و به نوعی زندگی خود را سپری می کنند. اما زمانی ناهنجاری مشکل ساز می شود که تبدیل به بیماری می شود. به نوعی ناهنجاری برای خودش یا اطرافیانش و یا حتی جامعه مشگل ساز می شود.
برای مثال وسواس نوعی نابهنجاری در زمینه پذیرش واقعیت است اما زمانی که تحملش برای خود شخص و یا اطرافیان مشکل شد دیگر تبدیل به بیماری شده است.
علل بوجود آورنده ناهنجاری روانی
ما با توجه به رفتاری که از انسان می بینیم در مورد هنجار بودن و یا ناهنجار بودن آن قضاوت می کنیم. البته تنها شناخت رفتار، برای شناخت علت به وجود آورنده ناهنجاری کافی نیست بلکه رفتار ناهنجار محصول سازمان دهی نامطلوب و ناهنجار است و برای شناخت علت واقعی ناهنجاریها، باید مدار های ناهنجار و نامطلوب شناسایی شوند.
هر انسانی محرک جذب شده را بر اساس ساختمان روانی خویش سازمان داده و هر کس در مقابل محرک واحد پاسخی به مقتضای ویژگی های درونی خویش می دهد و به عبارت دیگر محرک واحد برای هر انسانی معنایی خاص دارد و در دفعات مختلف این محرک به صور گوناگون تفسیر می شود و به مقتضای تفسیر درونی پاسخی ارائه می گردد.
برای مثال نه تنها افراد مختلف در مقابل تهدید شخصیت خویش پاسخ های متفاوتی می دهند بلکه یک فرد مشخص در زمان های گوناگون نیز پاسخ های متفاوتی ممکن است ارائه دهد. ممکن است یک زمان پرخاش کرده و یا در زمان دیگری عقب نشینی کند.
دوم اینکه انسان دارای خودآگاهی است و به همین علت می تواند انتخاب کند. در درون هر انسانی جریان هایی وجود دارد که موجب ناهنجاری های روانی می شود.
این جریان ها همان ناهنجاری های روانی هستند. می توان گفت به کار افتادن مدارهای مناسب در شرایط مقتضی موجب حفظ سلامت جسمانی در انسان می شود و وجود اختلال در این سازمان ها، ناهنجاری ها بوجود می آیند که در موارد شدید هم منجر به بیماری می شود.
انواع سازمان های مختل روانی
- سازمان های ناتمام: وقتی محرکی بوجود می اید و این محرک توسط انسان جذب می شود، مداری از سازمان دهی شروع به فعالیت می کند که این فعالیت همراه خود انرژی دارد. که این انرژی مربوطه هنگام انطباق تخلیه می شود و فرد به آرامش روانی می رسد. حال اگر این انطباق صورت نگیرد، این مدار ناتمام می ماند. یعنی انرژی تخلیه نمی شود. که این انرژی تخلیه نشده می تواند به عنوان یک عقده روانی خود را نشان دهد.
از این مدارهای ناتمام در زندگی انسان ها به وفور دیده می شود که به آنها ناکامی نیز می گویند.حال باید گفت اگر همین انسان دارای بصیرت عقلانی باشد می تواند این ناکامی ها را رفع کند ولی اگر انسانی در سطح نفس اماره مانده باشد، مشکلش به راحتی حل نمی شود. خوشبختانه برای تکمیل کردن مدارهای ناتمام، تکمیل کننده های جانشین وجود دارد.
مهم ترین آنها عبارتند از:
- الف) خیال پردازی: انسان به کمک خیال پردازی می تواند بسیاری از مشکلات خود را حل کند. مثلا اگر از دوستش عصبانی هست و در جلوی او نمی تواند کاری کند ولی در خیال خود می تواند مشت محکمی به او بزند که تا حدودی ممکن است آرامش کند.
- ب) رویا: رویا با انعطاف پذیری فوق العاده خود، می تواند نیاز ما را در این زمینه حل کند. ما با رویا انرژی های ناتمام خود را تخلیه می کنیم.
- ج) اهداف انحرافی: گاه می توان با تفسیر انرژی مدارهای ناتمام را تخلیه کرد. برای مثال وقتی شما از دست دوستتان عصبانی هستید می توانید تا حدودی مثلا با محکم بستن در انرژی ناتمام خود را تخلیه کنید. البته این نوع تخلیه در سطح نفس اماره می باشد ولی بهتر از آن است که ناتمام باقی بماند و بعد ها دچار بیماری شود.
در این مورد می توان به نقش مهم مادر اشاره کرد . مادر با توجه به عاطفه سرشار، سپر بلایی هست در مقابل مدار های ناتمام فرزندانش.
- سازمان های معیوب: هر سازمانی هدف خاصی را به دنبال دارد. حال اگر این هدف برآورده نشود شخص در اضطراب دائم می ماند. این مشکل می تواند به علت تربیت بد صورت گیرد. برای مثال فردی که دچار هیستریک است برای جلب توجه دیگران ، خود را بیمار نشان می دهد.
- سازمان های متعارض: گاه دو یا چند سازمان روانی در تعارض با یکدیگر قرار می گیرند. مثلا فرد در انتخاب دو یا چند هدف دودل است. بعضی مواقع ممکن است این تردید سال ها طول بکشد و شخص تا آخر عمر در حسرت انتخاب نکرده باشد.
- عدم سازمان دهی: انسان به مقتضای سن خویش ناگزیر از به کار انداختن مدارهای جدید از سازمان دهی است تا بتواند زندگی معمولی خود را استمرار ببخشد. برای مثال نوجوانان باید از سن 11 و 12 سالگی ارتباط خود را با خانواده کم و ارتباط با همسالان خود را افزایش دهند. این کار مقدمه ای است برای پیدایش ویژگی های لازم برای استمرار حیات مستقل. اگر فردی به هر دلیلی مدار لازم برای چنین سازمان دهی را فعال نسازد دچار نوعی رکود می شود که به آن عدم سازمان دهی می گویند.