فیلم روانی
«مارین کرین» (لی) به امید تسهیل کار ازدواجش با «سام لومیس» (گاوین) پولهای کارفرمایش را می دزدد و از شهر محل سکونتش خارج می شود و بین راه در هتل بیتس، که جوانی به نام «نورمن» (پرکینز) اداره اش می کند، به استراحت می پردازد. «نورمن» به او می گوید که همراه مادر از لحاظ روانی نامتعادلش در خانه کنار هتل زندگی می کند. شب هنگام که، «ماریون» از کار خود پشیمان شده، پیش از خواب به حمام می رود و زیر دوش – ظاهرا به دست مادر «نورمن» – به قتل می رسد. «نورمن» آثار قتل را پاک می کند و جسد «ماریون» و اتوموبیلش را در باتلاق می اندازد. در ادامه «سام» به همراه خواهر ماریون «لی لا» (مایلز) و یک بازرس بیمه به نام «آربوگاست» (بالسام) به جستجوی «ماریون» می آیند.
ما در ادامه فیلم ما با یک شوک قابل توجه روبرو میشویم که بیننده را میخکوب صحنه های پیشرو میکند. در ادامه ماجرا و طی اتفاقاتی مشخص میشود مادر نورمن به دلیل اختلاف عقیده و تحمیل اراده بر وی سالها پیش به دست او کشته شده و نورمن جسد مادرش را هنوز در رختخوابش در خانه نگه داشته. نورمن پس از قتل به نوعی دچار روان پریشی و اختلال شخصیت گشته و هر روز نقش مادرش را به شیوه عوام فریبانه ای بازی میکند تا دیگران متوجه مرگ او نشوند. ولی اصل ماجرا اینست که خود نورمن توان و تحمل مرگ مادرش را نداشته و ازین اتفاقا دچار اختلال و اضطراب های روانی شده و به نوعی از حقیقت گریزان میشود. به همین خاطر سعی دارد اورا زنده نشان دهد. در همین هنگام و با قتل مارین و حضور بازرس آربوگاست طی داستانی این ماجرا افشا میشود و پرده از جنایتی هولناک برداشته میشود.
تماشای فیلم روانی :
جالبترین نکات داستانی فیلم برمیگردد به نوع برخورد نورمن با شخصیت های مختلف فیلمنامه بخصوص با زنان و دخترانی که در گذشته و حال عاشق آنها بوده و شده و همچنین ظاهر ساده و قابل اطمینانش که مخاطب و بیننده را از هرحدس و گمانی مبنی بر دخالت او در قتل بازمیدارد. بخصوص تلاش او برای پنهان سازی آثار قتل طوریکه ذهن مخاطب را به سمتی میبرد که مادر او قاتل است نه خود وی. و بازی زیبای پرکینز درین نقش و نوع نگاه و چهره ی آشفته در صحنه های متوالی آخر داستان و همچنین نگاه ناآگاهانه در برخورد با صحنه های قتل جلوه بخش این شاهکار سینمایی است و نقطه عطف، زمان آگاهی مخاطب و بیننده از قاتل بودن نرمن میباشد که به نوعی مارا دچار حیرت و تعجب میکند. اما زیباترین لحظات فیلم نوع رفتار و گفتار جالب نورمن در طی مدت داستان است که از لحاظ روانشناسی و شناخت شخصیتی قابل تامل میباشد و یکی از منحصر به فرد ترین و ماندگار ترین نقش های تاریخ سینماست.
در پایان فیلم از زبان یک روانشناس ، بیننده می تواند بررسی وضعیت روانی قاتل را دنبال کند که در نهایت به نظر روانشناس جنایی این پرونده ، شخصیت مادر نورمن بر شخصیت وی غلبه کرده و برای همیشه نورمن به یک پیرزن جانی که سعی بر مخفی کردن جنایاتش دارد، تبدیل شده است.
این فیلم ،نامزد چهار جایزه اسکار از جمله بهترین کارگردانی بود که در جوایز سینمایی «ادگار آلن پو» بهترین فیلم جنایی شناخته شد و از جوایز« گلدن گلوب» جایزه بهترین بازیگر زن را برای «جانت لی» به ارمغان آورد.
فیلم «روانی» طی یک نظرسنجی وحشتناک ترین فیلم تاریخ سینما و جزو میراث فرهنگی آمریکا اعلام شده است.
هيچكاك اين «هراسآورترين كمدى تاريخ سينما» را با هزينهاى اندك و كمابيش با امكانات تهيهى يك فيلم تلويزيونى ساخت، اما حاصل، يكى از موفقترين آثار او بود. دنبالهها: بيمار روانى 2 ( ريچارد فرانكلين، 1983)، بيمار روانى 3 ( آنتونى پركينز، 1986) ، بيمار روانى 4: آغاز ( ميك گاريس، 1990) تلويزيونى و همچنين فيلم تلويزيونى متل بيتس ( ريچارد راتستاين، 1987). همچنين در سال 1998 به كارگردان گاس وان سنت بازسازى شد.
«روانی» یکی از ترسناکترین فیلمهای تاریخ سینما است که حتی بسیاری را از تاریکی وتنهایی وحشت زده ساخت.این فیلم درسال 1992 درفهرست میراث فرهنگی آمریکا و درگنجینه شاهکارهای سینماییهالیوود قرار گرفت و همین بهانهای برای ما شد تانگاهی بهاین فیلم ترسناک داشته باشیم . فیلم بیمار روانی یکی از برترین آثار استاد است. فیلمی به تمام معنی هیچکاکی و بر گرفته شده از یک موضوع کاملا هیچکاکی است. روانی قابل توجه ترین دستاورد هیچکاک درروند شرکت دادن تماشاگر درساختار دراماتیک فیلم است. به عبارتی تماشاگر، تبدیل به شخصیت اصلی داستان میشود و تمام شخصیتهای دیگر را درخود جمع میکند. فیلم تلاشی است برای دست یافتن به لایههای عمیق جهنم روان پریشانهای که «نورمن بیتس» نماد آن است. سقوط به قعر دنیای آشفته و پر از هرج و مرج. برای هیچکاک، «روانی» فیلمی بامزه است که رگهای از طنز سیاه او را درخود دارد .
مهمترین درسی که ازاین فیلم میگیریماین است که ازاین به بعد پیش از توقف درمقابل ساختمانهای دورافتادهای نظیر متل «بیتس» حداقل دوبار فکر کنیم!هیچ فیلمی مثل روانی برای آنان که ترسی از رویارویی بی پرده باآن را ندارند حامل چنین حس تشدید شدهای از عجز و درماندگی، آن هم به شکلی چنین استثنایی و باانتخاب نظرگاهی که چندان آسیب رساننده نباشد، نبوده است. بخش عمدهای ازاین نظرگاه، شوخ طبعی طعنه آمیز و بی طرفانه آنان است.این ویژگی،اینامکان را به فیلم میدهد که باحفظ متانت و بی طرفی بزرگ منشانهای، درعین دوری از هرگونه هیجان و هیستری، به بررسی ترسها و وحشتهای درونمان بپردازد.دراین فیلم هیچکاک برای اولین بار درشیوه روایت گویی خود تغییراتی پدید میآورد، یعنی درنیمههای فیلم شخصیت زن را به رغماینکه توانسته توجه تماشاچیان را جلب کند میکشد و شخصیت دیگری را جایگزین او میکند. یعنی درحقیقت ما تاصحنه قتل«جانت لی» را تعقیب میکردیم، پس از کشته شد.
جانت لی، هیچکاک تماشاگر را به دنبال آن بازیگر دیگرش «آنتونی پرکینز» میفرستد. ما حدود نیمی از فیلم را بااین آدم سپری میکنیم و به سرنوشتش علاقه مند میشویم و درپایان هیچکاک سعی دارد بایک شوک شدید ما را از فضای خشن اثر جدا کند. فیلم بیمار روانی واجد بسیاری از مشخصاتی است که سایر آثار هیچکاک نیز آنها را دارا میباشد نظیر بازی باالگوی داستان پردازی، مادرفیلم بیمار روانی محصول سال 1960 و به رغماینکه درفیلم حضور ندارد ولی فقط باهمین حضور معنویاش یکی از خوف انگیز ترین مادران هیچکاکی است. زنی که به راحتی میتواند دست به قتل بزند و آدمها را قربانی خودخواهیهای خودش بکند. مادرفیلم بیمار روانی ، یک مادرمریض است که ما به غیر صدا هیچ اثر دیگری از او نداریم. شخصیتی به نام مادردرداخل آن خانه متروک و بزرگ و قصر مانند وجود دارد که نقش موثری دررفتار و گفتار پسر جوانش «نورمن» بابازی «آنتونی پرکینز» دارد.
مهمترین علاقه نورمن اذیت کردن پرندگان است، بعید به نظر میرسد یک آدم عادی به چنین کار وحشتناکی به عنوان سرگرمی نگاه کند. نورمن از جهان بدش میآید و از هر چه درآن است متنفر است. عشق زیادی که به مادرنامهربانش داشته باعث شده نتواند بعد از پدرش حضور مرد دیگری را درخانه بپذیرد . وقتی مادرش را دفن میکنند تحمل دوری از او را حتی برای یک شب ندارد. پس قبر مادرش را نبش کرده و جسد او را درآورده و چندین سال باجسد مادرش زندگی میکند و طوری رفتار میکند که انگار مادرش زنده است و حتی درقالب او درلحظات خاصی فرورفته و با«نورمن» صحبت میکنند. یکی از مهمترین نکات فیلم بیمار روانی که کمتر به آن پرداخته شده است، عشق است. نورمن عاشق مادرش است، به خاطر همین عشق او را میکشد و بعد از او نمی تواند عاشق کس دیگری بشود. وقتی از«ماریون» بابازی «جانت لی» خوشش میآید مادردرون نورمن حسودی کرده و نمی خواهد کار به جاهای باریکتر بکشد.
درحقیقت نمی خواهد نورمن عاشق شود و میخواهد نورمن را تاآخر عمرش تحت تسلط خود داشته باشد. به همین خاطر مادردرون نورمن بر نورمن واقعی پیروز شده و نورمن به شکل مادرش درمیآید و ماریون را به قتل میرساند. نورمن واقعا معتقد است که ماریون به دست مادرش کشته شده است.بیمار روانی را میتوان فیلمی نو و پیشرو به حساب آورد. فیلم درخیلی از جاها از قواعد سینمای کلاسیک پیروی نمی کند و آنها را زیر پا میگذارد. هیچکاک به صورت تدریجی به ما اطلاعات میدهد . وی درمیانه فیلم ناگهان شخصیت اصلی فیلم «ماریون » را میکشد و شخصیت دیگری را محور فیلم قرار میدهد که بر حسب اتفاق درمسیر حرکت شخصیت اصلی قرار گرفته است.
ماریون علاقه بسیار زیادی به تشکیل خانواده دارد. به همین خاطر پولی حدود 40 هزار دلار را از یکی از مشتریان صاحب کارش میدزد. ما ازاین دزدی کوچکترین احساس ناراحتی نمی کنیم. واز آن مشتری متنفر شدهایم. پیرمردی که هنوز دست از عیاشی بر نداشته و به ماریون که میتواند جای دخترش باشد نظرهای بدی دارد. ماریوناین پول را برای تشکیل خانواده میخواهد. پول دزدیده شده هم ناشی از یک ازدواج است. پیرمرد برای دختر نو عروسش خانه میخرد. وی به شهری میرود که نامزدش درآنجا زندگی میکند. دربین راه نسبت به کاری که انجام داده احساس پشیمانی میکند چون شب و دیر وقت به نزدیکی آن شهر رسیده به هتلی میرود تاشب را درآنجا سپری کند.
فکر نمی کنم نام آلفرد هییچکاک به معرفی نیاز داشته باشد . کارگردانی که هر چه قدر زمان می گذرد بر اعتبار و عظمتش افزوده می شود . استادی که فیلم هایش برای هر کارگردانی منتقدی بازیگری و هر علاقمند به سینما می تواند یک کلاس درس باشد . فیلم روانی را می توان خالص ترین اثر هیچکاک دانست . تمامی المان های فیلم های هیچکاک در درون بافت فیلم روانی دیده می شود . داستان فیلم هم مانند تمامی فیلم های هیچکاک با یک پیرنگ ساده شروع می شود . ماریون که دختری تنهاست با دزدیدن مقداری پول از رئیسش سفری پر ماجرا را آغاز می کند . اما پس از حدود 40 دقیقه بیننده اولین شوک را از طرف فیلمساز دریافت می کند و شخصیت اولین فیلم که بازیگر معروفی است در یک سکانس خونین کشته می شود در حالی که در سکانس قبل صحبت از پشیمانی کارش می زد و با گرفتن حمام قصد تطهیر خود را داشت .
نبوغ کارگردان در اینجا دیده می شود . هیچکاک با حذف کاراکتر اصلی و جایگزین کردن دو شخصیت دیگر به فیلم قصه را می شکند و در نیمه ی دوم فیلم بیننده را دانای کل قرار می دهد . بیننده در نیمه ی دوم از اطلاعاتی آگاهی دارد که هیچ کدام از شخصیت نسبت به آن بی خبر هستند .
این آگاهی بیننده است که در نیمه ی دوم سبب تعلیق می شود . در چند دقیقه ی پایانی فیلم است که بیینده می فهمد هیچ یک از اطلاعاتی که از رویدادها و شخصیت ها در اختیار داشته است هیچ سودی برایش نداشته است و همانند یک شخصیت شکست خورده خود را درون فیلم می بیند. در اکثر فیلم های هیچکاک عاملی که سبب شروع پیرنگ می شود در انتهای فیلم یا در جریان فیلم حذف می شود یا به بی اهمیت ترین گره داستان تبدیل می شود . در فیلم روانی پول هایی که ماریون سرقت می کند پس از مرگش و رفتن جنازه ی او در باتلاق کاملا از ذهن مخاطب پاک می شود. در ادامه ماجرای سرقت جای خودش را به کشف هویت شخصیت نورمن و مادرش می دهد .
جاودانه بودن تمامی آثار هیچکاک را می توان در نکات بسیاری یافت که نکات اشاره شده تنها قطره ای در دریای سینمای هیچکاک است . دریایی که پس از گذشت نیم قرن از عام ترین و خاص ترین مخاطبان سینما را سرجایشان میخکوب می کنند .
در صحنه ای از فیلم پالپ فیکشن ساخته کوئنتین تارانتینو بوچ با بازی بروس ویلیس بعد از فرار کردن از دست وینست با بازی جان تراولتا پشت چراغ قرمز می ایستد و ناگهان مارسلوس با بازی وینگ ریمز را می بیند که در به در برای کشتن او لحظه شماری می کند . حالا اگر با دقت روانی ساخته استادانه و دیوانه وار الفرد هیچکاک کبیر را ببینید این صحنه از فیلم تارانتینو به شدت برایتان اشنا به نظر می اید . انجا که ماریون کرین با بازی جنت لی بعد از دزدین پولهای رئیسش پشت چراغ قرمز می ایستد و ناگهان رئیس خود را روبروی خود می بیند .این شاید کوچک ترین تاثیر فیلم روانی بر سینماگران و سینمایی بعد از خود باشد . فیلمی که الهام بخش اکثر کارگردانان بعد از خود به خصوص فیلمسازان مکتب نیویورک و به ویژه برایان دی پالما و مارتین اسکورسیزی شد.
روانی داستان زنی را تعریف می کند به نام ماریون کرین که با نامزد بی پولش زندگی می کند ، روزی در شرکت وقتی رئیسش مقدار زیادی پول برای او کنار می گذارد وسوسه می شود و پول ها را می دزدد و به جاده می زند . در سر راه به متلی متروکه می رسد و در انجا با نورمن بیتس متل دار روبرو می شود و یک اتاق از او کرایه می گیرد ، در اخر شب او تصمیم می گیرد که پول ها را به رئیسش برگرداند ولی وقتی در حال دوش گرفتن است با چاقوی یک زن تکه تکه می شود.ساخته شدن روانی بعد از موفقیت تجاری و هنری فیلم هایی چون سرگیجه ، بدنام . شمال از شمال غربی یکی از عجیب ترین انتخاب های هیچکاک برای فیلم کردن بود . فیلمی که با بودجه ای کم و به شکل سیاه و سفید ان هم در فضای فیلم های رده ب ساخته شد . هیچکاک با این ادعا فیلم را روانه اکران کرد که احساسات و تفکرات بیننده را در مشت خود دارد و می تواند همچون یک عروسک خیمه شب بازی با ان بازی کند که البته موفق هم می شود . در زمینه نوع پیچش داستانی که در اخر فیلم اتفاق می افتد هنوز هم نمونه ای بی نظیر است .
هیچکاک با این فیلم جزو اولین کارگردانانی میشود که فضای هراس و فیلم ترسناک را به زندگی واقعی و مردمان عادی اورد . اگر سینمای هراس براساس خون اشامان و هیولاها و ارواح جن زده بنا میشد ، در روانی این ادم های معمولی بودند که نقش هیولاها را بازی می کردند . فضای تلویزیون کار و قطع معمولی کار و انتخاب سیاه و سفید به عنوان رنگ در کار نیز به ارزش های ان می افزاید . هیچکاک در این فیلم کاری را با تماشاگرش می کند که هیچکس قبل از او در سینما نکرده بود او با کشتن ستاره فیلم یعنی جنت لی در بیست دقیقه اول فیلم با ان وضع فجیعانه به بیننده شوکی وارد می کند که تا انتها با ان درگیر است .
او با پرداخت یکی از معروفترین صحنه های کشتار در تاریخ سینما و زیر دوش حمام بیننده را در موقعیتی گیج و منگ و بهت زده وارد می کند که او را از تصمیم گرفتن و حدس در مورد باقی فیلم عاجز می کند . اگرچه علاقه هیچکاک به تعلیق بیشتر از شوک وارد کردن بود ولی او اینجا با شکستن قانون خود در این مورد کار خود را استادانه تر پیش می برد . او فیلمش را با یک شوک شروع می کند ولی در ادامه این تعلیق نفس گیر کار از است که بیننده را در هراسی تمام نشدنی پیش می برد . استاد اینقدر کارش را در این زمینه بلد است که حتی در صحنه ای که نورمن بیتس جسد ماریون کرین را در ماشین می گذارد و تصمیم می گیرد که او را در باتلاق بیاندازد و ماشین ناگهان گیر می کند بیننده ناخوداگاه دعا می کند که ماشین از باتلاق پایین برود . هیچکاک با قدرت کاری می کند که تماشگر با تمام ترسها و نگرانی های کاراکترها چه خوب یا چه بد روبرو شود
هیچکاک که یکی از علاقمندان سینمای اکسپرسیونیسم المان و بالاخص فریتز لانگ و مرگ خسته بود در روانی با در اوردن همان فضای اکسپرسیونیستی و البته با کمک فیلمبرداری حیرت انگیز جان راسل که نامزد اسکار نیز شد فضای رعب اورد صامت های دهه بیست المان را به خوبی در این فیلم معاصر در می اورد . ان خانه رعب اورد نورمن بیتس ، ان متل که ناگهان چراغ چشمک زنش از دل تاریکی همچون چشم شیطان بیرون می زند ، ان اتاقهای خفه و پر از سایه روشن ، ان حمام تهدید امیز از اول کار و ان پله های تمام نشدنی خانه مادرش فوق العاده به دراوردن فضای فیلم کمک می کند . یکی دیگر از مهم ترین ویژگی های فیلم موسیقی حیرت انگیز برنارد هرمن است که با استفاده از سازهای زهی ان هم در وسعت زیاد صدای جیغ گونه و نا تمامی را خلق می کند .از دی پالما و داریو ارجنتو تا باگزبانی به روانی هیچکاک ارجاع داده اند ، روانی بابی را در سینمای ترسناک باز کرد که بعد ها فرزندان خلف و ناخلفی از ان به وجود امد
فیلم بیمار روانی یکی از برترین آثار استاد است. فیلمی به تمام معنی هیچکاکی و برگرفته شده از یک موضوع کاملا هیچکاکی. فیلم با صحنه ی کوبنده ای آغاز می شود (صحنه ی اول پس از چند دیزالو برای مشخص کردن موقعیت، وارد یکی از اتاقهای یک هتل می شود) و تماشاچی را خلع سلاح می کند و به دنیای زیبا و لبریز از توهم هیچکاک می برد.
در این فیلم هیچکاک برای اولین بار در شیوه ی روایت گویی خود تغییراتی پدید می آورد، یعنی در نیمه های فیلم شخصیت زن را علیرغم اینکه توانسته توجه تماشچیان را جلب کند می کشد و نابود می کند و شخصیت دیگری را جایگزین او می کند. یعنی در حقیقت ما تا صحنه ی قتل در حمام جانت لی را تعقیب می کردیم، پس از کشته شدن جانت لی، هیچکاک تماشاگر را به دنبال آن بازیگر دیگرش می فرستد. آنتونی پرکینز. ما حدود نیمی از فیلم را با این آدم سپری می کنیم و به سرنوشتش علاقه مند می شویم و در پایان هیچکاک سعی دارد با یک شوک شدید ما را از فضای خشن اثر جدا کند. فیلم بیمار روانی واجد بسیاری از مشخصاتی است که سایر آثار هیچکاک نیز آنها را دارا می باشند.
نظیر بازی با الگوی داستان پردازی، مادر فیلم بیمار روانی(1960 ) علیرغم اینکه در فیلم حضور ندارد ولی فقط با همین حضور معنوی اش یکی از خوف انگیز ترین مادران هیچکاکی است. زنی که به راحتی می تواند دست به قتل بزند و آدم ها را قربانی خودخواهی های خودش بکند. مادر فیلم بیمار روانی ، یک مادر مریض است که ما به غیر صدا هیچ اثر دیگری از او نداریم. شخصیتی به نام مادر در داخل آن خانه متروک و بزرگ و قصر مانند وجود دارد که نقش موثری در رفتار و گفتار پسر جوانش نورمن ( آنتونی پرکینز ) دارد. مهمترین علاقه ی نورمن تاکسیدرمی کردن پرندگان است، بعید به نظر می رسد یک آدم عادی به چنین کار وحشتناکی به عنوان سرگرمی نگاه کند. نورمن از جهان بدش می آید و از هر چه در آن است متنفر است.
عشق زیادی که به مادر نامهربانش داشته باعث شده نتواند بعد از پدرش حضور مرد دیگری را در خانه بپذیرد و هم مادر و هم آن مرد را بکشد. وقتی مادرش را دفن می کند تحمل دوری از او را حتی برای یک شب ندارد. پس قبر مادرش را نبش کرده و جسد او را در آورده و چندین سال با جسد مادرش زندگی می کند و طوری رفتار می کند که انگار مادرش زنده است و حتی در غالب او فرورفته ( در لحظات خاصی ) و با هم (نورمن و مادرش ) صحبت می کنند. یکی از مهمترین نکات فیلم بیمار روانی که کمتر به آن پرداخته شده است، عشق است.
نقد فیلم
نورمن عاشق مادرش است، به خاطر همین عشق او را می کشد و بعد از او نمی تواند عاشق دیگری بشود. وقتی از ماریون ( با بازی جنت لی ) خوشش می آید مادر درون نورمن حسودی کرده و نمی خواهد کار به جاهای باریکتر بکشد. در حقیقت نمی خواهد نورمن عاشق شود و می خواهد نورمن را تا آخر عمرش تحت تسلط خود داشته باشد. به همین خاطر مادر درون نورمن بر نورمن واقعی پیروز شده و نورمن به شکل مادرش در می آید و ماریون را به قتل می رساند. نورمن واقعا معتقد است که ماریون به دست مادرش کشته شده، من که حرف او را می پذیرم شما چطور؟
بیمار روانی را می توان فیلمی نو و پیشرو به حساب آورد. دوست ندارم در دام تعریف کردن پیشرو و نو محصور شوم. به این دلیل پیشرو محسوب می شود که در خیلی از جاها از قواعد سینمای کلاسیک پیروی نمی کند و آنها را زیر پا می گذارد. هیچکاک به صورت تدریجی به ما اطلاعات می دهد . وی در میانه ی فیلم ناگهان شخصیت اصلی فیلم ( ماریون )را می کشد و شخصیت دیگری را محور فیلم قرار می دهد که بر حسب اتفاق در مسیر حرکت شخصیت اصلی قرار گرفته است. ماریون علاقه بسیار زیادی به تشکیل خانواده دارد. به همین خاطر پولی حدود چهل هزار دلار را از یکی از مشتریان صاحب کارش می دزدد. ما از این دزدی کوچکترین احساس ناراحتی نمی کنیم. چرا از آن مشتری متنفر شده ایم. پیرمردی که هنوز دست از عیاشی بر نداشته و به ماریون که می تواند جای دخترش باشد نظرهای سو دارد. ماریون این پول را برای تشکیل خانواده می خواهد. پول دزدیده شده هم ناشی از یک ازدواج است ( پیرمرد برای دختر نو عروسش خانه می خرد ).
وی به شهری می رود که نامزدش در آنجا زندگی می کند. در بین راه نسبت به کاری که انجام داده احساس پشیمانی می کند چون شب و دیر وقت به نزدیکی آن شهر رسیده به متلی می رود تا شب را در آنجا سپری کند. بعد از اینکه با نورمن حرف می زند و شام می خورد به اتاقش می رود. در کوتاه ترین زمان ممکن هیچکاک با استفاده ی بسیار زیبا از تصویر و صدا پشیمانی ماریون را نشان می دهد و بدون این که کوچک ترین دیالوگی بگوید متوجه می شویم که قصد دارد برگردد و پول ها را پس بدهد. بعد از اینکه خیالش راحت می شود برای اینکه بار گناه را از روی دوشش پاک کند به حمام می رود تا تن و روان خود را پاک کند ولی این اجازه به او داده نمی شود. نورمن عاشق او شده و مادر نورمن دوست ندارد به غیر از او زن دیگری وارد زندگی نورمن شود. به همین خاطر ماریون را می کشد. نورمن هم به خاطر اینکه آثار جرم مادرش را از بین ببرد جسد ماریون را به مردابی برده و همراه با ماشینش غرق می کند. در ادامه ما شاهد جستجوی کارآگاه و خواهر ماریون برای پیدا کردن او هستیم.
در انتها وقتی پی می بریم نورمن قاتل ماریون است و مادر نورمن چیزی جز اسکلت نیست ( البته در ظاهر و گرنه آن مادر بد اخلاق و غرغرو در روان نورمن زنده است و همو قاتل ماریون است ) به جایی که نسبت به نورمن احساس خشم و نفرت داشته باشیم، نسبت به او احساس ترحم و محبت می کنیم. چرا که او قربانی عشق خودش است.( صحبت های روان پزشک در آخر کار کاملا بیهوده و زاید است ) و ما برای عشق او احترام قائلیم حتی اگر به مرگ بی گناهی منجر شده باشد. عشقی که در آخر کار نورمن را کاملا تحت تاثیر خود قرار داده و باعث استحاله ی شخصیت نورمن به مادرش شده است. در انتهای فیلم ما با نورمن روبرو نیستیم. این مادر نورمن است که جلویمان نشسته است.