زندگینامه هرمان ابینگهاوس
هرمان ابینگهاوس، یک روانشناس آلمانی بود که در مطالعه تجربی حافظه پیشگام بود و به دلیل کشف منحنی فراموشی و وقفه در یادگیری شناخته شده است. وی همچنین اولین کسی بود که منحنی یادگیری را توصیف کرد. وی پدر فیلسوف نو کانتی جولیوس ابینگهاوس بود.
زندگینامه کودکی و تحصیلی ابینگهاوس
ابینگهاوس به عنوان فرزند تاجر ثروتمند کارل ابینگهاوس در بارمن در استان راین پادشاهی پروس به دنیا آمد. از دوران کودکی وی اطلاعات کمی در دست است جز این که وی در آیین لوتری بزرگ شده و تحصیل کرده است. وی در سن 17 سالگی (1867) تحصیل در رشته تاریخ و فلسفه را در دانشگاه بن آغاز کرد.
اما در مدت اقامت خود در آنجا به فلسفه علاقه مند شد. در سال 1870 تحصیلات او هنگامی که در ارتش پروس در طول جنگ فرانسه و پروس خدمت می کرد، قطع شد.
پس از این خدمت کوتاه مدت نظامی، ابینگهاوس پایان نامه خود را در مورد فلسفه ناخودآگاه ادوارد فون هارتمن به پایان رساند و در 16 آگوست 1873 در سن 23 سالگی دکترای خود را دریافت کرد. برای سه سال بعد او را در هاله و برلین گذراند.
زندگینامه شغلی ابینگهاوس
ابینگهاوس پس از دریافت درجه دکترا به انگلستان و فرانسه نقل مکان کرد و در آنجا به دانشجویان آموزش می داد تا امرار معاش کنند. در انگلیس ممکن است در دو مدرسه کوچک در جنوب کشور تدریس کرده باشد (Gorfein، 1885).
در لندن در كتابفروشی دست دوم با كتاب «عناصر روان فيزيك» گوستاو فاكنر روبرو شد، كه وي را بر آن داشت تا آزمايش های معروف حافظه خود را انجام دهد. وی پس از شروع تحصیلات خود در دانشگاه برلین، سومین آزمایشگاه آزمایش روانشناسی را در آلمان تأسیس كرد (سومین آزمایشگاه پس از ویلهلم وونت و گئورگ الیاس مولر).
در سال 1879 وی مطالعات حافظه خود را در آنجا آغاز کرد. در همان سال، در سال 1885، او اثر برجسته خود را در مورد حافظه منتشر کرد. مطالعات مربوط به روانشناسی تجربی، بعداً تحت عنوان Memory: A Contribution to Experimental Psychology به انگلیسی منتشر شد که احتمالاً در قدردانی از این نشریه، وی به عنوان استاد دانشگاه برلین منصوب شد.
در سال 1890، وی به همراه آرتور کونیگ، مجله روانشناسی فیزیولوژی و روانشناسی اندام های حسی را تأسیس کرد.
در سال 1894، به احتمال زیاد به دلیل کمبود نشریه، وی را برای ارتقا به ریاست گروه فلسفه در برلین منتقل کردند. در عوض، کارل استامپف تبلیغات را دریافت کرد.
در نتیجه این امر، ابینگهاوس برای پیوستن به دانشگاه برسلاو (وروتسووا، لهستان فعلی)، در صندلی که توسط تئودور لیپس (که هنگام انتقال به برلین موقعیت استامپف را بدست گرفت) باز شد، پیوست.
در حالی که در برسلاو بود، او در کمیسیونی کار کرد که به مطالعه چگونگی کاهش توانایی ذهنی کودکان در طول روز مدرسه پرداخت. در حالی که مشخصات مربوط به چگونگی اندازه گیری این توانایی های ذهنی از بین رفته بود، موفقیتهای كمیسیون زمینه آزمایش هوش آینده را فراهم كرد.
در سال 1902، ابینگهاوس مقاله بعدی خود را با عنوان Die Grundzüge der Psychologie (مبانی روانشناسی) منتشر کرد. این یک موفقیت یک دفعه ای بود و مدتها پس از مرگ وی ادامه داشت.
در سال 1904، او به هاله نقل مکان کرد و در آنجا چند سال آخر زندگی خود را گذراند. آخرین اثر منتشر شده وی، ابریس در روانشناسی (رئوس مطالب روانشناسی) شش سال بعد، در سال 1908 منتشر شد.
این نیز با موفقیت ادامه یافت و در هشت چاپ مختلف دوباره منتشر شد. اندکی پس از این انتشار، در 26 فوریه 1909، ابینگهاوس در سن 59 سالگی بر اثر ذات الریه درگذشت.
تحقیقات ابینگهاوس راجع به حافظه
ابینگهاوس مصمم بود نشان دهد که فرآیندهای عالی ذهنی در واقع می توانند از طریق آزمایش بررسی شوند، که این مغایر با ایده های رایج در آن زمان بود.
برای کنترل بیشتر متغیرهای بالقوه اخلالگر، ابینگهاوس می خواست از برنامه نویسی صوتی ساده و نگهداری تکراری استفاده کند که می توانست از لیست کلمات برای آن استفاده شود. از آنجا که یادگیری تحت تأثیر دانش و درک قبلی بود، او به چیزی نیاز داشت که بتوان آن را به راحتی حفظ کرد اما هیچ ارتباط شناختی قبلی نداشت.
ایجاد آسان ارتباط با کلمات منظم در نتایج او تداخل ایجاد می کرد، بنابراین وی از آنچه بعداً به عنوان “هجاهای بی معنی” نامیده می شد استفاده کرد (که به آن مثلث CVC نیز گفته می شود). هجاهای بی معنی، ترکیبی از صامت و مصوت است که در آن صامت تکرار نمی شود و هجا معنای قبلی ندارد.
پس از حذف هجاهای معنی دار، سرانجام با 2300 هجا نتیجه گرفت. هنگامی که مجموعه هجاهای خود را ایجاد می کرد، تعدادی هجا تصادفی را از جعبه بیرون می آورد و سپس آنها را در یک دفتر یادداشت می نوشت.
سپس، با صدای منظم یک مترونوم، و با همان عطف صدا، هجاها را می خواند و در پایان روش سعی می کرد آنها را به یاد بیاورد. فقط یک تحقیق به 15000 تلاوت نیاز داشت.
بعداً مشخص شد که مردم حتی به معنی هجاهای پوچ هستند تا معنی دارتر شوند. معلوم است که هجای پوچ PED (که با سه حرف اول کلمه “پدال” مطابقت دارد) کمتر از هجایی مانند KOJ پوچ است. هجا ها باید از نظر مقدار ارتباط متفاوت باشند.
به نظر می رسد که ابینگهاوس این را تشخیص داده است و فقط رشته های هجایی را “بی معنی” خوانده است، زیرا احتمال دارد هجاها معنای خاصی داشته باشند و نباید سعی کند با آنها ارتباط برقرار کند.
محدودیت های تحقیق در مورد حافظه
کارهای او در زمینه حافظه محدودیت های مختلفی دارد. مهمترین مورد این بود که ابینگهاوس تنها موضوع مطالعه وی بود. این امر قابلیت تعمیم مطالعه را به جمعیت محدود کرد.
اگرچه وی برای حفظ كنترل بیشتر بر نتایج خود تلاش كرد تا برنامه روزمره خود را تنظیم كند، اما تصمیم وی برای جلوگیری از استفاده از شركت كنندگان، اعتبار خارجی مطالعه را علی رغم اعتبار داخلی معتبر آن از بین برد.
علاوه بر این، اگرچه او سعی کرد تأثیرات شخصی خود را توضیح دهد، اما وقتی شخصی به عنوان محقق و همچنین شرکت کننده فعالیت می کند، تعصب ذاتی وجود دارد. همچنین، تحقیقات حافظه ابینگهاوس باعث مختل شدن تحقیقات در زمینه های پیچیده تر حافظه مانند حافظه معنایی و رویه ای و حافظه شد.
نظریه منحنی فراموشی
نظریه منحنی فراموشی راجع به حافظه صحبت می کند. این نظریه در سال 1885 توسط ابینگهاوس کشف شد.
منحنی فراموشی ابینگهاوس کاهش عملکرد حافظه مغز را با گذشت زمان توصیف می کند. این مسئله توسط هرمان ابینگهاوس در سال 1885 منتشر شد، به همین دلیل به آن منحنی فراموشی ابینگهاوس می گویند.
این تئوری می گوید با گذشت زمان، در طی چند روز یا هفته ها، انسان حافظه دانش کسب شده را از دست می دهد، مگر اینکه دانش کسب شده آگاهانه بارها و بارها بررسی شود.
یک مفهوم مربوط به منحنی فراموشی قدرت حافظه است، که نشان می دهد مدت زمان دسترسی شخص به یک حافظه بر اساس قدرت حافظه است.
اولین مطالعه برای پیشنهاد فرضیه منحنی فراموشی در سال 1885 انجام شد. از نظر ریاضی، فرمولی که می تواند این پدیده را توصیف کند:
R = e-t/s
R مربوط به عملکرد حافظه، S مربوط به قدرت حافظه نسبی و t به زمان است.
ابینگهاوس یک سری آزمایشات روی خودش انجام داد، از جمله حفظ و فراموش کردن کلمات سه حرفی بی معنی. ابینگهاوس کلمات بی معنی مختلفی از جمله “WID”، “ZOF” و “KAF” را به خاطر سپرد، سپس خود را آزمایش کرد که آیا می تواند اطلاعات را پس از دوره های زمانی مختلف حفظ کند یا خیر.
ابینگهاوس دریافت که منحنی فراموشی ماهیتی نمایی دارد. هنگام یادگیری اطلاعات خاصی، ظرفیت حافظه 100٪ است. با این حال، در روزهای اول به سرعت به 40٪ کاهش می یابد. پس از آن، کاهش حافظه دوباره کاهش می یابد.
به زبان ساده، منحنی فراموشی نمایی است زیرا از دست دادن حافظه در چند روز اول یادگیری، سریع و عظیم است. اما میزان از دست دادن حافظه کاهش می یابد و میزان فراموشی از آن نقطه به بعد بسیار کندتر است.
در هنگام بررسی منحنی فراموشی، ابینگهاوس پدیده دیگری را به نام یادگیری بیش از حد کشف کرد. ایده اصلی این است که اثر یادگیری بیش از حد زمانی شروع می شود که کمی بیشتر از آنچه که برای حفظ کردن لازم است تمرین کنید. این بدان معناست که اطلاعات اکنون بسیار بیشتر ذخیره می شوند و بنابراین تأثیرات منحنی فراموشی بر اطلاعات بیش از حد عمیق کمتر است.
نرخ فراموشی
عوامل مختلفی می تواند در میزان فراموشی تأثیر بگذارد:
- اهمیت معنی داری اطلاعات
- نحوه نمایش آنان
- عوامل فیزیولوژیک (استرس، خواب و غیره)
میزان فراموشی برای همه یکسان نیست. هرمان ابینگهاوس خاطر نشان کرد که عملکرد متفاوت حافظه بین دو فرد مختلف را می توان با توانایی مهارت های بازنمایی توضیح داد.
افزایش قدرت حافظه
ابینگهاوس این فرضیه را مطرح کرد که با آموزش ساده تکنیک های یادگیری می توان تا حدودی تفاوت قدرت حافظه بین افراد را برطرف کرد. دو روش که وی ادعا کرد از بهترین روشهای افزایش قدرت حافظه است:
- نمایش بهتر حافظه (به عنوان مثال با تکنیک های mnemonic)
- تکرار براساس حافظه فعال (به خصوص تکرار از راه دور)
وی معتقد بود که هر تکرار یادگیری منجر به افزایش فاصله تا زمان تکرار بعدی می شود. بعداً مشخص شد که یادگیری اولیه بالاتر همچنین منجر به کاهش حافظه کندتر می شود.
به عنوان مثال، صرف وقت برای مرور روزانه اطلاعات در طول امتحانات، اثرات منحنی فراموشی را کاهش می دهد. مطالعات نشان داده است که اطلاعات باید در 24 ساعت اول یادگیری تکرار شود تا میزان از دست دادن حافظه کاهش یابد.
همه خاطرات منحنی فراموشی را دنبال نمی کنند زیرا عوامل مختلف دیگری می توانند در این امر دخیل باشند، مانند: سر و صدا و سایر عوامل محیطی. به دلیل تأثیر آنها بر روی اطلاعات ذخیره شده، همه خاطرات تحت تأثیر اثرات مضر تداخل قرار نمی گیرند.
ارزیابی انتقادی فرضیه
بزرگترین بحث در مورد منحنی فراموشی مربوط به شکل منحنی فراموشی در هنگام وقایع بزرگتر و قابل توجه است. برخی محققان پیشنهاد می کنند که خاطرات حوادث تکان دهنده ای مانند حمله 11 سپتامبر، بمب گذاری در بوستون و. .. در حافظه ما (حافظه رعد و برق) نقش بسته است. با این حال، دیگران استدلال کردند که خاطرات وقایع ثبت شده در طول سالهای مختلف به طور قابل توجهی متفاوت است.
در مورد این موضوع خاص تحقیقات زیادی انجام شده است زیرا این امر از نزدیک با شهادت شناسایی شاهد عینی مرتبط است. اما، تاکنون، اشاره شده است که اطلاعات بدست آمده از روایات شاهدان عینی قابل اعتماد نیستند.
برای کسب اطلاع از رشته روانشناسی یادگیری کلیک کنید.