آیا امید در بیماری موثر است؟
ند حس شوخ طبعی فوق العاده ای داشت. او از اینکه به مردم می گفت که عمرش را صرف جمع آوری بیش از هزار جوک کرده است، خوشحال می شد.
در سن 84 سالگی، زمانی که نارسایی قلبی که او سال ها با آن زندگی می کرد به سرعت در حال پیشرفت بود.
با این حال، او میدانست که سلامتی او خندهدار نیست. او در مورد وضعیت خود در اینترنت خوانده بود، و حتی اگر پزشکان مستقیماً آن را نگفتند، او میدانست که قرار نیست از مشکلات خود بگذرد.
بنابراین، پس از تلاش شجاعانه برای مراقبت از نیازهای پزشکی پیچیدهتر خود در خانه، تصمیم گرفت در یک مرکز درمانی بستری شود.
چند روز بعد ، وقتی یکی از کارکنان قدیمی آن مرکز درمانی وارد اتاق او شد ، متوجه شد که ند گریه کرده است. به آرامی ، از او پرسید که چرا گریه میکند.
او به آرامی پاسخ داد: “همه شوخی های من با من خواهند مرد.” نوه های من هرگز نمی توانند آنها را بشنوند.
در دوره دانشگاهی ام در مورد غم و اندوه، من اغلب از دانشجویان می خواهم که در مورد آنچه فکر می کنند ند در آن لحظه احساس می کرد، فکر کنند.
اغلب به من می گویند: «ناامیدی». اما، پس از آن، وقتی از آنها میپرسم که آیا ممکن است دوباره احساس امیدواری کند، وقتی بسیاری از آنها «نه» میگویند، باید مخالفت کنم. آنها اعتراض می کنند و میگویند: «اما او یک بیماری لاعلاج دارد و امیدی نیست.
من گمان می کنم منظور دانش آموزان من از “هیچ امیدی نیست”، در واقع “هیچ درمانی وجود ندارد”. در داستانی مانند ند، به راحتی می توان امید را با درمان یکی دانست. اما این معادله ای است که من آن را زیر سوال می برم.
البته دانش آموزان من در مسیر ایمان و امید تنها نیستند. این فرضی است که در سیستم پزشکی نیز رایج است.
درست همانطور که مردم اغلب احساس می کنند که نیاز دارند هویت عادی خود را به عنوان یک “فرد” با هویت جدیدی به عنوان “بیمار” عوض کنند، آنها نیز ممکن است ناخواسته در نهایت تعریف گسترده تری از امید را با یک هویت مشابه معامله کنند.
و چه کسی می تواند آن ها را مقصر بداند؟ هنگامی که فردی با یک بیماری بالقوه کشنده تشخیص داده می شود، طبیعی است که امید به درمان داشته باشیم.
با توجه به پیشرفت های پزشکی مدرن، امید به درمان (یا حداقل بقای نسبتاً طولانی مدت) برای بسیاری از افراد بسیار امکان پذیر است.
با در نظر گرفتن سرطان به عنوان یک مثال، تحقیقات نشان می دهد که میانگین بقای 5 ساله در حال افزایش است.
در واقع، با در نظر گرفتن همه رایج ترین انواع سرطان در کنار هم، تقریباً 67 درصد از مردم به طور متوسط پنج سال یا بیشتر زنده می مانند. بسیاری از بیماری های جدی دیگر نیز به طور فزاینده ای قابل درمان هستند.
نیز می تواند مشکل ساز باشد . به طور خاص ، تحقیقات نشان می دهد که وقتی پزشکان امید و درمان را برابر می دانند ، ممکن است آنها را از داشتن گفتگوهای صادقانه و صادقانه با بیماران در مورد پیش آگهی آنها ، از ترس اینکه چنین حقیقت می تواند امید بیماران را از بین ببرد.
اما معادله بین امید و درمان نیز می تواند مشکل ساز باشد. به طور خاص، تحقیقات نشان میدهد که وقتی پزشکان امید و درمان را یکسان میدانند، ممکن است آنها را از گفتگوی باز و صادقانه با بیماران در مورد پیشآگهیشان باز دارد، زیرا از ترس اینکه چنین صداقتی ممکن است امید بیماران را از بین ببرد.
البته هیچ مشکلی وجود ندارد که بخواهیم امید را حفظ کنیم. و با این حال، بحث نکردن صادقانه درباره حقایق، میتواند بهطور ناخواسته به افرادی که واقعاً دارای بیمار لاعلاج هستند، فرصت را برای آمادهسازی عاطفی خود و خانوادههایشان از بین ببرد.
همانطور که میریس هیوستون روزنامه نگار در ایرلندی تایمز نوشت: «هیچکس پزشکی را نمی خواهد که امید ما را از بین ببرد. . . . با این حال، امیدهایی مانند امیدهای غیر واقعی وجود دارد.
هنگامی که با وجود بهترین تلاش پزشکان و بیماران، معالجه ممکن نیست، به نظر می رسد که خودداری از بحث صادقانه در خدمت حفظ امید، مشکل ساز به نظر می رسد.
و به نظر ناعادلانه است که بگوییم امید دیگر چیزی نیست که این بیماران بتوانند داشته باشند. به این دلایل، ما به تعریفی از امید نیاز داریم که آن را با درمان یکسان نکند.
حدود سه دهه پیش، سی آر اسنایدر، روانشناس، رویکردی بدیع و مردمی را برای ارائه تعریف جدیدی از امید در پیش گرفت.
او به دنبال تعریفی بود که به طور بالقوه برای هر کسی قابل استفاده باشد. او به رهبران جامعه، از جمله روحانیون، مربیان، و رهبران تجاری نزدیک شد و از آنها خواست تا با استفاده از هر تعاریفی که از امید میخواهند، امیدوارترین افرادی را که میشناسند نام ببرند.
سپس، او تا جایی که میتوانست با افراد زیادی در فهرستهایشان مصاحبه کرد.
او دریافت که این افراد امیدوار سه چیز مشترک دارند.
اگرچه اسنایدر این سه “مولفه” را امید نامید، اما من آنها را سه شرط برای رشد امید می نامم: اهداف، مسیرها و عاملیت.
تقریباً سه دهه بعد، دهها مطالعه نشان میدهند که افرادی که این شرایط را در زندگی خود دارند، اضطراب و افسردگی کمتری را تجربه میکنند، راحتتر به اهداف خود میرسند، بهتر با رویدادهای منفی کنار میآیند و حتی احساس میکنند که زندگیشان معنادارتر از کسانی است که یک یا چند مورد از آنها از دست دادهاند.
شرط اول این است که به چیزی امیدوار باشید: هدف. اهداف می توانند هر چیزی باشند که ما می خواهیم به دست آوریم، انجام دهیم، باشیم، تجربه کنیم یا خلق کنیم.
آنها میتوانند در هر زمینهای از زندگی باشند، از اهداف عملی مانند افزایش حقوق گرفته تا آرزوهای رابطهای و حتی معنوی مانند شریک عاشقتر بودن یا داشتن رابطه قویتر با خداوند.
شرط دوم توانایی ایجاد مسیرها را شامل می شود. مسیر یک استراتژی یا برنامه است که معتقدیم به ما در رسیدن به یک هدف کمک می کند.
در حالی که مسیرها می توانند ساده یا پیچیده باشند، نکته مهم برای شکوفایی انجام هر کاری امید است که می تواند به طور مثبت در دستیابی به اهداف ما کمک کند.
وقتی مردم مسیری ندارند یا بر اساس آنها عمل نمی کنند، اغلب احساس ناامیدی می کنند.
شرط نهایی برای شکوفایی امید مستلزم اختیار شخصی است. آژانس متشکل از باورهایی است که ما را به تلاش برای رسیدن به اهدافمان سوق می دهند.
همانطور که در داستان محبوب کودکان واتی پایپر، موتور کوچکی که میتوانست، وقتی به خود چیزهایی مانند «فکر میکنم میتوانم» میگوییم، امید خود را تقویت میکنیم و به خود انگیزه میدهیم که عمل کنیم.
این حس اختیار را میتوان با عشق، مراقبت و حمایت اطرافیانمان که گاهی ممکن است بیشتر از ما به ما باور داشته باشند، تقویت کند.
بر اساس این دیدگاه، امید انتزاعی یا زودگذر نیست و تنها در مورد درمان نیست. این شرایط می تواند در زندگی افرادی مانند ند وجود داشته باشد که دیگر درمانی برای آنها ممکن نیست.
هر زمان که کسی هدفی معنادار داشته باشد، باور داشته باشد که میتوان مسیرهایی را پیدا کرد که به آن هدف منتهی میشود، وجود داشته باشد، و از طریق عاملیت شخصی احساس قدرت کند، امید میتواند وجود داشته باشد.
البته این نوع امید یک درمان جادویی نیست و داشتن آن همه مشکلات را از بین نمی برد. همانقدر که همه ما آرزو میکنیم فرمولی برای رهایی از بیماریهایی مانند ند از جهان داشته باشیم، متأسفانه نداریم.
اما این دیدگاه به ما نشان می دهد که امید هنوز امکان پذیر است، حتی در شرایط فوق العاده سخت، چیزی که بقیه داستان ند نشان می دهد.
وقتی کارمند صدای ند را شنید که می ترسید شوخی هایش با او بمیرد ، او را شنید ، به او پیشنهاد کرد که شروع به نوشتن آنها کند.
زن که دید چیزی برای نوشتن ندارد، بیرون رفت و برایش دفتر و خودکار خرید. در طول چند روز بعد، او هر صفحه از آن دفتر را با جوک پر کرد.
همانطور که او این کار را انجام داد، خلق و خوی او تغییر کرد و برای اولین بار پس از چند ماه احساس شادی کرد.
سپس، ند یک ایده داشت. او به پزشکش گفت: «میخواهم یک استندآپ کمدی اجرا کنم. این درخواستی بود که تیم مراقبت به سرعت با آن موافقت کرد.
برای روزها، ند به شدت آماده می شد، حتی در حالی که در یک آینه به خود نگاه می کرد، تمرین می کرد. سپس، 36 ساعت بعد، لحظه بزرگ او فرا رسید.
تخت ند به داخل راهرو چرخانده شده بود، جایی که بیشتر کارکنان، بسیاری از بیماران و حتی برخی از اعضای خانواده برای شنیدن کارهای روزمره او جمع شده بودند. و برای 15 دقیقه بعد، آنها می خندیدند، و می خندیدند، و می خندیدند.
در آن لحظه و روزهای منتهی به آن، ند سه شرط را برای رشد امید تعیین کرده بود. با کمک کارکنان آسایشگاه، او هدفی داشت که واقعاً برایش معنادار بود، راهی برای رسیدن به آنجا و آسایشگاهی که آن را محقق می کرد. این تجربه ای بود که هیچ کس حاضر نمی شود فراموش کند.
ند بیش از یک هفته بعد با آرامش درگذشت. با این حال، در روزهای منتهی به مرگش، او به همه کسانی که میخواهند به بازی کمدی پیروزمندانهاش گوش دهند، گفت.
او میدانست که معنادارترین هدیهای را که میتوانست تصور کند به مخاطبانش داده است و در موقعیتی که خیلیها آن را ناامیدکننده میدانستند از امید میدرخشید.
برای مطالعه در رابطه با امید درمانی کلیک کنید.