رشد و توسعه فردی

تفکر سیستمی چیست؟

نبود تفکر سیستمی از بزرگترین ضعف هایی است که در فرهنگ کشورهای کمتر توسعه یافته می توانیم ببینیم…

  • تفکر سیستمی آنقدر بحث مهمی است که با یادگیری این مهارت به احتمال زیاد زندگی ما به دو بخش «قبل از یادگیری تفکر سیستمی» و «بعد از یادگیری تفکر سیستمی» تقسیم می شود.

    تفکر سیستمی یکی از کلیدی ترین مباحثی است که هم در سطح یک جامعه به عنوان یک سیستم بزرگ و هم در سطح یک خانواده به عنوان یک سیستم کوچک می تواند تاثیرگذاری عمیقی داشته باشد.

    تفکر سیستمی چیست؟

    تفکر سیستمی نیز یک ابزار تشخیصی است. همانطور که در زمینه پزشکی، درمان موثر نیازمند یک تشخیص کامل است. در حقیقت تفکر سیستمی یک رویکرد منظم برای بررسی مشکلات به طور کامل و دقیق قبل از عمل کردن است. این به ما اجازه می‌دهد تا قبل از اینکه به نتیجه‌گیری برسیم، سوالات بهتری بپرسیم و تمام تبعاتی که رفتار ما به دنبال دارد را پیش چشم خودمان ببینیم.

    تفکر و نظم سیستمی، نه یک ابزار یا روش بلکه یک فلسفه زیربنایی است.

    چرا باید تفکر سیستمی داشته باشیم؟

    تفکر سیستمی دامنه انتخاب‌های موجود برای حل مساله را با توسعه و بهبود تفکر و کمک به ما برای حل مشکلات به روش‌های جدید و متفاوت گسترش می‌دهد.

    انتخاب و شروع تست های روانشناسی

    در عین حال، اصول تفکر سیستمی ما را آگاه می‌کند که هر راه حلی که انتخاب می کنیم، چه تاثیری بر بخش های دیگر سیستم می گذارد. با پیش بینی تاثیر هر رفتار و تصمیم، می توانیم تبعات منفی آن را به حداقل ممکن برسانیم.

    بنابراین تفکر سیستمی به ما این امکان را می‌دهد که انتخاب‌های آگاهانه انجام دهیم.

    وقتی با نگرش سیستمی آشنا شویم، عمق، پختگی و دقت حرف ها و رفتارهای ما بیشتر می شود و به جای کوته نگری و «تا نوک دماغ خود را دیدن»، افق های بلندمدت و حتی چندین ساله را می نگریم و نه تنها برای خود که برای نسل های بعد از خود هم میراثی ماندگار بر جای می گذاریم.

    تفکر سیستمی به ما این امکان را می‌دهد که انتخاب‌های آگاهانه انجام دهیم…

    فردی که نحوه تفکر خود را بر نگرش سیستمی استوار می کند، نه تنها تا حدود زیادی از یک بعدی بودن و سطحی فکر کردن در امان است، بلکه از تعصب ناآگاهانه و یکسو‌نگری در امنیت است و می کوشد به شناخت کامل تری از موضوعات و سیستم های محیطی خود دست یابد و در نتیجه می تواند در موقعیت شناخته شده تری وظایف خودش را انجام دهد.

    میدونی زبان بدن چیه؟ زبان بدن یکی از مهم ترین عوامل در ارتباطاته که از اون استفاده میکنیم؛ اگه میخوای بیشتر دربارش بدونی مقاله زبان بدن چیست رو در مجله روانشناسی رابینیا مطالعه کن.

    برخی از مزایای دیگر تفکر سیستمی در «بهبود فردی»

    مزایای تفکر سیستمی آنقدر زیاد است که می توانیم برای حل هر مشکلی از آن استفاده کنیم.

    چند مثال:

    ما در نقش والدین یک کودک، می توانیم برای تربیت آنها از تفکر سیستمی بهره ببریم. مییتوانیم آنها را آماده کنیم تا همینطور که قد می کشند و رشد می کنند، درک دنیای پیچیده کنونی برایشان راحت تر شود، برای زیباتر کردن دنیا از آن استفاده کنند، به قوانین و مقررات پایبند باشند و برای حل مسائل گوناگونی که در طول زندگی برایشان پیش می آید، آماده و مجهز باشند.

    این مطلب را هم ببینید  14 مزیت جادویی گوش دادن به موسیقی

    ما در نقش یک مدیر، با یادگیری تفکر سیستماتیک، می توانیم احتمال گرفتن تصمیم های بد را کاهش دهیم، در سیاست گذاری های سازمانمان افق های بلند مدت را نگاه کنیم، خطاهای تصمیم گیری را کم کنیم و در نهایت «گامی» برای رشد سیستم جامعه مان باشیم.

    انجام تست عشق و ازدواج

    ما در نقش یک کارمند یا زیردست، با یادگیری تفکر سیستمی می توانیم چالش های مجموعه مان را بهتر متوجه شویم، مسائل و خواسته هایمان را به شکلی شفاف تر و واضح تر به گوش مدیران بالادستی برسانیم و در نهایت فرد مفید تری برای مجموعه ای که در آن کار می کنیم باشیم.

    به عنوان یک شهروند، از رفتارهای نادرست در جامعه خودداری کنیم، به قوانین احترام بگذاریم، به حقوق سایر شهروندان دست اندازی نکنیم، تحلیل های سطحی نگرانه و کوتاه مدت نداشته باشیم، نگاهی عمیق تر به دنیای اطرافمان کنیم و «سیستم را برتر از خودمان بدانیم.»

     

     

    چه زمانی باید از تفکر سیستمی استفاده کنیم؟

    اگر فلسفه تفکر سیستمی را ریشه ای یاد بگیریم، در تمام بخش های زندگی از آن استفاده می کنیم و می بینیم که چطور زندگی ما یک نظم خیره کننده به خود می گیرد و هر تصمیم ما (حتی پوشیدن لباس برای یک مهمانی) می تواند اثرات مثبتی بر جای بگذارد.

    اما نیاز به تفکر سیستمی در جاهای زیر نمود بیشتری پیدا می کند:

    • برای موضوعی که اهمیت فراوانی دارد.
    • مشکل مزمن و همیشگی و تکرار شونده است، نه فقط برای یک بازه زمانی یا یک بار.
    • مشکل آشنا است و سابقه شناخته‌شده‌ای دارد.
    • مردم برای حل این مشکل تلاش های متعدد و ناموفقی کرده‌اند.

     

    چرا بسیاری از ما تفکر سیستمی نداریم؟

    برخی موانع باعث می شود نتوانیم تفکر سیستمی داشته باشیم. تفکر سیستمی تفکری کل‌نگر است در حالی که تکیه صرف بر جزء‌نگری، امکان فهم الگوهای حاکم بر پدیده و سیستم را از بین می‌برد.

    تمرکز بر روی وقایع (به خصوص وقایع ناگهانی)، باعث می‌شود انسان الگوی تغییرات درازمدت را که در پشت وقایع نهفته است درک نکند. از این‌رو، منفی‌نگری و سرزنش شرایط محیطی تشدید می‌‌شود و انسان خیال می‌کند چیزی در بیرون از سیستم سبب بروز مشکلات است، در حالی‌که تمام اسباب و علل مسائل در درون سیستم نهفته است.

    دام دیگر در این زمینه، تفکر دوگانه است که در آن، انسان با نوعی تحلیل سطحی، به نگرش «صفر و یک» گرفتار می‌شود. این نگرش براساس پیش‌فرض‌ها و تصورات قبلی است که ذهن را در قالب‌های بسته نگه می‌دارد.

    تست های شغلی

    این شرایط مستعد آن است که ذهن انسان به مسیر اشتباه رهنمون شود و به علائم، بیش از علل و یا به جای آن، توجه کند و به همبستگی ظاهری متغیرها استناد کند، در حالی‌که بین آنها هیچ‌گونه ارتباط علت و معلولی وجود ندارد.

    تفکر سیستمی، در قالب کلیت و تمامیت سیستم دیده می‌شود و به‌این ترتیب از سطح به عمق و از جزء به کل گذر می‌شود.

    چند مثال برای تفکر سیستمی در عمل

    تفکر سیستمی یعنی ما خودمان را از «میانگین سیستم» برتر ندانیم.

    این مطلب را هم ببینید  واکنش های احساسی به موسیقی

    تفکر سیستمی در طیف وسیعی از فعالیت های روزانه ما کاربرد دارد.

    در موقع رانندگی، وقتی خط عوض می کنیم، تفکر سیستمی نداریم. چون نمی دانیم تنها با یک تغییر لاین، چقدر ترافیک درست می کنیم، چقدر احتمال تصادف را بالا می بریم و چقدر حقوق دیگران را زیر پا می گذاریم، این یعنی ما خودمان را از میانگین سیستم (کل ترافیک در آن محدوده) برتر می پنداریم.

    وقتی زباله روی زمین می اندازیم، یعنی ما این حق را برای خودمان قائل شده ایم که برتر از سیستم جامعه هستیم و اجازه داریم هرجا دلمان خوسات، آشغال بریزیم. حقوق دیگر شهروندان را رعایت نکرده ایم و چندین نفر دیگر را هم به زحمت انداخته و برای جامعه هزینه اضافی درست کرده ایم.

    حتی فکر کردن به اینکه «مگه یه آشغال انداختن چیه که اینجوری خودم رو سرزنش کنم؟» هم می تونه مصداق بارزی بر این باشد که تفکر سیستمی نداریم.

    وقتی در یک صف به دور از چشم بقیه جلو بزنیم و دوست داشته باشیم کارمان زودتر از بقیه راه بیفتد، یعنی تفکر سیستمی نداریم و بلندمدت فکر نمی کنیم. به این فکر نمیکنیم که دیگران نیز دقیقاً به اندازه ما وقت دارند، به اندازه ما زمانشان ارزشمند است، به اندازه ما دلشان میخواهد کارشان راه بیفتد و آنها هم همان قدر از سیستم باید استفاده کنند که ما استفاده می کنیم.

    وقتی تعصبات بیجا روی چیزهایی داریم که خودمان باعث به وجود آوردنش نشده ایم و چیزهایی از دیگران را مسخره می کنیم که خودشان در به وجود آوردنش نقشی ندارند، یعنی تفکر سیستمی نداریم.

    به نژادمان یا شهری که در آن به دنیا آورده ایم می بالیم و نژاد دیگری را مسخره می کنیم. این یعنی ما کل نگر نیستیم و حقوق دیگران را با نژاد یا وضع مالی خانواده و یا شرایط اجتماعی شان می سنجیم.

    وقتی از تمام منابع استفاده می کنیم و چیزی برای نسل های بعد باقی نمیگذاریم، یعنی تفکر سیستمی نداریم. چون نسل های بعد هم دقیقاً به اندازه ما حق حیات و استفاده از منابع را دارند؛ اما بسیاری از ما وقتی در مصرف چیزی اسراف می کنیم، حتی به این فکر هم نمی کنیم که فرزندان ما و نوادگان ما هم سهمی از این منابع دارند…

    وقتی برای راه افتادن کارمان رشوه پرداخت می کنیم و نمی دانیم به صورت کلی تلقب می تواند چه عواقبی برای جامعه مان داشته باشد و چه تاثیر منفی ای در سلامت روانی جامعه بگذارد، یعنی تفکر سیستمی نداریم. فردی که تفکر سیستمی داشته باشد، حتی با وجود اینکه کارش راه نیفتد به خاطر دید بلندمدتی که دارد، هرگز این کار را نمی کند…

    این مطلب را هم ببینید  واکنش به 18 ضرب المثل باستانی

    و بسیاری از مثال های متعدد دیگر که خودمان باید آن را کشف کنیم…

     

     

    چطور از تفکر سیستمی در زندگی بیشتر استفاده کنیم؟

    تفکر سیستمی یک فلسفه است که بر منافع کل سیستم تمرکز دارد، نه منافع بخش‌های جزیی سیستم. این نکته مهمی است زیرا در اغلب موارد، بخش‌های یک سیستم همگی به هم مرتبط هستند. اگر آن‌ها را به قطعات جداگانه تقسیم کنید، کل سیستم دچار مشکل می‌شود.

    به عنوان مثال، اگر شما تمام بخش‌های بدن یک فرد را از هم جدا کنید، نمی‌توانید آن‌ها را کنار هم بگذارید. آن شخص مرده‌است. تمام اجزای بدن در کنار هم و با کارکرد صحیح می تواند یک بدن زنده و سالم را تشکیل بدهد.

    وقتی می توانیم در زندگی از تفکر سیستمی بهره ببریم که همیشه به کل سیستم ها نگاه کنیم و جزئیات را در اولویت های بعدی قرار دهیم:

    1. به بدن خودمان به عنوان یک سیستم فوق العاده پیچیده و هماهنگ نگاه کنیم. بدانیم که وقتی سیگار می کشیم، نه فقط عضوی از اعضا، بلکه کل سیستم را در دراز مدت دچار مشکل خواهیم کرد؛ یعنی تمام اجزای سیستم باید سالم مانند تا زندگی سالمی داشته باشیم.
    2. در خانواده به حقوق کل سیستم احترام بگذاریم. بدانیم که هرکاری در راستای منافع خودمان انجام می دهیم، آیا باعث ارتقای منابفع سیستم هم می شود یا نه. اگر به منافع کلی سیستم آسیب می زند، نباید آن را انجام دهیم. در واقع در هر سیستم، منافع کلی اولویت دارد بر منافع فردی و جزئی.
    3. به کارمندان یک شرکت به عنوان بخشی از یک کل یکپارچه نگاه کنیم. برای مثال فرض کنید در یک بیمارستان مدیر هستید. اگر هدف شما داشتن یک بیمارستان خوب است، هرگز کار یک سرایدار را کم اهمیت تر از یک پزشک نمی دانید. هردوی این ها اجزای مهمی از سیستم هستند. وقتی یک سرایدار از شما درخواستی دارد، باید به همان اندازه که به درخواست پزشک اهمیت می دهید، به او هم اهمیت بدهید.

    پس:

    وقتی میخواهید هر رفتاری انجام دهید این سوال را از خودتان بپرسید:

    • آیا رفتار من در راستای اهداف و منافع سیستم است یا خیر.
    • آیا انجام این کار یا این رفتار باعث ضرر یا ضایع شدن حق سایر اعضا می شود یا نه.
    • آیا انجام این کار (حتی با وجود خوب به نظر رسیدن) در کار سایر اعضای سیستم اختلال ایجاد می کند یا خیر.
    • و آیا قبل از انجام یک کار، به اندازه کافی فکر کرده ایم یا خیر…

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    صبا دهقانپور

    خوشحالی محصول یه زندگی هدفداره، هدف رو از زندگی‌ بگیری، خوشبختی هم ازش گرفته میشه.

    نوشته های مشابه

    اشتراک در
    اطلاع از
    guest
    0 نظرات
    قدیمی‌ترین
    تازه‌ترین بیشترین رأی
    بازخورد (Feedback) های اینلاین
    مشاهده همه دیدگاه ها
    همچنین ببینید
    بستن
    دکمه بازگشت به بالا
    0
    افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x