کارگاه آموزشی چالش های روان درمانی برای روانشناسان
چالشهای مواجهه در روان درمانی
در سال ۱۹۵۲، آیزنک ادعا کرد که روان درمانی هیچ تأثیری ندارد و حتی افرادی که از آن استفاده نمیکنند، سریعتر بهبود مییابند، زیرا در مواجهه با چالشهای روان درمانی قرار داریم. اما برخی شخصیتهای دیگر در آن زمان ادعا کردند که روان درمانی واقعاً تأثیرگذار است و به مطالعاتی که در سال ۱۹۷۰ انجام شد، نشان داده شد که هشتاد درصد افرادی که درمان روان درمانی را تجربه کردند، بهبود بیشتری پیدا کردند نسبت به کسانی که از این نوع درمان استفاده نکردند.
البته، مطالعات نشان دادند که این الگو برای سه نوع درمان خاص زمانی کارآمد بود و اصل مهم آن این بود که خود روان درمانی تأثیرگذار است و محتوای آن به اندازهای که فکر میشد، حائز اهمیت نیست.
توجه : این پکیج به صورت کارگاه ضبط شده میباشد.
هانس هرمان اشتروپ، یکی از نوابغ روان درمانی، آزمایشی انجام داد که افرادی با تحصیلات عالی و شایسته، اما در رشته روانشناسی تحصیل نکرده بودند را به عنوان درمانگر برای بیماران نشان داد، بدون اینکه بیماران این موضوع را بفهمند. نتیجه نشان داد که با هوش و مهربانی، این افراد تا سه جلسه میتوانند نقش یک روانشناس را ایفا کنند بدون اینکه بیماران احساس کنند. اما اگر درمان ادامه یابد و ارتباط درمانی تقویت شود، بیماری که روانشناس نیست، قادر به انجام این کار نخواهد بود و تفاوت بین او و یک روانشناس واقعی آشکار خواهد شد، که به عنوان “پیوند موثر” شناخته میشود.
پیوند موثر میتواند از داروهای ضدافسردگی قویتر عمل کند.
مایکل لامبرت، نموداری معروف دارد که نشان میدهد سهم مختلف مداخلات در روان درمانی به این شکل است:
- رابطه درمانی ۳۰ درصد
- مدل و تکنیک ۱۵ درصد
- انتظارات بیمار ۱۵ درصد
- ویژگیهای بیمار ۴۰ درصد
هیچ روش درمانی نیست که برای همه مناسب باشد ولی حکم خرد درمانگری این است که باید بدانیم کدام درمان برای کدام فرد و در چه زمانی بیشترین فایده و کمترین هزینه را دارد. این قضیه تنها توسط درمانگرانی که به هیچ رویکردی تعصب ندارند، قابل فهم است. همانطور که آبراهام مازلو گفت، اگر تنها ابزار ما یک چکش باشد، ممکن است همه چیز را به شکل میخ ببینیم! (البته هر کس تخصص خودش را دارد و باید در مورد تخصصها با احترام صحبت کرد.)
2- “پیشنمونه” درمانگر و تصور بیمار از درمانگر
مراجع، تصوری از درمانگر در ذهن دارد و درمانگر هم تصوری از خودش و درمانگر در ذهن دارد. اگر این دو تصویر همخوانی داشته باشند، مراجع پس از خروج از جلسات، راضی خواهد بود.
یک بیمار ممکن است در تصور خود، درمانگر را به عنوان نجاتدهنده از غرقاب ببیند، در حالیکه برای شخص دیگر، درمانگر ممکن است به اندازهای فانوس دریایی باشد که درگیری و فعالیت آن دو درمانگر با هم متفاوت است. برخی اوضاع درمانگر را مثل حمام میدانند و برخی میگویند مثل دارویی قوی عمل میکند.
درمانگر مثل آینهای (صفحهای خالی) است که میتواند تصویری از خود را برای مراجعان بازتاب دهد. درمانگر باید منتظر بماند تا مراجعان بتوانند با خودشان حرف بزنند و حضور درمانگر تنها این گفتوگو را تسهیل میکند.
فرضیه اول: فروید معتقد بود که هدف او از روانکاوی، انسانها را به خودآگاهی رساندن است. برای دستیابی به خودآگاهی، باید انسان خودش را برون کند، به عبارتی خودش را استفراغ کند. به عنوان مثال، اگر درمانگر به طور ناخودآگاه تلاش کند تا تاثیری بگذارد، این باعث میشود بیمار کامل و بدون استرس استفراغ نکند. به طور مثال، اگر فرد مریض برای صحبت کردن مجبور شود که چه بگوید و چه نگوید، خودش را به طور کامل استفراغ نمیکند.
زمانی که این استفراغ به طور کامل انجام شود، انسان خودش را میبیند و به خودآگاهی میرسد. برخی از نظریهپردازان پس از فروید، ادعا کردند که فروید مفهوم موثری از روانکاوی نداشته است.
فرضیه دوم: گفته میشود که یکی از فرضیات درمان، این است که فرد به دلیل آشفتگی درونی خود، توانایی خودش را به دست میآورد. دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که میگوید روانکاو با حفظ حیثیت و بررسی مداوم خود، از یک درمانگر با چاریخودآگاهی تبدیل به فردی با کاریزمای درمانگری میشود. به عبارت دیگر، اثربخشی درمان بیشتر به شخصیت درمانگر با خودآگاهی او بستگی دارد. اگر درمانگر خودآگاه باشد، به نوعی میتواند به عنوان داروی آرامبخش، گورو یا راهنمای معنوی عمل کند. فرانس الکساندر، شاگرد فروید، به این موضوع اشاره کرد و روش درمان را به صورت “تجربه هیجانی اصلاحی” توصیف کرد. در نهایت، این عملکرد، تأثیر درمانی را از طریق انتقال، انتقال متقابل، تفسیر و مواجهه از طریق خودآگاهی در روان افراد برجسته میکند.
فرضیه سوم: نظریه بعدی متعلق به نظریه متخصصان برنامهریزی زبانی (NLP) است. این نظریه از نوروساینس الهام میگیرد و بر این باور است که وقتی نیمکره راست مغز فعال است، احساسات نقش بزرگتری ایفا میکنند، و وقتی نیمکره چپ مغز فعال است، احساسات به نحوی مثبتتر ظاهر میشوند. این نظریه بر این ایده استوار است که تغییر در زبان و ادبیات گفتاری میتواند به بهبود شرایط انسان کمک کند.
گفته میشود که در روانکاوی، فرد به اندازهای حرف میزند که برای بازنمایی تصویری یا الگوهای ذهنی خود، نیمکره چپ به طور مداوم مجبور است تا تعبیر کلامی پیدا کند. این باعث مهاجرت اطلاعات حافظه از نیمکره راست به نیمکره چپ میشود. این پدیده، عملاً به یک نوروپترن (الگوی عصبی) جابجا کردن مغز اشاره دارد. بر اساس نظریه NLP، تغییرات در زبان و کلام میتواند به جا به جایی این الگوها منجر شود. به عنوان مثال، پس از تکرار ۳۰ بار صحبت درباره تجارب شکنجه در کودکی، احساسات مرتبط با آن تجربه از بین میروند.
نظریه NLP بیانگر آن است که مشکلات انسان به عنوان مشکلات زبانی شناختی در نظر گرفته میشوند و برای بهبود زندگی انسان، اصلاح زبان و گفتار ضروری است.
در تصویر و طرحواره یونگ از درمانگر، او را به عنوان یک مرشد یا گورو تصور میکند که مسیرهای زیادی را پیموده است.
در اینجا تعامل یونگ با بیمارانش با تعامل فرهنگ فروید با بیمارانش کاملاً متفاوت است. یونگ به دلیل معتقدات خود، باور داشت که باید با بیمارانش ارتباط برقرار کند و حتی برخی از بیمارانش را در روابط جنسی شامل کند. او اعتقاد داشت که رشد شخصی او در این مسیر نهفته است و این امر باعث میشود که با بیمارانش به عنوان همراه و همسفر برخورد کند.
یونگ ادعا میکند که ناخودآگاه اصل است و اینکه خدا همان ناخودآگاه است. به نظر او، شفا در مفهوم مذهبیاش زمانی رخ میدهد که انسان خودش را آزاد کند و به طبیعت داخلی خود اجازه دهد که آزادانه عمل کند و بر اساس آن رفتار کند.
۳- رفتار درمانگر
درمانگر اگر بیش از حد منفعل باشد، از یک سو، قابلیت ارتباط با فرد را از دست میدهد و اگر بیش از حد فعال باشد، از سوی دیگر، به نقش فرد مسئول و درمانجویی کم میآورد.
وقتی از پزشک صحبت میشود، فرضیه معمول این است که پزشک به عنوان فردی فعال و بیمار به عنوان فردی پذیرنده ظاهر میشود. این موضوع برخی از نظریهپردازان را به این ایده واداشته که پزشکان نقش فعال را بازی میکنند و بیماران در نقش پذیرنده قرار میگیرند. اما بهتر است که پزشک کمتر به عنوان فرد فعال محسوب شود و به جای آن، بیشتر از فعالیت و مشارکت بیمار استفاده شود، همانند رفتار مربی بدنسازی، معلم موسیقی یا مدرس زبان خارجی.
گروههای NA اغلب بیان میکنند که فرد مسئول درمان خودش است. اگر پزشکان میخواهند وارد درمان اعتیاد شوند، باید از این الگوی فعالیتی که دارند، خارج شوند.
آرتور بهارت معتقد است که اینکه مراجع به خودشان تلاش کنند، باعث موفقیت بیشتر در درمان میشود. او به بیماران میگوید که باید خودشان تلاش کنند و او فقط مانند مربی بدنسازی است که به آنها راهنمایی میکند.
مهم است که در نقشهای مختلف توجه داشته باشید. به عنوان مثال، اگر بیمار میخواهد با شما در خصوص خصوصیات خودش صحبت کند، شما از او سؤال کنید که میخواهد چه موضوعی را بررسی کنید. این کار باعث میشود که بیمار دوباره به عنوان فعال شناخته شود.
کلینیک اعتیاد یا اتاق درمان مانند یک تعمیرگاه نیست. وقتی بیمار به شما مراجعه میکند و احساس میکنید که شما در حال تعمیر کردن او هستید، باید بدانید که در مسیر اشتباهی قرار گرفتهاید. اینجا جایی نیست که بیماران مشکلات خود را بر روی میز بریزند و شما موظف به حل کردن آنها هستید.
یک ضربالمثل معروف میگوید: میتوانید اسب را به کنار آب ببرید، اما نمیتوانید او را وادار به نوشیدن آب کنید. اگر بیمار علاقهمند و آگاهانه به درمان روان درمانی بپردازد، احتمال موفقیت درمان بیشتر است. اما اگر به طور ناخواسته و یا به دلیل تهدید طلاق وارد درمان شود، درمان کمتر موثر خواهد بود.
۴- فلسفه در درمان
فروید یک فلسفه آورد، نه یک علم. یک نوع فلسفه که بر اساس آن، چارچوبی از زندگی سالم و ناسالم ارائه داد. یونگ و آدلر هم همینگونه عمل کردند.
یک درمانگر صرفاً با علم کار نمیکند؛ یکی از ابعاد درمانگری، بعد علمی آن است.
درمانگر یک فلسفه زندگی دارد و بر اساس آن، میگوید افراد باید به چه نقطهای برسند. او در این چارچوب به مراجع نگاه میکند و تعیین میکند که کجا هستند و به کجا خواهند رفت. به همین دلیل، درمانگر فرویدی و درمانگر یونگی ممکن است واکنشهای حتی متفاوتی را در مقابل یک مراجع داشته باشند.
وقتی مشاهده میشود که فروید درمانگر را به یک آینه تشبیه میکند، میدانیم که این آینه نمیتواند کاملاً خالص باشد؛ زیرا در نهایت، درمانگر یک انسان است و این آینه به ویژگیهایی مانند کاوی یا کوژ بودن وابسته است و واقعیت را به شکلهای مختلفی انعکاس میدهد. بنابراین، درمانگر بر روی یک پل حرکت میکند که از یک سو باور دارد که باید خنثی باشد و از سوی دیگر میداند که باید برای خودش یک فلسفه داشته باشد و قرار است از هیچ جهتی بوم نیفتد.
اگر ما به عنوان درمانگر فلسفهای نداشته باشیم، چگونه میتوانیم در کار درمان کشیش سکولاری باشیم بدون فلسفه؟ اما اگر فلسفه در ما خیلی قوی و محکم باشد، ما مراجعهمان را میبریم و آنها را به تعریف خودمان تبدیل میکنیم تا بعداً بتوانیم درمانشان کنیم.
۵- نادان یا همهچیزدان
الف – یونگ میگوید که درمانگر به مرحلهای رسیده که از یک طرف دیگران انتظار همه چیزدانی از او دارند و باید نقش یک همهچیزدان را بازی کند. اما از سوی دیگر، درمانگر باید در موقعیت نادانی مطلق نیز قرار داشته باشد. یونگ میگوید حرفهی ما یک حرفهی نفرین شده است، که شما باید نقش همهچیزدان را به طور کامل بازی کنید، در حالی که خودتان میدانید که هیچی نمیدانید.
ب – دینز منگر میگوید در این ناآگاهی مطلق وجودی که نه میدانیم از کجا آمدهایم و نه میدانیم به کجا میرویم، و در یک تشطط آرا گیر کردهایم، باید چه کنیم؟ چون ما مجبوریم به زندگی و مجبوریم به انتخاب. فلسفه “as if philosophy” میگوید: یکی از این فلسفهها را انتخاب کنید و به همان مقید باشید؛ مثلاً فرویدی باشید یا یونگی و غیره.
ب – برخی نظریهپردازان سیستم دیگر دارند و میگویند جهان یک سیستم دینامیک است. در واقع، این نیست که شما جهان را بشناسید و آن را کشف کنید و بعد بر اساس آن عمل کنید؛ جهان سیستم دینامیکی است که خودش را بر اساس آنچه شما هستید، تغییر میدهد. مثلاً اگر شما مهربان باشید، جهان نیز مهربان میشود. اگر شما سختگیر باشید، جهان سختگیر میشود. اگر شما مادیگرا باشید، جهان نیز مادیگرا میشود.
ج – لائوتسو حکیم چینی میگوید: نهایت کار یک آدم خردمند به جایی میرسد که با بیعملی، عمل کند. یعنی سکوت حکیم، مراجع را درمان میکند.
د – اوشو در بحث مذهبی میگوید: مسیح آمده تا ما را مسیحی کند یا مارا مسیح کند؟ اگر قرار است ما را مسیح کنند، باید ما ساختار شکن باشیم و خودمان چیزی را ابداع کنیم، شک کنیم، تفکر کنیم، نقد کنیم و حرفهای جدید بزنیم. چرا که مسیح همه این کارها را کرده است و اگر کسی اینگونه نباشد، مسیحی یا طرفدار مسیح نیست. اما از سوی دیگر، مذهبیها میگویند: مسیح مأمور بود تا مذهب را بیاورد و مذهب ما به معنای تقید به مسیح و تبعیت از مسیح و بودن مذهبی، به معنای مسیحی شدن است. اما در اینجا میگوید: اگر خود مسیح هم قرار بود مسیحی باشد، باید موسوی یا کلیمی باقی میماند و اگر مسیح مسیحی نبود، چگونه حق دارد به ما بگوید مسیحی باشیم.
پروتکل درمان صد در صد قابل اجرا نیست و درمانگر قسمتهایی از آن را بالا پایین میکند و درمان برای هر مریض به صورت خاص است. بخش زیادی از درمان با درایت درمانگر انجام میشود. البته، اگر تخصص شما کم است، بهتر است بیشتر به سمت پروتکل پیش بروید. هرچه تجربه و علم و تخصص شما بیشتر شود، میتوانید از پروتکل هم فاصله بگیرید.
چالش های روان درمانی برای روانشناسان
روانشناسی یکی از زمینههایی است که درمانگران برای کمک به افراد در مواجهه با چالشهای ذهنی و روانی با آنها همراه هستند. اما همانطور که این حرفه ارزشمند ادامه مییابد، چالشهایی نیز وجود دارد که روانشناسان باید با آنها روبرو شوند.
معرفی چالشهای روان درمانی
روانشناسی به عنوان یک علم که به تحلیل و درمان مسائل روانی و ذهنی میپردازد، اهمیت بسیاری دارد. این حوزه نه تنها به ارتقای سلامتی ذهنی افراد کمک میکند بلکه به بهبود کیفیت زندگی آنها نیز میپردازد. اما، در راه ارائه خدمات درمانی، روانشناسان با چالشهایی مواجه میشوند که نیازمند بررسی و حل است.
تبعیضهای فرهنگی و اجتماعی
یکی از اصلیترین چالشها در روان درمانی، تبعیضهای فرهنگی و اجتماعی است که ممکن است افراد را از درخواست کمک روانشناسی باز دارد. این تبعیضها میتوانند باعث شود که افراد نتوانند به راحتی به درمانهای لازم دسترسی یابند.
دسترسی به خدمات بهداشت روانی
در بسیاری از مناطق، امکان دسترسی به خدمات بهداشت روانی به دلیل محدودیتهای مالی یا فاصله جغرافیایی وجود ندارد. این امر میتواند برای رسیدن به روانشناسان و درمانهای لازم، موانعی ایجاد کند.
موانع زبانی و ارتباطی
از آنجایی که جوامع ما متنوع هستند، ممکن است موانع زبانی و ارتباطی در روابط روانشناسی پیش آید. برطرف کردن این موانع نیازمند روشهای ارتباطی موثر و درک عمیق است.
افسانهها و تابوهای بهداشت روانی
گاهی افسانهها و تابوهای مرتبط با بهداشت روانی میتوانند انگیزه افراد را برای مراجعه به روانشناسان کاهش دهند. شناخت اشتباهات موجود و ارتقای آگاهی جامعه میتواند در این زمینه کمک کننده باشد.
یکپارچگی فناوری در روان درمانی
استفاده از فناوری در روان درمانی امکانات جدیدی را برای بهبود فرایندهای درمانی فراهم کرده است. اما همراهی با چالشهایی نیز همراه است که نیازمند مدیریت و حل آنها است.
روشهای نوآورانه در روان درمانی
استفاده از روشهای نوآورانه و جامع در روان درمانی میتواند بهبود قابل ملاحظهای در فرایند درمانی ایجاد کند. این روشها معمولاً با ادغام تکنیکهای مختلف انجام میشوند.
مقابله با وضعیتهای غیرمنتظره
درمانگران روانشناسی گاهی باید با وضعیتهای ناگهانی و غیرمنتظره مواجه شوند. مدیریت و پاسخگویی مناسب به این وضعیتها نقش بسیار مهمی در کیفیت درمان دارد.
تأثیر آسیب روانی بر روانشناسان
همانطور که درمانگران با موارد آسیب روانی بیماران مواجه میشوند، ممکن است خود نیز تحت تأثیر آن قرار بگیرند. شناخت و مدیریت این تأثیرات بسیار حیاتی است.
آموزش و توسعه مداوم مهارتها
بهبود مداوم مهارتهای درمانی یکی از نیازهای اساسی روانشناسان است. آموزش مداوم و توسعه مهارتها میتواند به بهترین ارائه خدمات کمک کند.
توانمندسازی فرهنگی در روان درمانی
اهمیت حساسیت فرهنگی در فرایند درمانی بسیار بالاست. آموزش و آگاهیدهی رویکردهای فرهنگی میتواند در بهبود کیفیت روابط روانشناسی مؤثر باشد.
نتیجهگیری
چالشهای روان درمانی برای روانشناسان پیچیدگیهایی دارند که نیازمند بررسی دقیق و راهحلهای موثر است. امیدواریم با توجه به این چالشها، فرایند درمانی بهبود یابد و روانشناسان بتوانند خدمات بهتری ارائه دهند.
همچنین شما میتوانید از پکیج آموزشی روان درمانی و اخلاق استفاده نمایید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.