مکانیسم دفاعی همانند سازی فرافکن
فروید در نظریهی شخصیت خود به مبحث مکانیسمهای دفاعی پرداخته است. ما مکانیسم دفاعی را به عنوان راهکاری در برابر اضطراب، به صورت ناهشیار به کار میبریم. فرافکنی یکی از مکانیسمهای دفاعی است که در آن افراد، آنچه را در ذهن خود دارند، به دیگری نسبت میدهند.
به عبارت دیگر در فرافکنی، حالات و احساسات غیر قابل پذیرش خودمان را به دیگران نسبت میدهیم. فرافکنی نوعی برداشت تحریفشده است. حال اگر این برداشت را به دیگری تحمیل کنیم، فرافکنی به همانند سازی فرافکن (projective identification) تبدیل میشود.
تاریخچهی همانند سازی فرافکن
مفهوم همانند سازی فرافکن توسط ملانی کلاین مطرح شد. او این مفهوم را از زندگی ذهنی نوزادان اقتباس کرد، زمانی که هنوز کودک از نظر روانشناختی از مراقبین اولیه جدا نشده است. نوزاد در تلاش برای درک و مدیریت تجارب درونی و بیرونی خود و برقراری ارتباط با محیطش است.
در این برقراری ارتباط، ممکن است تجارب ناخوشایندی را نیز تجربه کند. از آنجا که دنیای ذهنی کودک، تخیلی و فانتزی گونه است، دوست دارد از این تجارب ناخوشایند دوری کند. در نتیجه، تجربهی ناخوشایند را به بیرون از خود و به سمت دیگری پرتاب میکند. این مکانیسم، به صورت ناهشیار و فانتزی، در کودک باقی میماند و به فعالیت خود ادامه میدهد.
دیدگاه کلاین درمورد همانند سازی فرافکن
در نظریه ملانی کلاین اعتقاد بر این است که این مکانیسمهای دفاعی در ساختمان ذهنی و روانی همهی ما انسانها وجود دارند. اما در فرایند رشد، شدت آن کم میشود و واقع بینی جای آن را میگیرد.
اگر فرد دچار آسیبهای روانی زود هنگام شود، واقع بینی در فرد کاهش مییابد و مکانیسمهای دفاعی تثبیت و تقویت میشوند. با کاهش واقع بینی، طرحهای ذهنی ما بازبینی نمیشوند. ما ترجیح میدهیم براساس همان طرحهای ذهنی قبلی خود، به واقعیت نگاه کنیم.
از آنجا که طرحهای ذهنی ما، از قبل و براساس گذشتهی ما شکل گرفتهاند، در نتیجه براساس همان طرحها به واقعیت پیش رو نگاه میکنیم که متناسب با واقعیت نیست.
به عبارت دیگر، تصویری مبهم از آسیبهای گذشته داریم که روی واقعیت پیش رو تأثیر خواهد گذاشت. بنابراین، درونیات و تعارضات درونی ما به بیرون و واقعیت فرافکنی میشوند و ما براساس این فرافکنی عمل می کنیم.
تفاوت فرافکنی و همانند سازی فرافکن
طرفداران ملانی کلاین معتقدند که همانند سازی فرافکن در واقع گسترش همان مفهوم فرافکنی فروید است. فروید معتقد بود که فرافکنی، مکانیسمی دفاعی است که اغلب برای اجتناب از احساسات سرکوبشده و غیر قابل پذیرش استفاده میشود.
این احساسات سرکوبشده ممکن است حسادت، خشم، یا ماهیت جنسی داشته باشند. فرافکنی اغلب وقتی اتفاق میافتد که افراد نمیتوانند بپذیرند که این تکانهها یا احساسات، متعلق به خودشان است.
اما در همانند سازی فرافکن، افکار و احساسات غیر قابل تحمل خودمان را به دیگری نسبت میدهیم و ممکن است سعی کنیم آنها را در دیگری نیز ایجاد یا بیدار کنیم. بعد طرف مقابل را وادار میکنیم تا با آنچه به او نسبت دادیم، همانند سازی کند.
سپس در واکنش به فرد مقابل دقیقاً همان احساسات نفیشده را نشان خواهیم داد. کرنبرگ معتقد است این دفاعها تصاویر واقعی را تحریف میکنند، یعنی ادراک از واقعیت را مخدوش میکنند. از دیدگاه کرنبرگ، بنیان این دفاعها دوپاره سازی هست.
مراحل
فرافکنی برداشت تحریفشدهی خودمان است که به دیگری نسبت میدهیم. حال اگر این برداشت را علاوه بر اینکه به دیگری نسبت میدهیم، به او تحمیل کنیم، فرافکنی به همانندسازی فرافکن تبدیل میشود.
با همانند سازی فرافکن، به صورت ناهشیار، فشار عاطفی در دیگری اعمال میکنیم و سبب میشود آنچه به او نسبت داده شده است، بیرون بزند و طرف مقابل آن را نشان دهد. همانند سازی فرافکن سه مرحله دارد:
- احساسات و بخشهای ناخوشایند خود را به دیگری نسبت میدهیم تا حدی که تصویر طرف مقابل به شدت مخدوش شود (تحمیل فرافکنی خود به دیگری)
- برانگیختن احساسات ناخوشایند خود در دیگری
- وادار کردن طرف مقابل، که براساس این همانند سازی فرافکن دست به عمل و رفتار بزند. سپس، در واکنش به فرد مقابل، همان احساسات نفیشده را نشان خواهد داد.
روابط
برای ما راحتتر است که ویژگیهای منفی خود را نبینیم و با تحریف واقعیت، آن ویژگیهای منفی را به دیگران فرافکنی کنیم. در همانند سازی فرافکن، وقتی تاب تحمل یک ویژگی را در خودمان نداریم، آن ویژگی را به سمت دیگری پرتاب میکنیم و گاه دیگری را وادار میکنیم براساس فرضیهی ما عمل کند.
به عنوان مثال، افرادی که هشیارانه یا ناهشیارانه در وضعیت انتقاد از خود قرار دارند، ممکن است فکر کنند دیگران میخواهند از آنها انتقاد کنند. سپس طوری رفتار میکنند که دیگران را ترغیب کنند تا از او انتقاد کنند و این تأییدی برای فرضیهی اولیهی آنها خواهد شد.
مثالی دیگر
وقتی از فردی خوشمان نمیآید و از او نفرت داریم، دچار تعارض میشویم و این تعارض، اضطراب آمیز است. در نتیجه، برای رهایی از این اضطراب، مکانیسم همانند سازی فرافکن را به کار میبریم.
ترجیح میدهیم بگوییم او از من خوشش نمیآید و متنفر است تا اینکه من از او متنفر باشم. بعد این فرافکنی را به دیگری تحمیل میکنیم، به گونهای رفتار میکنیم تا فرد مقابل با این فرافکنی، همانند سازی کند و بعد او را وادار به عمل میکنیم.
به عنوان مثال، مردی را در نظر بگیرید که ذاتاً خصومت دارد و تحمل پذیرش این خصومت را به عنوان بخشی از خود ندارد. در نتیجه، به صورت ناهشیار آن را از بخش خوب خودش جدا میکند و به سمت شریک عاطفیش پرتاب میکند.
او این خصومت و خشم را به همسرش نسبت می دهد و میگوید او مشکل در مدیریت خشم دارد و خصمانه برخورد میکند. سپس به نحوی رفتار میکند تا او را خشمگین کند و تأییدی برای فرضیهاش به دست آورد. همچنین، خودش نیز احساس غیر قابل پذیرش خود را در پاسخ به رفتار طرف مقابل، نشان میدهد.