کارگاه آموزشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد
مقدمهای درباره رویکرد درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد
رویکرد درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (اکت) یکی از جریانهای برجسته در زمینه درمان است که امروزه توجه زیادی را به خود جلب کرده است. در این بخش از کارگاه، به طور کامل روش درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (اکت) را برای شما کاربران گرامی توضیح میدهیم.
توجه : این پکیج به صورت کارگاه ضبط شده میباشد.
اکت چه معنایی دارد؟
اکت (ACT) یا “درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد” به معنای کمک به افراد برای دستیابی به زندگی پرنشاط، هدفمند، و با معنا از طریق ترکیب مداخلات پذیرش و آگاهی ذهنی در راهبردهای پایهبندی، تعهد، و تغییر میپردازد. هدف اصلی این روش تقویت انعطافپذیری روانشناختی است، به جای تلاش برای تغییر مستقیم شکل یا فراوانی افکار و احساسات آزارنده.
اکت، رنجش انسان و اجتناب از تجربه
در برخورد با افکار و احساسات ناخوشایند، اکت بجای تلاش مستقیم برای کاهش آنها، تأکید بر افزایش کارآمدی رفتاری در حالی که این افکار و احساسات وجود دارند، میگذارد. اصل اصلی این رویکرد این است که بخش قابل توجهی از استرس روانشناختی جزء نرمال تجربه انسانی است.
اجتناب از تجربه ممکن است به مدت کوتاهی تسکین بخش باشد، اما در طولانی مدت، باعث ایجاد مشکلات و رنج بیشتر میشود و از دستیابی به زندگی معنادار، هدفمند، و پرانرژی باز میدارد. رواندرمانی باید به افراد کمک کند تا راههایی برای پذیرش این رنجشها پیدا کنند.
از واژههای “سمج” و “ارزیاب” که نشانگر واقعیت برآمدهاند، ادعای زیادی نمیشود. درمانگر اکت از فرد خواسته نمیشود که محتوای افکارش را قبول کند؛ بلکه میخواهد این افکار را به شکلی که هستند، بپذیرد، نه آنگونه که ذهن او ممکن است بگوید.
اکت و موج سوم رفتار درمانی
رویکرد رفتاری به متغییرهای قابل مشاهده و پایدار توجه دارد که به طور مستقیم قابل ارزیابی هستند. اصل اصلی رویکرد شناخت درمانی این بود که وارههای تحریفشده و غیرمنطقی، که به طور نظری تغییرپذیر هستند، نقش بزرگی در بروز اختلالهای روانی دارند.
نظریه چارچوب ارتباطی و فاصلهگیری فراگیر (که در حال حاضر به عنوان درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد/پایبندی نیز شناخته میشود)، مجموعه نسبتاً منحصر به فردی از فرایندهای یادگیری کنشگر را که به طور مستقیم قابل مشاهدهاند، مورد توجه قرار میدهد. این رویکرد از انتقادهای ذهنی باوری خودداری میکند و شامل ساختارهای قابل مشاهده نمیشود؛ هدف اینجا از ساختارهایی است که در سایر نظریههای روانشناختی وجود دارد.
نظریه چارچوب ارتباطی به افراد کمک میکند تا افکار و احساسات خود را به شکلی متفاوت تجربه کنند، نه برای تغییر یا کاهش آنها تلاش سازمانیافته کنند. این نظریه دانش بنیادی و کاربردی را با موج اول رویکرد رفتاری دوباره به نمایش میگذارد.
بافتار باوری کارکردی
با وجود اعتقاد روانشناسان به وجود دنیای واقعی، تمرکز آنان بر شناخت اجزای آن و تعاملات آنها نیست. آنان به همراهی احتیاطات، باور دارند که ماهیت حقیقی دنیا و روانشناسی انسان قابل شناخت نیست. برخی از باوران بافتارباوران که بر پیشبینی و کنترل سخن تأکید میکنند، بافتارباوران کارکردی نامیده میشوند و آنانی که فقط بر پیشبینی رفتار تمرکز دارند، بافتارباوران توصیفی نامیده میشوند.
رویکرد اکت و نظریه چارچوب ارتباطی هر دو نمونه بارز از نظریههای بافتاری-کارکردی هستند (به طور کلی، نظریههای رفتاری اغلب پایهبندی بافتاری-کارکردی دارند).
نظریه چارچوب ارتباطی
اصول نظریه چارچوب ارتباطی به نسبت ساده هستند. در این نظریه، زبان و رفتار کلامی به عنوان رفتارهای کنشگر در نظر گرفته میشوند؛ به عبارت دیگر، گفتار و تفکر به عنوان بخشی از رفتار در نظر گرفته میشوند که از طریق تقویتهایی در شرایط مشابه شکل گرفته است.
برای مثال، فرض کنید آبتین شغل خود را از دست داده باشد (محرک) و بر اساس تجربیات گذشتهاش، این موقعیت را به این صورت شناسایی کند: مردانی که شغل دارند، مسئول نانآوری خانوادهاند؛ مردانی که شغل ندارند، ناتوان هستند؛ من شغلم را از دست دادهام؛ دوستم آراد هنوز شغل دارد. من ناتوان هستم و تواناییام کمتر از آراد است.
پاسخ دهی ارتباطی به معنای تغییر دادن به محرکها به گونهای است که شیوه پاسخ دادن به آنها، سهولت یا هیجانات و یا شناختی آنها را تغییر دهد.
ما برای ارزیابی خود از الگوهایی استفاده میکنیم که از نظر فرهنگی قابل قبول هستند (مثلاً، ناتوان بودن نامطلوب است). اغلب افراد به نحوی رفتار میکنند که به نظر میرسد این الگوها و قوانین، واقعیتهای قطعی هستند (افراد ضعیف، بد هستند؛ افراد افسرده و ضعیف هستند؛ من افسرده هستم، بنابراین من بد هستم).
زبان معمولاً از تجربههای بلافصل شروع میکند، حتی اگر این تجربیات بلافصل بارها صحیح بودن فکرها را به چالش بکشند. زبان به ما امکان میدهد که محرکها را به شکلهای مختلفی به یکدیگر مرتبط کنیم. درمانگران معتقدند که برای تغییر رفتارهای مسئلهساز، باید فرآیندهایی که باعث تغییر در کارکردهای محرکها میشوند، تغییر کنند. محرکها نقش مهمی در ایجاد رفتار مسئلهساز دارند.
فرآیندهای اساسی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT)
اخبار خوب این است که میتوانید به عنوان یک درمانگر مؤثر در ACT عمل کنید بدون آنکه بیشتر در مورد نظریه چارچوب ارتباطی بدانید. اگر ACT مانند رانندگی ماشینتان است، نظریه چارچوب ارتباطی معادل دانستن چگونگی عملکرد موتور ماشینتان است: میتوانید راننده ماهری باشید حتی اگر بسیاری از جزئیات تعمیر ماشین را ندانید. اینکه بسیاری از درمانگران ACT باور دارند که درک نظریه چارچوب ارتباطی باعث افزایش کارایی بالینی آنها شده است. ادامه داده باشید تا با این فرآیندها آشنا شوید.
پذیرش
در ACT، پذیرش به معنای پذیرفتن احساسات و تجربیات ناخوشایند است، تحمل آنها و نشان دادن استقامت در برابر آنها نیست؛ بلکه آمادگی برای تجربه رویدادهای ناراحتکننده است – به عبارت دیگر، رویدادهای درونی که ممکن است در مسیر به دست آوردن ارزشها قرار گیرند. پذیرش متضاد اجتناب از تجربه است.
با درد و رنج روانی مواجه خواهیم شد. اگر ما تمایلی به تجربه این درد نداشته باشیم، به آنچه برایمان ارزشمند است نزدیک نخواهیم شد. اگر تمرکز ما بر روی این باشد که واقعاً این درد چگونه تجربه میشود (به جای اینکه به چیزی که ذهن ما درباره آن میگوید تمرکز کنیم)، میتوانیم به سمت آنچه برایمان مهم است، حرکت کنیم.
از دیدگاه ACT، فرض بر این است که زبان و شناخت انسان میتوانند تجربیاتی که پر از هیجان هستند را تغییر دهند و غالباً شدت آنها را افزایش میدهند. اگر تجربه ناخوشایندی مانند ایستادن در گلزاری با گلهای دارای خار، به زبان میآید، میتوان ناخوشایندی را با نگاهی دقیق به خود، مانند کاهش تعداد خارها، تجربه کرد. افکار ناخوشایند حذف نمیشوند، بلکه فقط کمتر جدی گرفته میشوند.
انتظار میرود که هرچه پذیرش و رفتار همسو با ارزشها بیشتر و پایدارتر باشد، تغییر دائمیتری را به دنبال داشته باشد. هدف از رفتار همسو با ارزشها، رفتاری است که تقویت مثبت را افزایش داده و کیفیت زندگی را در طولانی مدت بهبود میبخشد. پذیرش برای اینکه همواره مفید باشد، اصولاً باید شامل تمایل به تجربه هر اندازهای از درد باشد. از راهبردهای «ناامیدی سازنده» معمولاً به منظور کمک به افراد در تغییر دیدگاهشان نسبت به تغییر استفاده میشود.
ناهمآمیزی شناختی
ناهمآمیزی شناختی اصطلاحاً به شکستن قوانین زبان به گونهای اشاره دارد که باعث میشود کلمات به شکلهای غیرمعمولی تغییر کنند و یا بخشی از معنای خود را از دست دهند؛ به عبارت دیگر، افکار فقط به شکل کلمات شکل نمیگیرند، بلکه به شکل واقعیاتی در نظر گرفته میشوند. تکنیکهای ناهمآمیزی شناختی سعی در تغییر عملکردهای نامطلوب افکار و رویدادهای درونی دارند، به جای تغییر شکل یا تفاوتها در تعداد یا حساسیت کلمات.
همه کلمات نمادهایی هستند که با سایر محرکها روابطی نزدیکی دارند. نمونه اتومبیل نماد واقعیت اتومبیل است؛ نماد عدالت نمایانگر مفهوم یا مفهومی انتزاعی از عدالت است؛ آوای زرد نمایانگر یک طیف خاص از نور مرئی است؛ آوای بیارزش نمایانگر حالتی بیارزش است. وقتی که یک فرد کلمهای را سریع یا کند ادا میکند، یا فکری را به شکلی نامطلوب و مغایر با قواعد زبانی آن زمینه مطرح میکند، فرآیندهای ارتباطی دچار مشکل میشوند. در این حالت، کلمات حداقل به طور موقت معنای خود را از دست میدهند و نمیتوانند به انگیزههای رفتاری دیگران اثر بگذارند.
غالبا انسانها به نحوی رفتار میکنند که انگار از آن حقایق غیرقابل تغییر فیزیکی که واژگان و توصیفاتشان میباشند، تأثیر میپذیرند، در حالی که زبان اجتماعی، زبان دستوری و زبان داوری از نوعی توافقی است و هیچ پایهای مطلق در دنیای واقعی ندارد.
انسانهای امروزی در دریای زبان غرق شدهاند و برای عملکرد بهتر و پیشرفت نیاز به آن دارند، اما گاهی این به رفتارهای بیانعطاف و بیثمری منجر میشود که به دنبال چسبیدن به قواعد کلامی است. این باعث افزایش رنجش انسانی میشود که از باور به زبان داوری منشأ میگیرد.
راهبردهای مختلفی در مواجهه با این مسائل به کار میرود، به طور تجربی تا تردیدات سالمی در مورد زبان داوری و دستوری به وجود آورده و در عین حال افراد را تشویق به تأمل در افکار مفید میکند.
بافتار انگاشتن خویشتن
سه رویکرد به “انگاشتن خود” مورد تصور قرار میگیرد: “محتوای انگاشتن خود”، “رویکرد انگاشتن خود” و “فرآیند انگاشتن خود”.
مفهوم “انگاشتن خود” در معنای ساده به اشاره به وجود محتوایی درونی میپردازد که فرد به عنوان خودش میشناسد. وقتی که این محتوا انگاشته شود، فرد خودش را بیشتر به عنوان افکار، احساسات، خاطرات و حسهای بدنی در هر لحظه میشناسد. این تفکرات، احساسات و یادآوریها بخشهای معرف خودشناسی را تشکیل میدهند.
“محتوای انگاشتن خود” در حالتهایی که شخص درگیر تنشها و نگرانیهای زیادی است، معمولاً این تنشها را بیشتر میکند، زیرا افکار منفی واژهای مانند “بد” از زبان داوری، به تجربه داخلی فرد چسبیده و به او نیز متصل میشود. در این شرایط، احتمال تجنب از تجربهها بالاتر است.
رویکرد “انگاشتن خود” برای جلوگیری از اندوخته شدن در محتوای خود، به فرد کمک میکند و هماهنگی با ارزشهایش را آسانتر میکند.
“انگاشتن خود” به معنای وجود یک بخش پایدار و مداوم از شماست که آگاهی از گذشته و حالتان را دارد. وقتی این رویکرد انتخاب شود، فرد خودش را به عنوان فردی متمرکز بر تجربیاتش میشناسد نه فقط از منظر تجربیاتش. به طور رفتاری، “انگاشتن خود” به تدریج به عاملی ثابت در میان تغییرات گذرا تبدیل میشود.
“نظریه چهارچوب ارتباطی” این موضوع را پیش میگیرد که وقتی “انگاشتن خود” انجام میشود، فرد ارتباط بین “خود” در این لحظه و مکان و تجربیاتش با آن وقت را درک میکند. به عبارت دیگر، “انگاشتن خود” به معنای “من در اینجا و الآن” است و متوجه تجربیات و احساساتی میشود که الزاماً به خودش مربوط نیستند و ممکن است در زمان و مکان دیگری رخ داده باشند. این به این معناست که این تجربیات نمیتوانند همزمان درک شوند و در مکانی که ما از آن دیدگاه داریم، وجود داشته باشند.
شما در هر لحظه ای که زندهاید، مهم نیست که چه احساس یا فکری دارید. وقتی فرد نه به تجربیات خود متمایل است، ارزیابیها و تنقیدهای کلامی کمتر تهدیدآمیز و قدرتبخش میشوند. “بد بودن” و “ناکارآمد بودن” که به تجربیات ما مرتبط شدهاند، به تدریج به کلماتی که صرفاً وجود دارند، تبدیل میشوند نه حقایق مربوط به خودمان.
“نظریه چهارچوب ارتباطی” و “انگاشتن خود” دو روش متفاوت برای تفسیر تجربیات فرد هستند، این دو روش ناشی از تاریخچه یادگیری زبانی ما هستند. هدف اصلی “انگاشتن خود”، افزایش آگاهی فرد و بررسی “خودش” به صورت رویکردی جدید است. این رویکرد به فرد کمک میکند تا از محتوای خودش جدا شود و با رویکردی که با ارزشهایش سازگار است، بهتر کنار بیاید.
تماس با لحظههای زندگی
هر یادگیریای در زمان حال انجام میشود. هرگونه تأثیر مانند تقویت یا تنبیه ممکن است در لحظه حالت رفتار فرد را تحت تأثیر قرار دهد. اگر به پسزمینههای فعلی رفتار خود دقت نکنید، از واقعیت آگاه نمیشوید که برخی از رفتارها به طور مداوم تقویت میشوند و برخی دیگر همواره تحت تنبیه قرار میگیرند. به عبارت دیگر، برخی از اعمال شما موثر هستند و برخی دیگر ناکارآمد. وقتی از این پسزمینهها غافل میمانید، یادگیری روی نمیدهد و فرد ممکن است به تکرار اشتباهات مشابه محکوم باشد.
افکار ما تمایل دارند ما را از لحظههای زندگی دور کنند. تمرکز افکار بر برنامهریزی، خیالپردازی، یادآوری گذشته و حتی نشخوار فکری، از تماس با لحظههای زندگی جلوگیری میکند. از دست دادن این تماس میتواند منجر به از دست دادن فرصتهای یادگیری یا پاسخهای موثر به محرکهای حاضر شود. نشخوار فکری درباره شکستها یا خاطرات ناخوشایند، احساسات ناگواری مثل غم، گناه، پشیمانی، شرم، اضطراب، و خشم را بر ما تحمیل میکند. وقتی فرد فکر میکند باید این احساسات را حذف یا کاهش دهد، رفتارش به سمت حل مشکل فوری ترجیحاً از جواب مناسب به موقعیتهای مهم حال رفتار میکند.
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد: راهی به سوی روانشناسی سلامت
در دنیای امروزی با سرعت زیادی، مشکلات روانی به شدت رواج یافتهاند. در بین روشهای مختلف درمانی، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به عنوان یک ابزار قدرتمند در ایجاد روانشناسی سلامت شناخته شده است.
این رویکرد که بر پذیرش و آگاهی از لحظه حاضر تأکید دارد، دیدگاه منحصربهفردی را در مواجهه با چالشهای عاطفی ارائه میدهد.
تعریف درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد فقط مجموعهای از تکنیکها نیست؛ بلکه یک رویکرد جامع است که هدفش تقویت انعطافپذیری روانی است. این درمان که در اواخر قرن بیستم توسعه یافت، از روانشناسی رفتاری، تمرینات آگاهی و فلسفههای شرقی الهام گرفته است.
به طور متفاوت از درمانهای سنتی، بر پذیرش افکار و احساسات منفی تأکید دارد به جای مبارزه یا حذف آنها.
اصول کلیدی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد
در اساس این رویکرد، چندین اصل وجود دارد که شامل پذیرش، از پا درآوردن (Defusion) و آگاهی از لحظه حاضر میشوند. پذیرش شامل پذیرش افکار و احساسات بدون ستایش یا سرزنش است، در حالی که از پا درآوردن برجستهترین مفهوم، جدا شدن از افکار ناکارآمد است.
درک انعطافپذیری روانی
انعطافپذیری روانی شامل باز بودن در برابر تجربیات، باقی ماندن در لحظه حاضر و عمل بر اساس ارزشهای شخصی است. این انعطافپذیری به افراد کمک میکند تا در مقابل وضعیتهای چالشبرانگیز، انطباق پیدا کنند و انطباق به موقعیتهایی را تسهیل کند.
نقش آگاهی زندگی در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد
تکنیکهای آگاهی زندگی، مانند مدیتیشن و تمرینات تنفسی، نقش اساسی در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد دارند. با کشتن آگاهی، افراد میتوانند افکار و احساسات خود را بدون گیر افتادن در آنها مشاهده کنند.
ارزشها و عمل متعهد
شناسایی ارزشهای شخصی و عمل به تفاوتها بر اساس این ارزشها، یکی از اصول اساسی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد است. با انجام عمل متعهد به این ارزشها، افراد زندگی معنیدار و هدفمندی را ایجاد میکنند.
این درمان به عنوان یک راهحل کارآمد در حوزههای مختلف از اختلالات روانی تا مدیریت استرس در محیط کار و بهبود ارتباطات کاربرد دارد. اثباتهای تحقیقاتی و داستانهای موفقیت واقعی، اثربخشی این رویکرد را تأیید میکنند.
این درمان ممکن است انتقادات و محدودیتهای خود را داشته باشد، اما با گرهگشایی اشتباهات رایج و ادغام درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد با دیگر روشهای درمانی، میتوان به حداکثر رساندن فواید آن کمک کرد.
پذیرفتن درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد نه فقط درمان simptomatic را معنی نمیدهد؛ بلکه یک سفر شخصی به سوی رشد و انعطافپذیری است. تجارب واقعی نشان میدهند که این روش چگونه به تغییرات مثبت و دائمی در زندگی افراد منجر میشود.
نتیجهگیری
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، از طریق فراهم کردن پذیرش، آگاهی زندگی و عمل متعهد، راهی به سوی روانشناسی سلامت فراهم میکند. با تکامل این درمان و ادغام آن با روشهای مدرن، آینده آن پیشرفت و تغییر در مراقبت از سلامت روانی را نشان میدهد.
همچنین شما میتوانید از پکیج آموزشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد اکت استفاده نمایید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.