فیلم سه چهره ایو
فیلم سینمایی سه چهره ایو بهکارگردانی نانالی جانسون در سال 1336 در گونه درام و معمایی تولید شده است. سه چهره ایو توانست در مرجع ارزشگذاری سینما و تلویزیون نمره 4 از 10 را از سوی مردم بدست بیاورد.
دو روانپزشک آمریکایی، بهنـامهای Corbett H. Thigpen و Harvey M. Cleckley، درسال۱۹۵۷میلادی درباره بیمارخود بهنام ایو کتابی نوشتند. دراینکتاب موضوع تجزیه (Dissociation) شخصیتانسان موردتوجه بوده و نشانداده شدهاست که زنی بهنام ایو، با توسل به مکانیسم انفکاک، شخصیت سهگانه داشتهاست. کتابِ چهرههای سهگانه ایو (The Three Faces of Eve) درهمانسال موردتوجه فیلمسازان قرارگرفت و ناتالیجانسن(Nunnally Johnson)، کارگردان آمریکایی برمبنای موضوع این کتاب فیلنامهای نوشت که فیلم ۹۵دقیقهای آن را استنلیکورتز(Stanley Cortez) فیلمبرداری نمود.
در فیلم سه چهره ایو که فردی را با چند شخصیت مجزا نشانمیداد، هنرپیشگانی مانند جووانوودوارد(Joanne Gignilliat Trimmier Woodward)، هنرپیشهایکه در بسیاریاز فیلمهایمشهور ایفاینقش نموده و برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقشاولزن بودهاست، لی.ج.کاب(Lee J.Cobb)، دیـویدوین (David Wayne)، نانسیکالپ(Nancy Jane Kulp) و ادوین جروم(Edwin Jerome) هنرنماییکردند و Robert Emmett Dolan موسیقی فیلم را هدایتنمود.
دراین فیلم، اجرای نقش شخصیت سهگانه حوا (یعنی Eve White, Eve Black and Jane) را بهعهده Joanne Woodward گذاشتهاند.
Eve White (جوآن وودوارد) زنی خانهدار است، او مادری خودسر و عصبانی است که از سردرد شدیدی رنجمیبرد. او از شخصیتدیگرخود، یعنی Eve Black بیخبر است. اما Eve Black (شخصیتدیگر) درمورد شخصیت Eve White آگاهی دارد. این مادر پساز آنکه در یکحالت بحرانی میخواسته دختر کوچکش را بکشد، همراه همسرش(David Wayne) که از چند شخصیتیبودن ایوآگاهی ندارد، به روانپزشک مراجعه میکنند. دکتر لوتر(Lee J. Cobb) پزشکمعالج او، پساز چندجلسه روانکاوی درمییابد که Eve White بهبیماری روحیتجزیه ای و چندشخصیتی (Multiple Personality) بودن مبتلاست و ویژگی شخصیت اصلی او با خصوصیات دوشخصیت دیگر وی کاملاً متفاوت میباشد. بهنظرمیرسد شخصیتاول یا شخصیتاصلی، فردی درست و اخلاقی است و شخصیتجانشین شخصیتی است که تابعهوس و لذتجویی میباشد. اگر خواننـده بتواند بهتماشای این فیلم بنشیند (باوجود تمامی انتقادهاییکه بر آن وارد است) میتواند تاحدودی به تفاوت شخصیتهایحوا پیبرد
تعریف اختلال تجزیه ای
.انجمن روانپزشکی آمریکا(APA : American Psychiatric Association) اختلال تجزیه هویت (DID- Dissociative Identity Disorder) را درکتابی مشخصنمودهاست. اختلال انفکاک، در شخصیت چندگانه که آنرا نوعی اختلال در هویت میدانند، دیدهمیشود. به اینترتیب درستتر مینماید که عنوان اختلال تجزیةهویت(Dissociative Identity Disorder)، یا هویتگسستگی را که درگذشته بهنام اختلالشخصیت چندگانه(Multiply Personality Disorder)، شناختهمیشد، بهکاربرند. در اختلالات تجزیهای و گسستگی هویت، دو یا چندشخصیت متمایز در بدن واحدی دیدهمیشوند که به تناوب رفتارهای ویژة خود را بروزمیدهند.
اختلال تجزیه ای (DID) اختلالی است که فرد ناپخته آنرا بهعنوان یک دفاعروانی بهکارمیبرد و با جداکردن ناخودآگاه برخی رفتارها از الگوهایرفتاری خودآگاه، اختلالات مهمی را پشتسر میگذارند. دربیشتر این موارد یک هویت اصلی با نامواقعی شخص وجود دارد که معمولاً شخصیتی منفعل و وابسته میباشد و ویژگیهای هویتهای دیگر، با شخصیت اصلی متفاوت است و میتوان گفت صفاتی در تعارض با شخصیت اصلی دارند. بهعبارتدیگر شخصیتهای جانشین که بیشتر در تضاد با شخصیت اصلی میباشند و ازنظر استعدادها و توانایی نیز با شخصیت اصلی متفاوت هستند، درحیطه آگاهی شخصیتاولیه قرارنمیگیرند. برایمثال اگر شخصیت اصلی منفعل و افسرده باشد ممکناست شخصیت جانشین، رفتاری تجاوزکارانه و خصمانه نشاندهد، البته هویت اصلی، معمولاً از هویتهای جانشین آگاهی ندارد.
درمکانیسم انفکاک ممکناست دورههای فراموشیگذرا (چندساعت یا چندروز) جلبتوجه نماید، البته نشانههای متعدد دیگر نیز چشمگیر خواهدبود که درآینده به آنها خواهم پرداخت. در جامعه انسانی ممکناست افرادی با دو یا چندشخصیت متمایز وجود داشتهباشند. بررسی داستان دکتر جکیل و آقایهاید(Dr. Jekyll and Mr. Hyde)، که رابرت لوییاستیونس(Robert Louis Stevenson) آنرا نوشته است، نشانمیدهد که نیمة اولفردی را شخصیتی انساندوست، نیکوکار و شریف تشکیلمیدهد و نیمة دیگر اورا شخصیتی شیطانصفت که تسلیم غرایز اولیه و وحشی است. دراین داستان هنریجکیل که درجة دکترا در جامعهشناسی دارد، با مصرف معجونی، شخصیت اصلی خود را به ادواردهاید که مانند یک حیوانوحشی فاقداحساسانسانی است، تغییرمیدهد. جالب این است که لوییاستیونس این داستان را براساس خوابیکه دیدهبود نوشت. گمانمیرود که خوانندةمحترم با بررسی این کتاب لذت خواهدبرد.
باید به ایننکته توجهداشت که هریک از شخصیتها در زمان معینی اثر غالب و بارز دارند و رفتار شخص را در کنترل خود میگیرند. معمولاً شخصیتغالب درایناختلال از شخصیت دیگر و تجربههای آن آگاه نیست و حالت فراموشی دارد. انتقالوگذر از یکشخصیت به شخصیتدیگر ناگهانی صورتمیگیرد و شخصیتجدید از شخصیت پیشآگاهی ندارد. البته برخیاز شخصیتها ممکناست نسبتبه بخشیاز وجوه شخصیتهایدیگر آگاه باشند. این تغییرات شخصیتیوگذر از هویتیبههویت دیگر، سببمیشود تا برای شخص مشکلات متعددی در روابط خانوادگی، شغلی و اجتماعی ایجادگردد. در هویتگسستگی که ممکناست انواعی از شخصیت شکلبگیرند، شخصیتهایجانشین تفاوت محسوسی با شخصیت اولیه و اصلی دارند. بدیهیاست که وجود دوشخصیت یا چندشخصیت در سازمان شخصیتی یکفرد، مشکلاتبزرگی در زندگی آن شخص ایجادمیکند که گاهی میتواند فاجعهبار باشد.
در بررسی علل پیدایش هویتگسستگی شخصیت که شخصیتها از یکدیگر مجزا و منفکبوده و هرکدام ازآنها با تجربهها و خاطرات مخصوصبهخود ظاهرمیشوند، باید به عواملگوناگونی مانند فاکتورهای ژنتیک و عواملمحیطی توجهداشت. در بررسی عواملمحیطی، نقشخانواده اهمیتکلیدی دارد. پیشازاین در بسیاریاز مقالهها به نقش پدر و مادر، اشاره نموده و نشاندادهام که پدر و مادر پایهگذار شخصیتسالم یا ناسالم کودک هستند. آنها در شکلگیری شخصیت و ایجاد و رشد حس مسئولیتپذیری در فرزندان خود نقش اصلی را دارند و میتوانند بهطورطبیعی کودک خود را دارای شخصیتیسالم و مسئولیتپذیر بارآورند و به آنها کسب عزتنفس و آرامش و اعتماد بهنفس را بیاموزند. خانواده مهمترین عاملی است که در تشکیل و تکوین و رشد و تکامل شخصیتاجتماعی کودک اثرمیگذارد. افکار و اعمال پدرومادر، تأثیر ژرفی در شکلگیری شخصیت کودک دارد.
در یک خانوادة سالم، کودک میآموزد تا چگونه با اضطراب روبهروشود و در زندگیاجتماعی با دیگران روابطسالم داشته باشد و با احساسمسئولیت و رفتاری بهنجار فعالیتنماید. صمیمیت و محبت در خانواده و درمقابل ناامنی موجود در محیط خانه، میتواند در بهنجاریا نابه هنجارشدن شخصیت و رفتارکودک نقشاساسی داشتهباشد و شخصیت و منشسالم و طبیعی و یا شخصیت ناسالم او را پیریزینماید.
تاکنون چندبار به این نکته توجهشدهاست که بسیاریاز روانشناسان همواره بهبخشی ازشخصیت انسان، یعنی «اَبَر من» یا Super Ego اشارهنمودهاند. وظیفه این بخشاز شخصیت، نظارت و سانسوراخلاقی شخصیت فرد است و ارزشها، آیین و رسوم، معنویات و اصولاخلاقی را دربرمیگیرد. ابر من نیز مانند من (Ego)، درهر سهسطح آگاهی (خودآگاه، پیش خودآگاه و ناخودآگاه) فعالیت دارد. بخش خودآگاه ابر من، همان وجدان است که اگر بهدرستی رشد نمودهباشد، عمل کنترل مفید و متعادلکنندهای برشخصیت خواهد داشت. اگر شرایط محیطخانواده نتواند رشدمطلوب شخصیت کودک را هموارنماید، ممکناست توسل به دفاعهایروانی ناسالم و افراطی انجامشود و کودک با اختلالشخصیت به دورة نوجوانی و بلوغ برسد و نتواند با آرامش زندگی کند. فردیکه با شکلگیری شخصیت و منشناسالم پرورشیافته و یاد نگرفتهاست که چگونه با محیط خود روبهرو شود و برای مقابله با اضطرابیکه همواره فرد را متأثرمیکند بهدرستی عملنماید، در بزرگسالی برای ایجاد زندگی سالم با مشکل روبهرو خواهدبود.
خانوادهایی که کودک خود را با ستیزهجویی، نفرین و ناسزاگویی، خشم و بیمهری پرورش دادهباشند، نمیتوانند انتظارداشتهباشند تا شخصیتکودک بهطورطبیعی و سالم رشدنموده و کمال یابد. کودکیکه درچنین فضایی زندگیمیکند نخواهد توانست بهدرستی محبت و عواطف دیگران را احساسنموده و عشق و مهرورزی را فراگیرد. خانواده، سرچشمةرشد و تکامل شخصیتاجتماعی کودک است و طرز رفتار پدر و مادر بایکدیگر و باکودک، در رشد و تربیتاجتماعی وی اهمیت ویژهای دارد. پدر و مادری که ازچگونگی مراحل رشدکودک و اعمال روشهایدرست تربیتی آگاه باشند، میتوانند مراحل مهمزندگی کودک را درککنند و درنتیجه با فراهمآوردن محیطیسالم و صمیمانه درخانواده، فرصتهایمناسب جهت رشدسالم شخصیت و پرورش هیجانهای عاطفی کودک را ایجادنمایند و شرایطی بهوجودآورند که کودکونوجوان بتواند با طیبخاطر برای رسیدن به هدفهای عالی همکاری و کوششنماید و بهدور از تعارض و کشمکش، فرصت تهذیب و کمالشخصیت را داشته باشد.
بهاینترتیب میتوان گفت که پدر و مادر در درست شکلگرفتن احساسات و عواطف و هیجانهایسالم در کودک نقشویژهای دارند. محرومیتعاطفی، فقدان مهرمادری، طرد و اختلافات مداومزناشویی، اعتیاد و بهطورکلی سالمنبودن محیطخانواده، سببمیشود که احتمالاً کودک درپاسخ بهاضطراب، به انواع دفاعهایروانی متوسلشود و برای تخفیف اضطراب و حل کشمکشهای هیجانی، از مکانیسمهای ناموفق استفادهکند و نتواند در زندگی اجتماعی مهروعشق و عواطف دیگران را بهخوبی احساسنماید. همانطورکه اشارهشد، اختلالات تجزیهای، یعنی جداکردن ناخودآگاه رفتار از الگوهایرفتاری خودآگاه و عملمجزای بخشجداشده، میتواند در شخصیتهای چندگانه دیدهشود. در اختلالشخصیت چندگانه، چندهویت به تناوب، رفتار و اعمال شخص را کنترلمیکنند.
اما معمولاً هویت اصلی از اعمال هویتهایجانشین آگاهی ندارد. در اختلال تجزیةهویت، دو یا چندهویت یا شخصیت متمایز به تناوب، اعمال و رفتار فرد را جهتمیدهند. معمولاً یک هویتاصلی بانام واقعیشخص وجود دارد که اغلب منفعل، وابسته و افسرده است. در بیشتر موارد هویت یا هویتهای جانشین ویژگیهایی دارند که با ویژگی هویتاصلی متفاوت بوده و حتی با آن تعارضدارند. البته معمولاً شخصیتاصلی از ویژگیها و تجربههای هویتهای دیگر اطلاعی ندارد و دورههایی از فراموشی، مانند زوالحافظه برای چندساعت یا چندروز را میتوان دراین افراد تشخیصداد. باید توجهداشت که تشخیص اختلال تجزیهای هویت، بسیار مشکل و پیچیده است. نشانههای اختلال باگذشتزمان ثباتندارند و احتمالاً میتواند با نشانههای اختلالشخصیت یا اختلالاتخلقی فرد مخلوط شدهباشد که درآینده به آن نیزخواهمپرداخت.