تفکر بهتر بچههای مهدکودک نسبت به دانش آموزان
بیش از دو دهه ، من در یکی از دوره های کارشناسی خود از فعالیتی استفاده کردم تا به دانش آموزان (همه معلمان آینده) کمک کنم تا درک کنند استدلال غلط توجه آموزشی خود را بر روی “پاسخ درست” متمرکز کنند.
دانش آموزان دوره به طور تصادفی به چند تیم کوچک تقسیم شدند. به هر تیم نه مارشملو مینیاتوری و پانزده خلال دندان چوبی گرد ارائه شد.
تیم ها با ساختن بلندترین سازه مستقل ممکن، فقط با این مصالح به چالش کشیده شدند. محدودیت زمانی وجود نداشت و دانش آموزان آزاد بودند که چالش را به هر روشی که انتخاب می کردند حل کنند.
بیشتر تیم ها با یک مفهوم منطقی شروع کردند: “سیستمی که از این مواد برای ایجاد سازه ای بلندتر از هر ساختار دیگر در اتاق استفاده می کند چیست؟”
دانش آموزان طرحی را طراحی کردند ، خلال دندان را در گل ختمی چسباندند و مشاهده کردند که ساختارهای آنها شبیه به برج های سلولی با پایه متزلزل و قطعاً سورئالیستی است.
برخی از “برج های ختمی” به ارتفاع ده اینچ رسیدند. بعضی، چهارده اینچ.
اما من چندان به ارتفاع سازه ها علاقه ای نداشتم ، بیشتر به فرایندهایی که برای ساخت آنها استفاده می شد علاقه مند بودم. در بیشتر موارد ، این دانشجویان کالج یک نمونه اولیه را انتخاب کردند و سپس آن نمونه اولیه را تا انتها دنبال کردند.
به طور خلاصه ، آنها دریافتند که یک و فقط یک راه برای حل این چالش وجود دارد. آنها گفتند: “بیایید این کار را با ایجاد یک سری مثلث متصل به هم انجام دهیم.” یا ، “بیایید یک پایه کوچک بسازیم و سپس یک خط بلند خلال دندان بسازیم.”
آنچه مشخص شد این است که دانش آموزان بر یک و فقط یک راه حل ممکن متمرکز شده اند. آنها به دنبال “پاسخ درست” بودند.
نحوه/بهترین در مقابل. چرا/ذهنیت های بالقوه
همانطور که محقق جنیفر مولر و همکارانش توضیح می دهند ، در حل مشکلات ما اغلب بر جستجو و شناسایی بهترین راه حل تمرکز می کنیم.
ما در تصمیم گیری دقت و صحت را برتری می گذاریم. ما اغلب می پرسیم که چگونه یک ایده جدید اجرا می شود و چه موانعی ممکن است مانع از پذیرش موفقیت آمیز شوند.
نه اینکه بر روی دلیل موفقیت آن تمرکز کنیم نحوه/بهترین طرز فکر نشان دهنده تفکر خطی است – یک مسیر ، و تنها یک مسیر ، باید به یک راه حل مطلوب منتهی شود.
به طور شگفت انگیزی ، خلاقیت وقتی مردم از یک نحوه/بهترین طرز فکر استفاده کنند، دچار مشکل می شود. در مقابل ، مولر و همکاران. تصور کنید خلاقیت زمانی شکوفا می شود که افراد ذهنیت چرا/بالقوه را بپذیرند.
افرادی که این نگرش را دارند تمایل دارند با این باور که راه حل های متعددی وجود دارد، به مشکلات نزدیک شوند. آنها به دنبال یک راه کامل (تنها “پاسخ درست”) برای موفقیت نیستند.
این افراد سوالات متفاوتی در مورد جایگزین ها می پرسند: “چند راه مختلف برای حل این مشکل وجود دارد؟” “آیا راه دیگری برای نزدیک شدن به این موضوع وجود دارد؟” “آیا این کار ممکن است (یا نه)؟”
من همچنین فعالیت مارشمالو خود را با گروه های دیگر دانش آموزان انجام داده ام. به هریک از آن تیم ها نیز مواد یکسان و دستورالعمل های یکسانی داده شد.
جالب است که ساختارهای آنها متنوع تر و به طور قابل توجهی بلندتر بود. نه ، آنها مهندس مکانیک یا معماران حرفه ای نبودند. آنها گروهی از دانش آموزان کلاس اول بودند!
بر خلاف بزرگسالان مسن تر ، این شرکت کنندگان جوان در چندین استراتژی حل مشکل شرکت کردند.
اول ، آنها در مورد یک نمونه اولیه بحث و برنامه ریزی نکردند. آنها به سادگی وارد فعالیت شدند و آماده آزمایش انواع راه حل های بالقوه بودند.
دوم ، آنها از مشارکت در رویکرد آزمون و خطا نمی ترسیدند. گاهی ساختار آنها کار می کرد و گاهی اوقات کار نمی کرد. واضح بود که آنها نگران اشتباهات نیستند. اشتباه کردن باعث میشود که نحوه انجام کارها را بیاموزیم و به ما امکان می دهد به سراغ روش هایی برویم که احتمالاً موثر است.
سوم ، آنها برای انواع آزمایش ها آماده بودند – آنها نه تنها ایده ها را آزمایش کردند ، بلکه ایده های زیادی را نیز آزمایش کردند. برخلاف بزرگسالان ، در ذهن آنها “برای همه مناسب نیستند” قفل نشده بود.
هر چیزی و همه چیز ممکن بود. به طور خلاصه ، کلید موفقیت آنها این بود که آنها به طور مداوم به دنبال گزینه های احتمالی بودند ، نه یک پاسخ درست.
“Marshmallow Challenge” من، ده ها بار توسط طراح Tom Wujec تأیید شده است. او با استفاده از یک سری مواد متفاوت (رشته های اسپاگتی به جای خلال دندان ، یک ختمی به جای چند عدد ، به همراه چند نوار و سیم ماسک) تیم های فارغ التحصیلان مدارس تجاری را به چالش کشید تا در یک بازه زمانی 18 دقیقه ای برج های مستقل بلند ایجاد کنند.
پس از آزمایش، سازه ها دچار تزلزل و فروپاشی می شوند و ارتفاع متوسط به میزان قابل توجهی کمتر از انتظار است.
سپس او همین کار را به تیم هایی از دانش آموزان مهد کودک محول می کند. نتایج ، همانطور که ممکن است تصور کنید ، دیدنی و بسیار موفقیتآمیزتر است.
ووژک حدس می زند که دانش آموزان مدارس تجاری به طور سیستماتیک آموزش دیده اند تا از طریق تجزیه و تحلیل دقیق و مشورت متمرکز به دنبال یک پاسخ واحد باشند.
آنها از اشتباهات به نفع آمادگی منظم، اجتناب می کنند. به طور خلاصه ، آنها به عنوان متفکران خطی تربیت شده اند تا حل کننده مشکلات خلاق. (اگر علاقمند هستید ، می توانید این را خودتان در مکاشفه آشکار TED ببینید.)
برای مطالعه بیشتر در مورد نقش مدرسه در شکل گیری شخصیت کودک کلیک کنید.
چگونه می توان خلاقیت شخصی خود را ارتقا داد
آن را عجیب و غریب کنید: تغییر ترتیب دهید.
مطمئن هستم که شما این وبلاگ را از سمت راست می خوانید. چرا؟ خوب ، این شیوه ای است که شما خواندن آن را، یاد گرفتهاید.
اما ، اگر این متن را زیر و رو کنید و سپس آن را بخوانید ، چطور؟ نه تنها دیدگاه شما تغییر می کند، بلکه باید از مهارتهایی که به طور معمول استفاده نمی کنید، برای درک اطلاعات استفاده کنید.
شما مجبور خواهید شد کاری را انجام دهید که کمی ناراحت کننده است. با انجام این کار ، ذهن شما برخی از جبران های نوآورانه را انجام می دهد تا بتوانید به درک مناسب برسید.
بنابراین ، هنگامی که با مشکل یا چالشی روبرو می شوید ، سعی کنید برخی از عناصر را به منظور ایجاد فرصت های تفکر جدید، مرتب کنید. شروع را در انتها قرار دهید. وسط را در ابتدا قرار دهید. قسمت پایین را در بالا ، یا قسمت بالا را در کنار بگذارید.
قسمت بیرونی را در داخل یا داخل را فقط در سمت چپ قسمت بالا قرار دهید. راست را در سمت چپ یا چپ در نیمه راه از مرکز یا بالای نیمه پایینی که اکنون در داخل قرار دارد قرار دهید. تنظیم مجدد. متفاوت فکر کنید. ایجاد کنید.