الزام اسلامی سازی روانشناسی و چگونگی مواجه باغرب
در این وبلاگ به مواردی از الزام اسلامی سازی روانشناسی و چگونگی مواجهه با غرب و مبانی غربی می پردازیم در ابتدا عنصر فرهنگ و رابطه آن با این الزام را بررسی میکنیم و در ادامه مثالی از تطابق مبانی دینی با برخی یافته های روانشناسی غربی بیان میکنیم .
رابطه فرهنگ و الزام اسلامی سازی روانشناسی
در علوم انسانی عنصر فرهنگ یک عنصر برجسته است به طوری که در علوم تجربی این گونه نیست و کمرنگ تر است. به عنوان نمونه در روانشناسی ، یکی از مباحث بنیادی و محوری از این جا شروع میشود که ما ببنیم چه انسانی از نظر سلامت روان ،سالم است و چه انسانی سالم نیست؟
تعریف سلامت روان یک تعریف وابسته به فرهنگ است یعنی فردی با یک مشخصات در یک فرهنگ سالم تلقی میشود و همان فرد با همان مشخصات در فرهنگ دیگر ناسالم تلقی میشود، به این علت است که فرد دچار تعارضات اجتماعی میشود .
در گزارش سال 2001 سازمان جهانی بهداشت به صراحت این مطلب آمده است که ما تعریف یکسانی برای سلامت روان ،برای همه فرهنگ ها و جوامع نمیتوانیم ارائه کنیم .هر جامعه و هرفرهنگی باید سلامت روان مخصوص به خود را تعریف کند .
برای مثال اگر فردی تمایلات خودکشی داشته باشد در فرهنگ ما، ما باید او را ناسالم تلقی کنیم ولی در فرهنگ ژاپنی این موضوع یک تعالی و رشد یافتگی محسوب می شود .بنابراین ما نمیتوانیم عینا آموزه های غربی را بیاوریم و در اینجا دست نخورده استفاده کنیم قطعا صدمه خواهیم دید.
تعارض روانشناسی غرب و فرهنگ مسیحیت
روانشناسی غربی حتی با فرهنگ مسیحیت هم سازگار نیست. این مسئله باعث شد که حتی موسسه گالوپ که از معتبر ترین موسسه های نظرسنجی درامریکا است چند سال پیش پژوهشی در جامعه امریکا انجام دهد که مشخص کرد مردم امریکا چیزی نزدیک به 90 درصدشان متدین هستند، در حالی که روانشناسان 40 درصدشان متدین اند ، موسسه گالوپ این پژوهش را دلیل براین گرفت که چرا وقتی مردم مشکلات روحی روانی پیدا میکنند به جای مراجعه به روانشناس پیش کشیش میروند ؟
آن ها دنبال پاسخ به این سوال بودند که چرا جامه امریکا روانشناسان را نمیپذیرند و طرد میکند ؟ به دلیل این که روانشناسان همخوانی اعتقادی با جامعه خودشان هم حتی ندارند لذا مردم ترجیح میدهند پیش کشیش بروند که آن ها را دچار تعارض با اعتقادات خودشان نکنند. کشیش این کار را نمیکند اما روانشناس برای حل یک تعارض آن ها را به ده تعارض دیگر مبتلا میکند. این نشان میدهد که روانشناسی حتی در غرب ، مسیر خوبی را طی نکرده است.
یکی از شاخص های سلامت روان که تعریف میشود و بین همه فرهنگ ها این صدق می کند، شاخص هماهنگی است . یعنی اجزای شخصیت باهم در تعارض نباشند رفتار ما و عقیده مان با گفتارمان در تعارض نباشد شرط سلامت است اگر تعارض بین این ها پیدا شد اگر فکری میکنم و خلاف آن حرف میزنم و عمل میکنم به سمت تعارض میرویم و تعارض در ما اضطراب ایجاد میکند اضطراب مادر همه ی بیماری های روانی است.
آیامعنای علوم انسانی اسلامی طرد علوم انسانی غربی است ؟
به هیچ عنوان؛ معنای این که ما میخواهیم روانشناسی اسلامی داشته باشیم این نیست که بخواهیم روانشناسی غربی را پاک کنیم و دور بیاندازیم چرا که علارغم وجود یک سری عدم سازگاری ها در آموزه های روانشناسی با آموزه های دینی ما ، بالای 80 90 درصد آموزه ها هیچ گونه تعارضی ندارند و ما میتوانیم آن ها استفاده کنیم بدون این ک چالشی پیدا کنیم ،مشکل زمانی پیدا میشود که مطالب را بدون بررسی و تطبیق ،دست نخورده وارد کنیم .
فرق بین روانشناسی دین و روانشناسی دینی
روانشناسی دینی مبانی خود را از دین می گیرد ولی روانشناسی دین مبانی خود را از روانشناسی می گیرد و افراد دین دار رابه لحاظ دین دار بودنشان مورد بررسی قرار میدهد،این دو باهم فرق میکند.
روانشناسی دین شاخه ایی از روانشناسی است که در انجمن روانشناسی امریکا موضوعی شناخته شده هست ویک سلسله پژوهش هایی در این زمینه انجام شده که یکی از پیشگامان آن آقای گوردن آلپورت است.
تطابق برخی پژوهش های روانشناسی غرب با مبانی دینی و اسلامی
گوردن آلپورت در دهه 60 یک مطالعه بسیار خلاقانه را در روانشناسی شروع کرد او از مکتب انسانگرایی بود و میخواست ببیند روانشناسی انسان های دین دار چگونه است ؟ این بخشی از مطالعات روانشناسی است Psychology of religion یا روانشناسی دین است.
در این پژوهش او با استفاده ازیک پرسشنامه توانست افراد متدین را به دوگروه و بعدها به سه گروه تقسیم کند.
گفت بعضی ازافراد که متدین هستند؛ تدینشان درونی است، بعضی ها تدینشان بیرونی است و بعضی ها را هم گفت Professional religious هستند به معنی متدین حرفه ایی یا دین گرا.
فرق این سه گروه چیست؟
افرادی که تدینشان بیرونی است؛ پایبندی های دینی دارند نه به خاطر الزامات دینی ، بلکه به خاطر الزامات شخصی پایبندی های دینی دارند که بتوانند پول دربیاوردند پست و مقام بگیرند یا نفوذ اجتماعی پیدا کنند، معروفیت و محبوبیت کسب کنند .هدف آن ها خود دین و خود خدا نیست و ظاهرشان این است که این ها به تمام اعمال و واجبات و محرمات دینی پایند هستند.
گروه بعدی که گروه متدین های درونی هستند ؛ آن ها هم همین پایبندی ها را در عمل نشان میدهند اما انگیزه هایشان متفاوت است. هیچ انگیزه شخصی ندارند، بلکه هدفشان از این پایبندی ها رفاقت با خدا است نه هیچ چیز دیگر.
بعد ها گروه سومی پیدا کرد که مشخصات هردو گروه را دارند؛ هم مشخصات تدین درونی را دارند هم تدین بیرونی را، یعنی مثلا وقتی نماز میخواند دلش میخواهد که یک رابطه قلبی در این نماز با خداوند برقرار کند اما همزمان هم دلش میخواهد مردم ببینند بگویند چه ادم خوبی هردو را میخواهند ؛هم خدا را هم خرما را اسم این عده را Professional religiou گذاشت یا متدین حرفه ایی یا دین گرا.
مطالعات آلپورت این را نشان داد که افرادی که تدین درونی دارند، ادم هایی هستند که طول عمرشان از میانگین جامعه بیشتر است ،سطح سلامت جسمانی شان و سلامت روانشناخی شان از میانگین جامعه بهتر است و رفتارشان ازمیانگین جامعه سالم تر است.
افرادی که تدین بیرونی دارند ؛این ها طول عمرشان از میانگین جامعه کمتر است و سطح سلامت جسمی و روانی کمتر از میانگین جامعه است و رفتارشان نسبت به میانگین جامعه ناسالم تر است یعنی آدم هایی که تدین بیرونی دارند،بیمار ترهستند.
بعد ها که گروهی دو وجهی را پیدا کرد که ویژگی های هردو را دارد. او فهمید که این گروه هم وعضشان مثل متدینین بیرونی است با این که مشخصات هر دو گروه را دارند اما از نظر سلامتی مثل متدین های بیرونی می مانند.
این ها یافته های روانشناسی علمی آلپرت است ،بدون این که او انگیزه دینی داشته باشد. او از این پژوهش ها صرفا دنبال وضعیت روانشناختی افراد میگردد و کنکجکاوی های علمی ، او را وارد به این کار کرده .
آیا این یافته ها با اموزه های قران سازگارند؟
خداوند در سوره بقره صفحه دوم افراد را تقسیم کرده که این تقسیم بندی همانند یافته های پژوهشی آلپرت است.
گروه اول:
این گروه همان متدینین درونی هستند.
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ﴿۳﴾
آنان كه به غيب ايمان مى آورند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم انفاق مى كنند
وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿۴﴾
و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان مى آورند و آنانند كه به آخرت يقين دارند
أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۵﴾
آنان برخوردار از هدايتى از سوى پروردگار خويشند و آنان همان رستگارانند
گروه دوم:
عده ایی کافر هستند که هیچ استدلالی در او قابل قبول نیست او تصمیم گرفته است که عقیده نداشته باشد.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۶﴾
در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند چه بيمشان دهى چه بيمشان ندهى بر ايشان يكسان است [آنها] نخواهند گرويد
خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۷﴾
خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوايى ايشان مهر نهاده و بر ديدگانشان پرده اى است و آنان را عذابى دردناك است
گروه سوم :
گروه سومی را بیان میکند که این ها متدین های بیرونی هستند به ظاهر میگویند که ما ایمان داریم و از مومنین هستیم اما از ته دل ایمان ندارند .آن ها میخواهند سر خدا و مونین کلاه بگذارند که از انان هستند ولی سر خود کلاه میزاند و متوجه ان نیستند چون دچار زیان میشوند و بیمار هستند از نوع پیشرونده.
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ ﴿۸﴾
و برخى از مردم مى گويند ما به خدا و روز بازپسين ايمان آورده ايم ولى گروندگان [راستين] نيستند
يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ ﴿۹﴾
با خدا و مؤمنان نيرنگ مى بازند ولى جز بر خويشتن نيرنگ نمى زنند و نمى فهمند
فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ ﴿۱۰﴾
در دلهايشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزاى] آنچه به دروغ مى گفتند عذابى دردناك [در پيش] خواهند داشت (۱۰)
این یافته ی آلپرت است اما ما نشانه هایی از این یافته را 1400 سال پیش در قرآن داریم.
چگونگی برخورد با مطالب منطبق با روانشناسی اسلامی
ایا پذیرش آن عیبی دارد ؟ خیر؛ پس ما قرار نیس تمامی یافته های غرب را دور بیاندازیم گاهی یافته های غرب کاملا مطابق با آموزه های ماست مثل همین مثال. بعضی از یافته ها هم ممکن است عینا در آموزه ها نباشد اما هیچ تعارضی هم با آموزه های ما ندارد و آن را نقذ نمیکند. این ها را ما میپذیریم اگر این دو دسته از مطالب را بپذیریم ما 80 درصد مطالب پذیرفته شده است.
آیا بقیه را دور می اندازیم؟
خیر؛ بقیه را دور نمی اندازیم همراه با نقد آن تدریس میکنیم . قرار نیس دور انداخته شود یا به فراموشی سپرده شود درباره آن ها بحث میکنیم آن را به چالش میکشیم و نظر خود را اعلام میکنیم این میشود نقد نظریات غربی . این نقد به معنی جنگیدن و دور انداختن و برخورد متعصبانه با ان ها آن نیست .
نباید با بدبینی به این موضوع نگاه کرد ولی باید خوشبینی بیش از اندازه را کنار بگذاریم؛ یعنی یک پیش فرض غلطی وجود دارد که آن را باید اصلاح کردو آن پیش فرض این است که هرچه آن ها میگویند درست است و نه این که از این پیش فرض به پیش فرض دیگری بریم که میگوید هرچه آن ها میگویند اشتباه است. باید ازاد اندیش باشیم و بدون تعصب نگاه کنیم ، اگر قابل قبول است بپذیریم اگر نیست از نپذیرفتن نترسیم و شجاع باشیم.
بخشی از کار این خواهد بود که ما روانشناسی غربی را سرند کنیم ؛ یعنی یک بار از اول تا اخر هر چیزی که پیدا کردند، هرگونه دیدگاهی که وجود دارد و تمامی نظریه ها را چک کنیم و 80 درصد را که مطابق آموزه های ماست و تعارضی ندارد میپذیریم و آن 20 درصد را ترد نمیکنیم ،بررسی و نقد میکنیم دلایلی که کنار گذاشتن آن را بیان میکنیم مثل آنچه در مورد همجنس گرایی و خودارضایی بیان شده کنار میگذاریم ولی در زمان تدریس آن را با نقدش بیان میکنیم اشکال جایی پیش می آید که حرف های آن ها را بگویم و آن را وحی منزل بدانیم که درست تر از آن وجود نخواهد داشت.
“برگرفته از گارگاه دکتر سیدعلی مرعشی”
برای دسترسی به وبلاگ قبل “امکان وجود روانشناسی اسلامی” کلیک کنید.